پس از آتش
ملتي كه زنده است، اما زخمي
بيژن همدرسي
يادداشتي بر لزوم احياي روحيه ملت بعد از جنگ
در روزهايي كه دود جنگ از آسمان سرزمينمان كنار ميرود و موشكها خاموش ميشوند، آنچه باقي ميماند نه فقط خرابي خانهها كه تيرگي در دلهاست. جنگي كه رژيم صهيونيستي به ما تحميل كرد، اگرچه خسارتبار و دردناك بود، اما يك حقيقت بزرگ را آشكار ساخت: ملت ايران، برخاستهتر و متحدتر از هميشه، يكصدا در برابر تجاوز ايستاد. نه فقط با سلاح كه با ايمان، غيرت و ايستادگي. اما پس از آتشبس، وقتي سكوت جاي انفجار را ميگيرد، تازه پژواكهاي رواني جنگ آشكار ميشود. جامعه ما، با اينكه در ظاهر آرام گرفته، اما در لايههاي زيرين، با خستگي روح، اضطراب جمعي و نوعي دلزدگي پنهان درگير است. اين نه ضعف كه طبيعت انسان پس از مواجهه با بحران شديد است. افسردگي پساجنگ، نهتنها پديدهاي روانشناختي كه يك هشدار اجتماعي است؛ مردم نياز دارند بار ديگر طعم زندگي را بچشند. در چنين وضعيتي، جامعه بيش از گلوله، نياز به گل دارد. هنرمندان، شاعران، فيلمسازان و مسوولان فرهنگي وظيفهاي تاريخي بر دوش دارند: احياي اميد. هنر بايد به ميدان بيايد؛ نه براي تشديد روحيه جنگي كه براي ترميم روان زخمي ملت. بايد از قهرمانان گفت، اما نه فقط قهرمانان ميدان جنگ كه قهرمانان صبر، مادران داغدار، كودكان پناهجو، پرستاران شبزندهدار. مردم ما در اوج بحران، ايمان مذهبي و ريشههاي ملي خود را بازيافتند. اما اين نه پايان راه كه آغازي تازه است. تقويت اين هويت، نه با شعار كه با معنا دادن به رنجها ممكن است. حالا كه در آستانه محرم هستيم، اين فضاي معنوي ميتواند بستري باشد براي بازآفريني اميد، براي تبديل سوگ به شعور و ماتم به حركت. دشمن شايد در صحنه نظامي آنطور كه بايد تنبيه نشده باشد، اما آنچه هرگز نتوانست بشكند، روح ايراني است. حال زمان آن است كه اين روح، با شادي مشروع، اميدآفريني فرهنگي و جريانسازي معنوي زندهتر از پيش بدرخشد. ما پيروز شديم، اما اين پيروزي بايد در لبخند كودكان، نگاه روشن جوانان و بازسازي اعتماد اجتماعي به بار بنشيند. در پايان، يك نكته را نبايد فراموش كرد: ما هنوز زندهايم. هنوز عاشقيم. هنوز وطندوستيم و هنوز ميتوانيم رو به آسمان، نه از سر ناچاري كه با اميد دعا كنيم.