• 1404 چهارشنبه 28 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6071 -
  • 1404 چهارشنبه 28 خرداد

واكاوي نقش موسيقي بلوز در فيلم گناهكاران اثر رايان كوگلر

صداي گناهكاران

ليلا ايرانپور

درختان جنوب ميوه‌اي عجيب به بار مي‌آورند/ خون و برگ‌ها و خون بر ريشه‌ها
بدن‌هاي سياه در نسيم جنوب تاب ‌مي‌خورند/ ميوه‌هاي عجيب، آويخته از درختان صنوبر
منظره‌اي روستايي از جنوب باشكوه/ چشم‌هاي از حدقه درآمده
بوي شيرين و تازه مگنوليا/ و ناگهان بوي گوشت سوخته انسان...
اينها بخشي از ترانه ميوه عجيب (Strange Fruit) با صداي بيلي هاليدي (1939) خواننده زن سياهپوست، با موضوع به ‌دار آويختن سياهپوستان امريكايي در جنوب امريكاست. نخستين ترانه‌اي كه به عنوان پيش‌درآمدي در موسيقي اعتراضي سياهان امريكا با جسارتي تمام، نژادپرستي را محكوم‌ كرد.
فيلم گناهكاران ساخته رايان كوگلر (2025) در ژانر وحشت، روايتگر همين ترانه، اين‌بار در قالب تصوير است. داستان فيلم در دلتاي مي‌سي‌سي‌پي، سال 1932روايت ‌مي‌شود. اين منطقه جنوبي امريكا، بخشي از همان جنوب باشكوه ترانه هاليدي ‌است، منطقه‌اي با فضايي زيبا و آرامشي خيالي كه پس آن داستان خونبار و تراژيك سياهان رخ‌ داد و با مزارع چشم‌نواز پنبه‌اش، محلي براي اجراي نظام تبعيض‌ نژادي جيم كرو بود.
جيم كرو شخصيتي خيالي، توهين‌آميز و تصويري كاريكاتوري از يك برده معلول سياهپوست بود كه توماس رايس، بازيگر سفيدپوست امريكايي آن را با هدف تحقير سياهپوستان در سال 1830خلق‌ كرد و اين شخصيت جزو پايه‌هاي نمايش مينسترال شد. جيم كرو با چهره سياه‌ شده، حركات و لهجه تقليدي مضحك خود، از سال 1877 تا 1965 به عنوان نمادي از قوانين نژادپرستانه در ايالات جنوبي امريكا به‌ويژه دلتاي مي‌سي‌سي‌پي شناخته ‌‌مي‌شد و تاثيرات اجتماعي زيادي بر جامعه سياهان امريكا گذاشت كه ازجمله آنها شكل‌گيري موسيقي بلوز بود و كوگلر به همين‌دليل دلتاي مي‌سي‌سي‌پي را براي خاستگاه روايتش انتخاب ‌كرده‌. موسيقي بلوز سياهان نقشي محوري در فيلم گناهكاران دارد، سكانس چكش‌ زدن و همخواني سياهان زنداني كنار مزرعه، ارجاعي است به آهنگ‌هايي معروف‌ به آهنگ‌هاي كار در زندان (Prison  work song) كه بخشي از ميراث موسيقي فولكلور سياهپوستان امريكا را شامل ‌مي‌شود. اين نوع موسيقي كارگري سياهان كه معمولا به ‌صورت آكاپلا (دسته‌جمعي و بدون‌ساز) در قرن 19و اوايل قرن 20 رواج داشته، در محيط‌هاي كار دسته‌جمعي مانند مزارع، راه‌آهن و زندان خوانده‌ مي‌شد تا علاوه ‌بر ايجاد هماهنگي ميان كارگران، به آنها قدرت جسمي و روحي ببخشد. آوازهاي كارگري در كنار آوازهاي مذهبي و موسيقي فولكلور آفريقايي، مقدمه‌اي براي آشكار شدن موسيقي بلوز بود. بلوز در اواخر قرن 19 در جنوب ايالات متحده ميان بردگان در ايالت‌هايي مانند مي‌سي‌سي‌پي، لوئيزيانا و تگزاس شكل‌ گرفت. اين ژانر موسيقي كه از دل رنج‌هاي نظام طبقاتي متولد شد به زباني تراژيك بدل‌ شد كه درد بردگي، فقر و تبعيض  را  نقل‌ مي‌كرد.
اوج انعكاس اهميت بلوز در فيلم، ميكده دوقلوهاي مور (مايكل.بي.جردن) است. بلوز با صداي بيلي هاليدي و بادي گاي فضا را پر مي‌كند. ميكده استعاره‌اي از حافظه جمعي و تاريخي سياهان است كه دود و نور زرد آن‌ را از وضوح انداخته و نوشيدن‌هاي پياپي حاضران، فرار و فراموشي از مواجهه با دردي تاريخي را نمايش ‌مي‌دهد. سكانس ميكده به ‌صورت برداشت طولاني (Long-Take) گرفته ‌شده است كه پيش ‌از اين قرار بود با تكيه بر زمان واقعي حس حضور و واقع‌گرايي را در مخاطب ايجاد كند و حالا كوگلر با نمايش سه سطح از زمان (گذشته، حال و آينده)  علاوه ‌بر خلق يكي از نمادين‌ترين صحنه‌ها در فيلم، به ايجاد نوعي تعليق زماني و رواني دست‌ زده است كه تاكنون در سينما بي‌سابقه ‌بوده. در اين صحنه، آنچه دوره‌هاي تاريخي و شكست زماني را به‌ هم‌ پيوندمي‌دهد، نواي موسيقي است، تلفيقي از بلوز سنتي و گيتار مدرن كه يادآور امتداد دردهاي جمعي سياهان از نسلي به نسل ديگر ا‌ست. بيرون از درهاي ميكده خون‌آشام‌هاي سفيدپوست در انتظار ورود هستند، آنها با اجرايي تحريف ‌شده از قطعه «سينه‌سرخ بيچاره را تا ته غارت‌كن (Pick poor Robin clean)» يكي از آثار برجسته موسيقي بلوز كه پيش ‌از اين توسط گيشي وايلي (خواننده و گيتاريست زن سياهپوست بلوز) و الوي توماس (خواننده و ترانه‌سراي سياهپوست) در سال 1930 اجرا شده است و با ناديده‌ گرفتن مفاهيم استعاري ترانه مانند غارت و بردگي؛ فضايي كارناوالي و سرگرم‌كننده مي‌سازند تا طعمه خود را اغوا سازند، تصويري نمادين شبيه ‌به مديران صنعت موسيقي سفيدپوست كه از سال 1940 تا 1960با كنار زدن سياهپوستان از عرصه بلوز، مفاهيم درد و رنج آنها را از اين موسيقي حذف‌ كردند. بلوز صداي مقاومت، زنده و با روح است، در حالي كه خون‌آشام‌ها نمايندگان بي‌روح خفقان و استثمار هستند. جاودانگي آنها استعاره‌اي از تداوم نژادپرستي است. آنها روزگريزند و از روشني روز همچون حقايق تاريخي و افشاي‌ جنايات خود فرار مي‌كنند و در تاريكي به عنوان پناه ايدئولوژي سركوب خود پنهان‌ مي‌شوند. كوگلر با حضور خون‌آشام‌ها به استعمار نويني اشاره ‌دارد كه بدن سياهان را به عنوان صحنه‌اي استعاري از خشونت و مقاومت مورد هجوم قرار مي‌دهند. خون‌آشام‌ها به دار نمي‌آويزند، اين جلادان مدرن روح سياهان را نابود مي‌كنند و از بدن‌شان تغذيه‌ مي‎كنند، گويي نژادپرستي مدرن چهره‌اي آشكار ندارد و با چهره‌اي سفيد و متمدن بدون اينكه در ظاهر كسي را بكشد، زندگي را از او سلب ‌مي‌كند.  چينيان مهاجر نيز به عنوان قربانياني مشابه در كنار سياهان هستند. آنها به عنوان يك گروه ميان‌نژادي در ساختار نژادي دوگانه سفيد و سياه شناخته‌ مي‌شدند كه از نظر اجتماعي برتر از سياهان و پايين‌تر از سفيدپوستان بودند. پس از جنگ داخلي امريكا مالكان مزارع، كارگران چيني را براي كار در مزارع پنبه استخدام‌ كردند و بعدها آنها به خرده‌فروشي روي ‌آوردند و با افتتاح خواربارفروشي، مانند شخصيت‌هاي چيني فيلم در محله سياهپوستان، با جامعه آنها ارتباط يافتند. فيلم گناهكاران توجه مخاطب را به تاريخي كمتر شناخته ‌شده‌ از مهاجران چيني دلتاي مي‌سي‌سي‌پي معطوف ‌ مي‌سازد.
سمي مور، شخصيت اصلي فيلم نشانه‌هايي از رابرت جانسون دارد، جانسون متولد مي‌سي‌سي‌پي در سال 1911، يكي از افسانه‌اي‌ترين و مرموزترين چهره‌هاي تاريخي موسيقي بلوز است كه با سبك خاص خود، دلتا بلوز، پدر بلوز دلتا شناخته‌ مي‌شود. افسانه‌اي در مورد او سرزبان‌هاست كه در چهارراهي با شيطان ملاقاتي داشته‌ و در ازاي فروش روح خود به شيطان، بعد از مدتي غيبت با مهارتي شگفت‌آور در نواختن گيتار بازگشته؛ دو آهنگ (Cross Road Blues) و (Me and the Devil Blues) برگرفته از همين افسانه است. تفاوت جانسون با سمي در اين است كه سمي كشيشي مدافع بلوز است و با ايستادگي مقابل خون‌آشام به عنوان استعاره‌اي شيطاني، روح خود را نجات ‌مي‌دهد و همچون نگهبان بلوز زخمي با گيتاري شكسته كه سلاح او بوده از مقابله‌اي نابرابر، به ‌دليل قدرت و ناميرايي خون‌آشام‌ها، به‌ سمت آينده مي‌رود، سمي با گفتن جمله «من دنبال آينده‌ام، اما همه ‌چيز بوي قبل رو مي‌ده.» تلاش‌ دارد تا از تكرار تاريخ فرار كند، اما از آن خلاصي ‌نيست و تنها راه نجات، آويختن به بلوز همچون نماد فرهنگي و هويت بومي است. 
بازيگر دوران كهولت قهرمان داستان، بادي گاي، يكي از تاثيرگذارترين نوازندگان گيتار بلوز در تاريخ موسيقي امريكاست كه علاوه ‌بر بازي، قطعه سفر كردن (Travelin، شكل كوتاه ‌شده Traveling) را در موسيقي متن اجرا مي‌كند.گاي اسطوره زنده بلوز است و حضور او در فيلم به آن اصالت‌ مي‌دهد و به بازآفريني فضاي موسيقايي آن دوران بيشتر كمك ‌مي‌كند؛ او با تلفيق بلوز سنتي و حركات نمايشي به انتقال احساسات و روح حاكم بر اين موسيقي عمق ‌مي‌بخشد و با حضور نمادينش پيوندي ميان نسل‌هاي مختلف بلوز ايجاد ‌مي‌كند كه نشان‌دهنده تداوم و پايداري اين سبك موسيقي در طول زمان است. مواجهه پاياني گاي با خون‌آشام‌هاي سياه و صدمه ‌نزدن آنها به او، حكايتگر آن است كه بلوز خدشه‌ناپذير است، هويت سياه زخمي‌خواهد شد، ولي از پا‌ نخواهد ‌افتاد. فيلم تماما يادآور اين جمله جيمز بالدوين (نويسنده سياهپوست امريكايي) است: «آنچه در امريكا به‌ جاي هويت جا زده ‌مي‌شود، مجموعه‌اي از اسطوره‌ها درباره نياكان قهرمان است.» كارگردان با انتخاب اسطوره خون‌آشام كه تصويري مخدوش، مسخ‌ شده از انسان در فرهنگ عامه امريكايي دارد و به ‌عبارتي غريبه‌اي آشناست (شمايلي انساني دارد، ولي انسان نيست)، اين اسطوره ساختگي را در كسوت نيروي شر مقابل بلوز اساطيري و واقعي نژاد خود در قالب انساني سمي مور، تنها بازمانده نبرد ناعادلانه با نيرويي به مراتب برتر قرار مي‌دهد و سمي اين ميراث را با جراحاتش به آيندگان مي‌رساند. خون‌آشام‌هاي سفيد به ‌مثابه مصادركنندگان فرهنگي‌ به ‌دنبال تسخير قدرت بلوز، صدا و ريشه‌هاي سياهان هستند، بلوز سياهان با درد زنده است و خون‌آشام‌ها با درد سياهان. همان‌طور كه گريفيث با فيلم «تولد يك ملت» در سال 1915، تصويري قهرمانانه‌ از كوكلاس كلان‌ها ساخت و با نخستين اثر نژادپرستانه در سينما به ‌احياي آنها كمك‌كرد، فيلم گناهكاران كوگلر نيز با فراخواندن نسل‌هاي سركوب‌ شده سياه به بلوز و يادآوري زخم‌هاي التيام ‌نيافته، بلوز را ابزار مقاومت و اميد مي‌سازد و بر جامعه سفيدسالار مي‌تازد.


