آينده ايران پس از جنگ توازن درون و برون
سيد مهرداد بنيهاشمي كهنگي
جنگ 12روزهاي كه در محور مقاومت و اسراييل درگرفت، فراتر از يك بحران كوتاهمدت بود؛ زنگ هشداري براي نظامهاي سياسي منطقه كه نشان داد خاورميانه وارد مرحلهاي تازه از بيثباتيهاي متقارن و همزمان شده است. در اين ميان، جايگاه ايران بيش از هميشه در كانون نگاهها قرار گرفت؛ نه صرفا از منظر نظامي يا امنيتي، بلكه در نسبت با آينده نظم منطقهاي و امكان بازتعريف نقش جمهوري اسلامي در آن.
موازنهاي جديد در حال شكلگيري است- نكته مهم در اين جنگ، نه فقط درگيريهاي ميداني، بلكه هماهنگي همزمان ميان گروههاي مقاومت در چند جبهه بود؛ چيزي كه نشان ميدهد نوعي از «يكپارچگي مقاومت» در حال شكلگيري است. هرچند ايران مستقيما وارد درگيري نشد، اما بهطور طبيعي در تحليلها و برداشتها، به عنوان ستون فكري و لجستيكي اين محور ديده شد. در اين فضاي جديد، نظم سنتي «دولت- ملت»، با نوعي موازنه جديد درگير شده كه بازيگران غيردولتي، جنگ هيبريدي و نبردهاي رسانهاي نقشي محوري در آن دارند. ايران اگر ميخواهد در اين نظم جايگاهي پايدار داشته باشد، بايد راهبردي فراتر از بازدارندگي صرف طراحي كند؛ راهبردي كه هم به نيازهاي امنيتي پاسخ دهد و هم درك درستي از حساسيتهاي منطقهاي، افكار عمومي و تحولات دروني خود كشور داشته باشد.
صداي جامعه، وزن سياست خارجي- در داخل ايران، تأثيرات چنين جنگهايي ديگر صرفا از جنس نظامي يا احساسي نيست. جامعهاي كه سالهاست زير فشارهاي اقتصادي، تحريم، تورم و كاهش اميد به آينده قرار دارد، نسبت به سياستهاي منطقهاي حساستر شده است. حتي ميان حاميان سنتي نظام، اين پرسش جديتر مطرح شده كه تداوم هزينهكرد براي حمايتهاي منطقهاي، تا چه اندازه با منافع عيني مردم هماهنگ است؟ پاسخ به اين پرسش، نه در شعار، بلكه در بازسازي گفتوگو با جامعه نهفته است. اعتماد عمومي، كه در شرايط كنوني دچار فرسايش شده، نيازمند شفافسازي، پاسخگويي و تبيين منطقي سياستهاي كلان است.
بدون اين بازسازي رابطه ميان حاكميت و مردم، حتي موفقيتهاي منطقهاي نيز نميتواند به سرمايه اجتماعي در داخل تبديل شود.
ديپلماسي منطقهاي؛ از انفعال تا ابتكاراز دل اين بحران، ميتوان فرصتي نيز ديد؛ فرصتي براي ايران كه از سياست واكنشي فاصله بگيرد و به ابتكار ديپلماتيك رو بياورد. كاهش تنش با عربستان، افزايش تعامل با همسايگان جنوبي، و استفاده از ظرفيتهاي منطقهاي براي كاهش حضور بازيگران فرامنطقهاي، گامهايي است كه اگر با دقت و استمرار طي شود، ميتواند موقعيت ايران را به يك قدرت متوازن تبديل كند.
نتيجهگيري: بازتعريف قدرت، بازسازي اعتماد- جنگ دوازدهروزه به ما يادآور شد كه در جهاني پر از بازيگران پيشبينيناپذير، تنها ملتي پايدار باقي خواهد ماند كه بتواند ميان قدرت منطقهاي، عقلانيت دروني، و انسجام اجتماعي توازن برقرار كند. جمهوري اسلامي ايران اكنون در موقعيتي است كه ميتواند به يك بازيگر ثباتساز تبديل شود؛ به شرط آنكه صداي جامعه را نه به عنوان تهديد، بلكه به عنوان سرمايهاي براي اصلاح سياستها درك كند.