از كدام بافت تاريخي سخن ميگوييد؟!
اشكان زارعي
روزنامه اعتماد شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳ خورشيدي، نوشتاري را پيرامون پيشينه اهواز با عنوان «گرد فراموشي روي بافت تاريخي اهواز» از نادره وائليزاده، خبرنگار خوزستاني منتشر کرد كه برخي نكتههاي تاريخي آن جاي درنگ و پرسش دارد. به گفته وي «عكسهاي سه سال پيش (شارع الشيوخ) نشان ميدهد ديوارهاي اين كوچه بلندتر بود كه در اين مدت فرو ريخته... ديوارهاي سنگي «شارع الشيوخ» كه به كوچه كناري هم شناخته ميشود، روزبهروز كوتاهتر ميشود. از اين خانهها كه روزي محل گردهمايي و مذاكره بزرگان اهواز بود، حالا ديگر جز نامي نمانده است.»
به گواه گزارشهاي تاريخي و سفرنامهها، اهواز از سده ششم هجري به شوندهاي (دلايل) گوناگوني مانند: گسترش بيماريهاي طاعون و وبا، شكسته شدن سد شادروان، برگشتن رودخانه مسرقان از جوي خود و جنگهايي همچون جنبش صاحبالزنج، ديلميان و صفاريان ويران شده، مردم آن پراكنده شدند، به گونهاي كه در پي اين آشفتگيها شوشتر به جاي اهواز پايتخت خوزستان شد.
در اين باره محمدعلي امام شوشتري در رويه ۹۹ كتاب تاريخ جغرافيايي خوزستان از زبان علامه سيدعبداللهبن نورالدين جزايري ميگويد: «خرابي اهواز بهواسطه خروج صاحبالزنج بر عباسيان و جنگهاي متوالي بوده كه اكثر سكنهاش منقرض شدند و ديگر خلفا را به تعمير آن رغبتي نماند. مردم هم از عهده جمع نيشكر و اداي ديواني برنيامدند، لذا جلاي وطن كردند.» از اين رو اهواز نزديك به ۸ سده آباداني به خود نديد و روزگاري خاموش و فراموش شده را سپري كرد. چنانكه رخدادنگاران و سفرنامهنويسان سده ۱۰ تا ۱۳ هجري مانند ميرزا مهديخان استرآبادي، ميرزا محمدصادق موسوي، اسكندربيگ تركمان، كلمنت اوگاستس، راولينسون و... در كتابهاي خود از اهواز نامي نبردهاند. به همين شوند (دليل) شاه اسماعيل صفوي در سال ۹۱۴ هجري و نادرشاه افشار در سال ۱۱۴۲ هجري هنگامي كه براي سركوب گردنكشان به خوزستان ميآيند، براي آرميدن به رامهرمز، شوشتر و هويزه ميروند. باستانشناسان و ديپلماتهاي اروپايي نيز كه از روزگار قاجاريه به خوزستان آمدند، اهواز را دور از ريخت و ويژگيهاي شهري و حتي روستايي دانستهاند، چنانكه هنري لايارد كه ميان سالهاي ۱۸۴۰ و ۱۸۴۲ ترسايي (ميلادي) از اهواز ديدن كرده است، در رويه ۱۸۳ سفرنامه خود درباره اين شهر ميگويد: «اهواز در حقيقت دهي است داراي تعدادي كلبه گلي كه با شاخ و الياف درختان ساخته شدهاند.» به گفته مادام ژان ديولافوا كه ميان سالهاي ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۶ ترسايي (ميلادي) يعني هنگام پادشاهي ناصرالدين شاه به خوزستان آمده در رويههاي ۷۲۵ و ۷۲۷ كتاب «ايران، كلده و شوش» اهواز را تنها با 20 تا 30 خانه گلي ديده كه «اين شهر بيش از 200 نفر سكنه ندارد كه همه فقيرند و با نهايت سختي زندگي ميكنند.» لرد كرزن نيز در رويه ۴۲۵ كتاب ايران و قضيه ایران، اهواز را اين گونه ياد ميكند: «چند خانه گلي و حصيري پراكنده با جمعيتي نزديك به 700 نفر دارد.» در همين راستا هنگامي كه حاج ميرزا عبدالغفار نجمالملك در سال ۱۲۹۹ هجري به خواست ناصرالدين شاه قاجار روانه شهرهاي خوزستان شد تا پيشنهادهايي براي آبادي اين استان آماده كند، به ناچار چند روزي را در چادر گذراند، چنانكه در رويه ۸۰ جلد دوم سفرنامه نجمالدوله پيرامون ديدار وي با نظامالسلطنه فرمانرواي وقت خوزستان آمده است: «شب چهارشنبه ۲۶ جماديالاولي - جناب نظامالسلطنه، حقير را فيمابين دو دستگاه چادر من و خود در كنار كارون تاريك و تنها خواست.» همچنان كه خانم ديالافوا آنگونه كه در رويه ۷۲۸ كتاب؛ ايران، كلده، شوش ميگويد وي به همراه همسرش به ناچار سه روز را در طويله سپري كرد «خوشبختانه روزي [شيخ] آمد به طويلهاي كه ما را در آن جاي داده بود.» به راستي اگر خيابان شارعالشيوخي بوده كه به گفته نادره وائليزاده «خانهها آن روزي محل گردهمايي و مذاكره بزرگان اهواز بود» چرا نجمالملك نماينده ويژه ناصرالدين شاه به چادر پناه برد؟ چرا ديولافوا و همسرش شب و روز خود را در طويله سپري کردند؟ آيا نميشد به رسم مهماننوازي از عبدالغفار نجممالملك و خانواده ديولافوا در «خانههاي شارعالشيوخ» پذيرايي كرد؟ پاسخ اين پرسشها روشن است؛ زيرا چنين خياباني هيچگاه نبوده است چنانكه بابك حسيني معاون وقت ميراث فرهنگي اداره كل ميراث فرهنگي خوزستان در گفتوگوي خود با خبرگزاري ايرنا روز يكشنبه ۶ بهمن 1398 وجود خيابان شارعالشيوخ در كوي عامري اهواز را به دور از «مستندنگاري و كارشناسي تاريخي» دانست. نادره وائليزاده در بخش ديگري از يادداشت خود ميگويد: «(شيخ نبهان اول) بزرگ طايفه عامري كه نخستين مسجد اهواز و بخش زيادي از محله عامري متعلق به او بوده است.»
اكنون بايد پرسيد شيخ نبهان اول كيست؟ در چه بازهاي از گذشته اهواز ميزيسته است؟ چرا منابع چنين كسي را با اين پسوند نميشناسند؟ به گواه چه نشانههايي وائليزاده وي را پايهگذار نخستين مسجد اهواز ميداند؟
از ميان گزارشهاي تاريخي و سفرنامهها تنها عبدالغفار نجمالملك در كتاب خويش از شيخ نبهان بيهيچ پسوندي ياد ميكند چنانكه در رويه ۳۴ جلد يكم كتاب آورده است: «كدخداي اهواز شيخ نبهان است» همچنين وي در رويه ۷۶ جلد دوم سفرنامه خوزستان درباره اين شيخ ميگويد: «سالي ۲۵ تومان بر مواجب سابق شيخ نبهان كه 25 تومان بوده، افزوده و يك طاقه شال هم به او خلعت داده بود.»
مادام ديولافوا نيز سه روزي كه در اهواز بوده، شيخ اين شهر را در رويه ۷۲۷ كتاب «ايران، كلده و شوش» اينگونه بازگو ميكند: «شيخ آنها پيرمردي است فوقالعاده ظالم و جبار كه اتصالا آنها را تحت فشار قرار داده و با انواع شكنجهها حاصل دسترنج آنها را ميگيرد.» بنابراين با استواري ميتوان گفت چنين كسي با عنوان «شيخ نبهان اول» به هيچ روي جايگاه تاريخي نداشته، مسجدي را نيز كه وائليزاده به وي نسبت ميدهد، مسجد عامري نام دارد كه در بهمن ۸۹ به شماره «۳۰۲۶۸» در فهرست آثار ملي جاي گرفته است. در پروندهاي كه از سوي اداره كل ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري خوزستان گردآوري شده، حاج احمد عامري در ۲۲۰ سال پيش با همراهي يك بناي اصفهاني با بهرهگيري از مهرازي «معماري» اصفهان و يزد اين مسجد را ساخته است. چنانكه خود وائليزاده، آبان ۹۲ در يادداشتي پيرامون كوي عامري، از زبان عاطفه رشنويي، معاون وقت ميراث فرهنگي اداره كل خوزستان در خبرگزاري مهر «پيشينه مسجد را اواخر قاجاريه و اوايل پهلوي به دست حاج احمد عامري دانسته است.» همچنين به باور منصور عموري «قديميترين خادم مسجد عامري» در گفتوگويي با خبرگزاري ايرنا به تاريخ13/۴/94 «احمد عامري در ۱۷۰ سال پيش اين مسجد را پايهگذاري نمود.»
شوربختانه برخي نيز بيهيچ گواه تاريخي، مسجد عامري را همان مسجدي ميدانند كه امام رضا (ع) در سده سوم هجري هنگام آمدن به اهواز به آنجا رفته بود. اين در حالي است كه به باور تاريخنگاران، عضدالدوله ديلمي در سده چهارم مسجد شهر اهواز را ويران كرده بود.
چنانكه محمدعلي امام شوشتري در اين باره گفتهاي را از مقدسي در رويه ۹۶ كتاب تاريخ جغرافيايي خوزستان آورده است: «مسجدي باصفا در كنار آن پل[ هندوان] بود كه بر شهر اشراف داشت. عضدالدوله ديلمي مسجد و پل را ويران كرد و شهر را از اول بساخت كه به نام او معروف شود اما باز به نام هندوان ناميده ميشد.» دكتر روحالله مجتهدزاده، نويسنده كتاب «درجستوجوي هويت شهري اهواز» استاد و هموند (عضو) هيات علمي رشته معماري دانشگاه شهيد چمران اهواز نيز كه نادره وائليزاده در يادداشت خود بارها از گفتههاي وي وام گرفته در گفتوگويي با نگارنده (فايل آن موجود است) درباره پيشينه كوي عامري و مسجد آن ميگويد: «معتقدم عامري بخشي از بافت شهري اهواز كهن است و قدمت شبكه معابر آن، حداقل به دوره اسلامي شهر كهن بازميگردد. اما اين شامل بناهاي به جا مانده در بافت نميگردد. همان طور كه ميدانيد جريان سكونت در اهواز از اواخر قرن پنجم هجري با اختلالاتي روبهرو ميگردد، به طوری كه در آغاز عصر قاجار كه ما شواهد متني و تصويري روشني از اين شهر در اختيار داريم، همه شواهد نشان ميدهد آنچه از شهر كهن به جا مانده مجموعهاي از ويرانهها و سكونتگاه كوچكي است كه در برخي منابع با عناويني چون روستاي اهواز يا دهكده اهواز قديم نيز از آن ياد شده است. اينكه در اين فاصله چه گذشته را درست نميدانيم و عجالتا بايست با نام «عصر تاريك اهواز» از آن ياد كنيم، اما از اين آبادي كوچك اهواز قديم كمابيش اطلاعاتي داريم. ساكنان اين آبادي، باز هم بهتصريح منابع، در حد چند ده خانوار، عمدتا از هموطنان عرب ما بودهاند كه با كشاورزي ديم و دامداري روزگار ميگذراندند. بنا به توصيف تمام منابع اين دوره معماري اين آبادي شامل چند بناي گلي و تعدادي كپر و سياهچادر بوده و تنها بناي معتبر بنايي بوده كه امروزه زيارتگاه عليبنمهزيار بر جاي آن بنا شده است. اين بنا گنبدي سفيد رنگ داشته و در منابع با نامهايي چون مسجد، زيارتگاه و مقام خضر از آن ياد شده است. دو عكسي كه از دورنماي عامري داريم و نيز نقشهاي كه نجمالملك از اين آبادي تهيه كرده همگي با اين توصيفات تطبيق ميكند. مضاف بر آنكه در نقشه نجمالملك ما تهرنگ بافت ارگانيك اين آبادي را ميبينيم كه خود گواهي است بر آنكه شبكه معابر كهنتر از تاريخ اهواز امروز است. متاسفانه در هيچ يك از متوني كه من برخورد داشتهام و نقشههايي كه ديدهام اطلاعاتي بيش از اين درباب عامري نميتوان يافت. اينكه آيا معابر اين روستا اسمي داشتهاند يا احيانا مسجد و بازار آن كجا بوده در منابع چيزي مشخص نيست. البته از آنجا كه مسجد عنصري ديرپا در بافت سكونتگاههاي اسلامي اعم از شهر يا روستاست، هيچ بعيد نيست كه مسجد عامري در همين جايي بوده باشد كه امروز است اما بنده بعيد ميدانم كه بناي كنوني همان بناي قديمي مسجد بوده باشد و معتقدم تاريخ دويست و اندي سالهاي كه در پرونده ثبتي به بنا نسبت داده شده، احتمالا نادرست است. براساس شواهد سبكي، بناي مسجد كاملا مشابه مساجد قديمي اهواز نو است كه همگي ۱۳۰ سال به اين طرف ساخته شدهاند.» اين گفتارها نشان ميدهد اهواز پيش از سال ۱۳۰۶ هجري مهي (قمري) برابر با سال ۱۸۸۱ ترسايي كه ناصرالدين شاه به آزادي بازرگاني و كشتيراني در رود كارون فرمان داد، ساختار شهري و ويژگيهاي آن مانند: خيابان، مسجد، كاروانسرا، گرمابه، ميدان و... را نداشته، از جايگاه سياسی، اقتصادي و اجتماعي نيز برخوردار نبوده است. به همين شوند است كه عبدالغفار نجمالملك، مادام ديولافوا و ديگران از ساختمانها، سازهها و بافت شهري اهواز نامي نبرده، اما پيوسته از شهر هرمز اردشير ياد ميكنند زيرا نشانههايي از اين شهر ساساني را به چشم خود ديدهاند.
چنانكه ديولافوا در رويه ۷۲۵ كتاب خويش ميگويد: «اهواز در دوره ساسانيان شهري بزرگ بود يك فرسخ در يك فرسخ، آثار آن باقي است»
به گفته عبدالغفار نجمالملك نيز در رويه ۳۶ كتاب سفرنامه خوزستان «در كوههاي آنجا [اهواز] دخمهها در شكم كوه تراشيده بودند، قريب ده عدد مدفن زردشتيان اهواز قبل از اسلام.» همچنين همين نويسندگان و سفرنامهنويسان بارها از بازار، ساباط، مسجدها، گرمابهها و... در شهرهايي چون دزفول و شوشتر نام برده و نگارهايي از آنها كشيدهاند در همين راستا در رويه ۲۱ جلد يكم سفرنامه خوزستان از «ده باب حمام مردانه، ده باب حمام زنانه، مسجد بزرگ جامع »دزفول و ميدان آن «كه همه معاملات در آنجا انجام ميشود» سخن گفته شده و در رويه ۲۶ همين كتاب درباره مسجد جامع شوشتر آمده است: «از بناهاي بنيعباس خيلي عالي و معتبر با خطوط كوفي بسيار در او نقش شده و عماراتش از سنگ تراشيده شده است.» اكنون بايد پرسيد نادره وائليزاده بر پايه چه گزارشها و پژوهشهاي تاريخي از خيايان «شارع الشيوخ»، «خانه بزرگان»، «نبهان اول» و «مسجد او» سخن ميگويد؟ به راستي چگونه وي به اين گزارههاي تاريخي پي برده كه از ديد رخدادنگاران و سفرنامهنويسان ايراني و انيراني پنهان مانده است؟ بيگمان كوي عامري بخشي از پيشينه تاريخي اهواز است اما نه بيشتر از آنچه رخدادنگاران گفتهاند. عامري را نبايد آغاز و فرجام اهواز پنداشت زيرا پيش از آن شهر هرمزاردشير ساساني است كه زيربناي اهواز به شمار ميآيد و 24 شهريور ۱۳۱۰ خورشيدي به شماره ۴۳ ثبت ملي شده و پس از آن بندر ناصري است كه اهواز كنوني ريشه در پيدايي آن دارد و سراي معينالتجار برجستهترين ساختمان آن نيز در ۲۰ آبان سال۱۳۷۷ خورشيدي به شماره ۲۱۵۸ در سياهه آثار ملي جاي گرفته است. از اين رو بزرگنمايي يا ناديده گرفتن هر بازهاي از گذشته شهر اهواز كاري بس ناروا است چنانكه ابوالفضل بيهقي، رخدادنگار و نويسنده ايراني سده ۴ هجري ميگويد: «تاريخ به راه راست رود كه روا نيست تحريف و تبذير در آن.» بنابراين شايسته است همگان از تاريخي بگوييم و به گذشتهاي بباليم كه منابع كتابخانهاي و يافتههاي باستانشناسي به «بودن آن» گواهي دادهاند.
ياري نامه:
سفرنامه خوزستان، جلد ۱و۲؛ عبدالغفار نجمالملك
جغرافياي تاريخي؛ محمدعلي امام شوشتري
تذكره شوشتر؛ محمدعلي امام شوشتري
سفرنامه لايارد؛ اوستون هنري لايارد
سفرنامه لرستان و خوزستان؛ كلمنت اوگاستس
سفرنامه راولينسون؛ سرهنري راولينسون
ايران كلده، شوش؛ زان ديولافوا
ايران و قضيه ايران؛ لرد كرزن
گفتوگو با دكتر روحالله مجتهدزاده
خبرگزاري مهر، آبان ۹۲
خبرگزاري ايرنا، تير ۹۴
خبرگزاري ايرنا ۶ بهمن ۹۸
درباره يادداشت «از كدام بافت تاريخي سخن ميگوييد!؟» از اشكان زارعي توضيحاتي لازم است كه در پي ميآيد
1-گزارش با عنوان «گرد فراموشي روي بافت تاريخي اهواز/ شهرسازي بولدوزري در كمين بافت تاريخي اهواز» بر اساس بازديد ميداني خبرنگار و در مصاحبه با سه نفر از كارشناسان و اساتيد، درباره بافت تاريخي اهواز تهيه شده و هدف آن تاكيد بر حفاظت از بافت تاريخي اهواز به ويژه «محله عامري» به عنوان اولين محله اهواز و تسريع در تصويب و ابلاغ مطالعات بافت تاريخي اين شهر است تا از تخريب هرچه بيشتر جلوگيري شود. بنابراين واكاوي تاريخ اهواز و چگونگي شكلگيري اين شهر در دورههاي مختلف تاريخي موضوع اين گزارش نبوده است.
2- آنچه جناب آقاي زارعي در مقاله خود ناديده گرفته يا شايد از آن بياطلاع بوده، تاريخ شفاهي منطقه و قبايل عرب و باورهاي مردم بومي است. اين در حالي است كه به باور بسياري از متخصصان علوم اجتماعي تاريخ شفاهي يك منطقه ممكن است حقايق بيشتري از زندگي مردم را در برگيرد كه توسط مورخان حكومتي نوشته نشده باشد. همچنين در گزارشهاي رسانهاي اعتقادات مردم بومي و نامهاي محلي از اهميت ويژهاي برخوردار است. برهمين اساس در اين گزارش نيز از خيابان «شارعالشيوخ» نام برده شده كه پيش از اين هم در گزارشهاي مكتوب و تصويري ذكر شده بود. اين خيابان (كوچه) در ميان اهالي محله و خاندان عامري به اين نام شهرت دارد و دليل آن قرار گرفتن بيتالشيوخ يا خانه شيخ نبهان اول در آن است. شيخ نبهان به عنوان بخشي از تاريخ قبيله بنيكعب كه خاندان عامري يكي از تيرههاي آن است، شناخته ميشود و شجرهنامه اين خاندان نيز موجود است. اطلاق واژه اول به شيخ نبهان به اين دليل در بين خاندان عامري رايج شده كه اين نام در ميان نسلهاي بعدي چند بار تكرار شده است. خانه شيخ نبهان اول به عنوان بزرگ خاندان نيز همچون ساير شيوخ عرب محل نشستها و مذاكرات بزرگان در زمان خود بوده است.
3-مقاله جناب زارعي در اعتراض به نامگذاري مسجد شيخ نبهان پيش از اين در 13 مرداد 1397 در روزنامه اعتماد و پاسخ نماينده حقوقي هيات امناي مسجد شيخ نبهان نيز در 22 مرداد 1397 در همين روزنامه منتشر شده بنابراين نياز به تكرار مكررات نيست. در بخشي از اين توضيحات آمده است كه «مسجد شيخ نبهان با قدمتي بيش از سه قرن در منطقه اهواز قديم (عامري) توسط شيخ نبهان اول بنا شده است و بعدها حاج احمد عامري يكي از نوادگان ايشان طي دو مرحله در سالهاي 1330 و 1347 به دليل مجاورت با رودخانه كارون و رطوبت بيش از حد آن را مرمت و بازسازي كرد و در همان زمان حسينيهاي به نام خودشان در كنار مسجد بنا كرد.» طبق شنيدهها اصلاح پرونده ثبتي اين مسجد در اداره ميراث فرهنگي مطرح شده است.