فيلم تماما يادآور اين جمله جيمز بالدوين (نويسنده سياهپوست امريكايي) است: «آنچه در امريكا به‌ جاي هويت جا زده ‌مي‌شود، مجموعه‌اي از اسطوره‌ها درباره نياكان قهرمان است.» كارگردان با انتخاب اسطوره خون‌آشام كه تصويري مخدوش، مسخ ‌شده از انسان در فرهنگ عامه امريكايي دارد و به‌ عبارتي غريبه‌اي آشناست (شمايلي انساني دارد، ولي انسان نيست) اين اسطوره ساختگي را در كسوت نيروي شر مقابل بلوز اساطيري و واقعي نژاد خود در قالب انساني سمي مور، تنها بازمانده نبرد ناعادلانه با نيرويي به مراتب برتر قرار مي‌دهد و سمي اين ميراث را با جراحاتش به آيندگان مي‌رساند. خون‌آشام‌هاي سفيد به ‌مثابه مصادركنندگان فرهنگي‌ به ‌دنبال تسخير قدرت بلوز، صدا و ريشه‌هاي سياهان هستند، بلوز سياهان با درد زنده است و خون‌آشام‌ها با درد سياهان. همان‌طور كه گريفيث با فيلم «تولد يك ملت» در سال 1915، تصويري قهرمانانه‌ از كوكلاس كلان‌ها ساخت و با نخستين اثر نژادپرستانه در سينما به‌ احياي آنها كمك ‌كرد، فيلم گناهكاران كوگلر نيز با فراخواندن نسل‌هاي سركوب‌ شده سياه به بلوز و يادآوري زخم‌هاي التيام‌ نيافته، بلوز را ابزار مقاومت و اميد مي‌سازد و بر جامعه سفيدسالار مي‌تازد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها