• 1404 شنبه 10 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6056 -
  • 1404 پنج‌شنبه 8 خرداد

گزارش ميداني «اعتماد» از مطالبات مردم روستاهاي زاهدان از دولت و رييس‌جمهور

اينجا چراغي روشن نيست

عبدالحكيم سالارزهي |علي‌رغم همه تلاش‌هايي كه براي بهبود شاخص‌هاي رفاهي و اقتصادي در مناطق گوناگون كشور صورت گرفته، معادله فقر به يكي از رازهاي پيچيده و به‌‌اصطلاح، كلاف سردرگم در سيستان و بلوچستان بدل شده است. بسياري از تحليلگران معتقدند يكي از دلايل بروز ناهنجاري‌هاي اقتصادي و اجتماعي آن است كه در ايران توجه‌ها بيشتر معطوف معلول‌هاست تا اينكه به علل بروز فقر در مناطق مختلف پرداخته شود.

اهل خرد و تخصص بر اين باورند كه نياز اوليه هر انسان، خوراك، پوشاك و مسكن است. يك فرد فاقد شغل كه حتي توان خريد ضرورت‌هاي زندگي را ندارد، چگونه مي‌تواند در جامعه‌اي به اصطلاح متمدن و مترقي، به زندگي‌اش ادامه دهد؟ بنابراين، اگر كارشناسان منصف را به اين دادگاه كسالت‌بار فراخوانيم، آنان با دل‌هايي پردرد خواهند گفت كه بارها در نهان و آشكار، مسائل مربوط به معضلات اجتماعي را يادآور شده‌ايم و دلايل را نيز ذكر كرده‌ايم؛ اما هنوز گوشي شنواي تلاش‌ها نبوده است. نمي‌توان تلاش‌هاي دولت چهاردهم براي بهبود وضعيت زندگي در اين منطقه را منكر شد. در سفر اول استاني دولت چهاردهم به استان سيستان و بلوچستان، ۳۴ همت براي پروژه‌هايي كه امسال و سال آينده اجرا خواهد شد و ۲۴ همت براي خط‌آهن چابهار به زاهدان تخصيص داده شد؛ همچنين بانك‌ها نيز تعهد دادند ۲۰ همت در اين استان به پروژه‌ها اختصاص يابد و مقرر شد نهادهاي اقتصادي هم ۷۰ همت در استان سرمايه‌گذاري كنند. شايان ذكر است رييس‌جمهور در پايان سفر به شهرستان چابهار كه در قالب بخش دوم سفر دولت وفاق ملي به استان سيستان و بلوچستان صورت گرفت، از شهر جديد و در حال احداث تيس بازديد كرد. شهر جديد تيس در محدوده‌اي به وسعت حدود ۴ هزار و ۳۰۰ هكتار و با كاربري مسكوني-گردشگري براي سكونت ۱۵۰ هزار نفر با رويكردهاي نوين و استانداردهاي بالاي خدماتي با مشاركت بخش خصوصي در محدوده شهرستان كنارك در حال اجرا است. همه اينها نشان‌دهنده عزم مسوولان براي تغيير وضعيت زندگي در اين منطقه است. اما در كنار توزيع منابع و امكانات بايد مراقب بود كه اين امكانات به صورتي عادلانه بين مردم تقسيم شود. در اين گزارش تلاش شده نوري به ابعاد پنهان يكي از روستاهاي محروم زاهدان، انداخته شود. ناگفته پيداست كه دولت چهاردهم و آقاي استاندار تلاش‌هاي بسياري براي زدودن چهره فقر از آينه شهرها و مناطق مختلف استان صورت داده‌اند. اما لازم است در جريان تخصيص بودجه و ساير كمك‌هاي فراگير، مساعدت بيشتري صورت گيرد تا در يك برنامه 5 الي 10 ساله، شاخص‌هاي رشد و توسعه در استان ارتقا پيدا كند.

برداشت اول: پوگي؛ جايي كه در آن عشق مي‌ورزند

روستاي «الله‌آباد»، واقع در پنج كيلومتري غرب زاهدان، از ابتدايي‌ترين امكانات رفاهي و خدمات شهري مانند برق، آب، گاز، تلفن، خانه بهداشت، آسفالت و... محروم است. بيش از ۱۰۸ خانوار، زندگي خود را در شرايطي نامناسب سپري مي‌كنند. از كمربندي زاهدان وارد جاده فرعي مي‌شوم و مسير را به سوي روستاي پوگي ادامه مي‌دهم. پيش از رسيدن به پوگي، فرمان خودرو را به سمت روستاي ‌الله‌آباد مي‌چرخانم. جاده خاكي را با تمام ناترازي‌هايش تا مقصد طي مي‌كنم. روستا در دشتي كوچك اما پر از فراز و نشيب، ميان تپه‌ها واقع شده است. در ورودي روستاي ‌الله‌آباد، خانه‌اي بر نوك تپه‌اي خاكي مشاهده مي‌شود. ديوارهاي خانه با تكه‌هايي از سنگ، بلوك و خشت خام چيده شده‌اند. چيدمان تمام خانه‌هاي روستا شبيه يكديگر است. حليم، مردي ۴۵ ساله، نحيف و نسبتا قد بلند، ساكن اين خانه است. حياط خانه در ندارد و به ‌جاي در، پارچه‌اي كهنه به دو طرف ديوار آويخته شده است. به دروازه حياط نزديك مي‌شوم و با زمزمه «ياالله» حضورم را اعلام مي‌كنم. پسربچه‌اي زيبا به نام مصطفي، با ظاهري ژوليده و خاطري آزرده، از خانه بيرون مي‌آيد. شلواركي بر تن دارد و پيراهني نپوشيده است. از مصطفي مي‌پرسم چرا خانه‌تان را بر نوك تپه ساخته‌ايد؟ پاسخ مي‌دهد: «ما خانه نداريم! اين خانه مال نوراحمد است. پول نداريم خانه‌اي بسازيم. قرار است پدرم از شهر ضايعات جمع‌آوري كند، آنها را بفروشد و براي ما سرپناهي تهيه كند.» در جوار اين خانه، بقاياي خانه‌اي مخروبه در دل كوه به چشم مي‌خورد. گفته مي‌شود كه اين خانه متعلق به پيرزني به نام نيك‌بخت بوده است. ارگان‌هاي دولتي بدون هيچ هشدار و اخطار قبلي آن را تخريب كرده‌اند. اين پيرزن، پسرش را از دست داده و اكنون با دو غمِ بي‌كسي و بي‌سرپناهي زندگي مي‌كند.

برداشت دوم: حكايت كردان و زناني كه كار مي‌جويند

در لابه‌لاي گفت‌وگو با مصطفي، پدرش، حليم، از خانه بيرون مي‌آيد و از رنج بي‌خانماني و بيكاري مي‌نالد. او اصرار دارد كه به خانه‌اش بروم و به همسرش مي‌گويد براي مهمان چاي تهيه كند. حليم از ناگفته‌هاي تلخ زندگي‌اش مي‌گويد، آهي مي‌كشد و مي‌افزايد: «تمام دردهايم در يك كلمه خلاصه مي‌شود و بس: «بيكارم!» مشكلي كه بسياري از اقشار فقير در استان با آن دست به گريبان هستند.

او ادامه مي‌دهد: «۱۸ روز در يك نانوايي مشغول كار بودم، اما وقتي نيروي خودشان آمد، مرا اخراج كردند. اكنون زندگي‌ام را با يارانه مي‌گذرانم. ديشب فقط برنج خشك و خالي خورديم. ديروز ناهار نداشتيم و صبحانه‌مان نان خشك با چاي شيرين بود. طي ماه اخير، فقط يك بار گوشت خورده‌ايم؛ آن‌هم به بركت حضور مهمان بود كه مجبور شديم مرغي قرضي بخريم.» اين شهروند زاهداني، فرصت شغلي را مهم‌ترين خواسته خود عنوان مي‌كند و خطاب به استاندار مي‌گويد: «ايجاد شغل، مهم‌ترين خواسته من و صدها نفر مثل من است. دوست دارم از اين ذلت و خفت رهايي يابم. تنها خواسته‌ام شغلي مناسب است تا بتوانم امرارمعاش كنم. به پزشكيان راي ندادم، چون نااميد بودم، اما رييس‌جمهور را دوست دارم و مطالباتم را مطرح مي‌كنم چون شهروند ايراني هستم و بر گردن دولت حق و حقوقي دارم.» از حليم مي‌پرسم تلويزيون داري؟ پاسخ مي‌دهد: «وقتي برق نداريم، تلويزيون از كجا معجزه مي‌كند؟ يخچال، آبگرمكن و نور لامپ، آرزوهاي بزرگ‌تري هستند. سه فرزند دارم، دو پسر و يك دختر. مصطفي كلاس اول دبستان و طاها دوم دبستان است. دخترم منيره چهار ساله است. خدا به اينها رزق مي‌دهد، اما فعلا راه‌هاي ارتزاق بر ما بسته شده است. بچه‌ها كيف و كتاب ندارند. كفش‌ها پاره و لباس‌ها كهنه است. ايران را دوست دارم چون وطنم است؛ اسلام را بيشتر دوست دارم. معتقدم هر كجا زندگي كنيم، محكوم به فنا هستيم. فقط انسانيت باقي مي‌ماند.» اين مرد مي‌گويد: «خريد يك در معمولي براي منزل، از توانم خارج است. روزهاي سختي را سپري مي‌كنيم. چند سالي در بلوار كشاورز زاهدان خانه داشتم، اما زندگي ورق خورد. خانه‌ام را بابت جريمه سوخت گازوييل فروختم. سوخت‌بري سودي نداشت، ولي از سر ناچاري به آن روي آورده بودم. كليه‌ام از كار افتاده بود و توان كار سنگين را نداشتم، رانندگي گزينه مناسبي بود. اكنون در جوار خويشاوندانم در اين روستا زندگي مي‌كنم. دخترم منيره لباس كافي ندارد.» مي‌پرسم چرا؟ با لبخند مي‌گويد: «فعلا رحمت خدا بر ما نازل است.» مي‌پرسم آيا براي بچه‌ها بيسكويت يا اسباب‌بازي مي‌خري؟ پاسخ مي‌دهد: «خير، اينها برايشان روياست. يارانه صرف نيازهاي مهم‌تري مي‌شود.» حليم قصد دارد شيشه‌هاي ماشينم را پاك كند، مي‌گويد: «جاده خاكي بوده، ماشين گرد و غبار گرفته»، اما مانعش مي‌شوم.»

برداشت سوم: چه درخواستي از مسوولان داريد؟

از پدر خانواده مي‌پرسم درخواست آخرش چيست؟ پاسخ مي‌دهد: «سلامتي وطن و هموطنان عزيزم!» مطالبه‌اش از دولت؟ «اگر رييس‌جمهور محترم براي امثال من كه از نظر جسمي معلول و از نظر روحي مغموم هستيم شغل ايجاد كند، خدمت بزرگي به وطن كرده است. هزاران نفر مانند من در كشور زندگي مي‌كنند و درد مشتركي دارند.» مي‌پرسم چه شغلي پيشنهاد مي‌كنيد؟ مي‌گويد: «شغلي ساده مانند نگهباني، چون يك كليه‌ام از كار افتاده و توان كار سنگين را ندارم.» آيا تاكنون نهادي براي درمانش به حليم كمك كرده؟ «خير، چون مردم خودشان مشكل دارند. اگر پول يارانه ياري كند عكس و سونو مي‌گيرم.» او مي‌گويد: «حدود يك ماه است گوشت نخورده‌ايم. اثاثيه منزل فقط دو موكت، يك پيك‌نيك، ديگ و سفره است. از كپسول گاز خبري نيست. هر وقت پيك‌نيك خالي مي‌شود، هيزم جمع مي‌كنم و با چوب، آتش زير قابلمه را روشن مي‌كنم.» مي‌پرسم همسرت با اين وضعيت چگونه كنار مي‌آيد؟ پاسخ مي‌دهد: «زماني كه مقداري ثروت داشتم برايش خرج مي‌كردم، حالا كه ندارم، در كنارم مانده است.» آخرين باري كه ميوه خورده‌ايد؟ «خيلي وقت پيش! بچه‌ها ميوه مي‌خواهند، من شرمنده‌شان مي‌شوم.»

برداشت چهارم: اينجا چراغي روشن نيست

با آقاي عبدالله، فرزند مرحوم حاجي‌ الله‌داد، يكي از ساكنان روستا، گفت‌وگو مي‌كنم. لحظاتي را در «گدان» يا «گدام» مي‌گذرانيم؛ چادري سياه از موي بز كه نماد فرهنگي بلوچستان است. عبدالله از وعده‌هاي توخالي گله‌مند است. او به پيگيري‌هاي مردمي اشاره مي‌كند: «بيش از سه دهه است كه با دام و طيور در اين روستا زندگي مي‌كنيم اما همچنان از نعمت برق و آب محروم هستيم. آب آشاميدني و ساير مايحتاج زندگي را به ‌سختي از زاهدان تهيه مي‌كنيم. در زمستان با بحران بي‌آبي و بي‌برقي دست ‌و پنجه نرم مي‌كنيم. انواع بيماري‌هاي عفوني و سرماخوردگي را تحمل مي‌كنيم. نه برق داريم و نه آب لوله‌كشي! آب مصرفي را با دلو از چاه مي‌كشيم و آب آشاميدني را از زاهدان مي‌آوريم. تازه سال گذشته مخزن آب ساخته شده است.» عبدالله ادامه مي‌دهد: «مجوز برق را دريافت كرده‌ايم اما مشخص نيست چرا مشكل حل نمي‌شود! چرا اداره برق همكاري نمي‌كند؟ كد روستا، كد ملي، كد مدرسه و مسجد را داريم؛ همه مراحل قانوني را طي كرده‌ايم اما نمي‌دانم چرا از حقوق شهروندي محروميم؟ مسوولان پاسخ دهند! براي حل مشكل برق هفت بار به دفتر رياست‌جمهوري در تهران مراجعه كرده‌ام. مقامات تهران به استان ابلاغ كرده‌اند اما مسوولان محلي همكاري نكرده‌اند.» يكي از اهالي روستا مي‌گويد: «براي تماس گرفتن با ديگران بايد قله كوه را فتح كنيم، چون در ميان تپه‌ها زندگي مي‌كنيم و سيگنال قطع مي‌شود. تماس گرفتن فقط بالاي كوه امكان‌پذير است.» عبدالله اضافه مي‌كند: «مجوز دكل مخابراتي را هم گرفته‌ام اما دكلي در كار نيست. تمام ۱۰۸ خانوار در ادارات پرونده دارند.» عبدالله ادامه مي‌دهد: «در حالي كه فرماندار از طريق بنده مبلغ ۵۰۰ ميليون تومان به حساب اداره آب و فاضلاب واريز كرده، هنوز مشكل بي‌آبي حل نشده است. پيش‌تر طرح هادي را بهانه مي‌كردند، اما دو سال است اين طرح اجرا شده و مشكل همچنان باقي است. ما در حاشيه يكي از كلان‌شهرهاي ايران مثل دوران قاجار زندگي مي‌كنيم؛ فقط از پول قجري استفاده نمي‌كنيم! هر روز با بهانه‌هاي واهي سرمان را گرم مي‌كنند. بيش از سه تا چهار سال است كه هر ماه ده هزار ليتر آب به روستا اختصاص داده‌اند، اما گاهي تا چهار ماه تانكر آب را نمي‌بينيم.»

برداشت آخر....

فرجام سخن: نظر به مطالب فوق، ظاهر قضيه نشان مي‌دهد كه لازم است در اين وادي و مناطق ديگري مانند اين، گوش شنوايي وجود داشته باشد كه سخن محرومان و مظلومان را بشنود و به مستضعفان جامعه وقعي بنهد. حدود نيم قرن از عمر انقلاب سپري شده است و لازم است تا نشانه‌هاي رشد و بهبود وضعيت زندگي در بخش‌هاي گوناگون به صورت مساوي نمايان شود. بدون ترديد در اين كشور تلاش‌هاي بسياري صورت گرفته تا برق به روستاها و مناطق گوناگون برسد و مردم از آب مناسب بهره‌مند شوند. شغل ايجاد شود و هيچ پدري دست خالي راهي خانه‌اش نشود. اما هنوز هستند مناطق و بخش‌هايي كه سايه بهبود و رشد به آنها نرسيده است. لازم است مسوولان با شناسايي يك چنين مناطقي زمينه بهبود زندگي مردمي كه براي آنها وطن مهم‌ترين كلمه و آزادي و آبادي ايران مهم‌ترين هدف است، فراهم شود. سخنانم را با اين جمله پايان مي‌دهم: «نبايد محروميت‌زدايي فقط به يك شعار بدل شود. بايد ايران را ساخت و آن را آباد كرد. آقايان! خانم‌ها! ما همه مسووليم...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون