• 1404 يکشنبه 28 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6046 -
  • 1404 يکشنبه 28 ارديبهشت

تحليلي روانشناختي بر سريال «وحشي» به كارگرداني هومن سيدي

فروپاشي اخلاق و برآمدن هيولا در جهانِ بي‌رحمي و قضاوت

محمد يراقي

در جهاني كه حقيقت در مهي از قضاوت و شايعه رنگ مي‌بازد، و اخلاق، پيش از آنكه معنا يابد، در معرض داوري قرار مي‌گيرد، وحشي روايتي‌ است از فروپاشي تدريجي انساني كه براي بقا، مدام از خودش دورتر مي‌شود. در دل وحشي، استحاله‌اي آرام اما بنيادين رقم مي‌خورد؛ مسيري كه چهره انساني رهاشده در عصر بي‌اعتمادي و خشونت را كم‌كم نمايان مي‌كند، انساني كه معناي بودن را زير فشار نگاه و داوري از دست مي‌دهد. سوژه‌اي كه زير سنگيني نظمي نمادين و بي‌رحم، در ميان شبكه‌اي آكنده از شايعه، قضاوت‌هاي شتاب‌زده و سوءتفاهم، به تدريج فرومي‌ريزد و از دل ترك‌خوردگي‌هايش هياتي تازه اما تيره‌تر سر برمي‌آورد. داوود، پيش از آنكه قرباني حادثه باشد، قرباني ساختاري از روايت جمعي است؛ ساختاري كه پيوسته وعده عدالت مي‌دهد، اما تحقق آن را ناممكن مي‌سازد. نظمي بي‌چهره و هميشه غايب كه اخلاق را مطالبه مي‌كند، بي‌آنكه فضيلت را ضامن مصونيت كند. در چنين ميدان قدرتي، اخلاق به جاي آنكه ميل و رفتار را سامان دهد، به باري مضاعف بدل مي‌شود كه انسان را در معرض اضطراب دايمي نگاه‌هاي داورانه قرار مي‌دهد؛ نگاه‌هايي كه هر يك چون داوري پنهان و خاموش، حكم را پيش از جست‌وجوي حقيقت صادر مي‌كنند. 
داوود سراپا زخم همين نگاه است: همه مراقبت‌هايش، همه عقب‌نشيني‌هاي خاموش و تك‌تك ترديدهايش، تلاشي مذبوحانه است براي گريز از چشمي كه بي‌وقفه او را در جايگاه متهم مي‌نشاند. اما همين وسواس دفاعي، آن‌گاه كه اميد به فهم از ميان مي‌رود؛ اخلاق لايه به لايه از تن جدا مي‌شود و جاي آن را خشونتي مي‌گيرد كه از خون سركوب خويش تغذيه مي‌كند؛ خشونتي راديكال كه حافظه شكست اخلاق را به همراه دارد. اين چرخش، همان لحظه وارونگي ارزش‌هاست؛ جايي كه نيكي به ضعفي خطرساز بدل مي‌شود و شر، همچون ضرورتي ناگزير جلوه مي‌كند. داوود مردد و اخلاق‌مدار، در مواجهه با جهاني كه اعتماد در آن به كالايي كمياب تنزل يافته، ناگزير از منطق چشم مشكوك تقليد مي‌كند و در تقليد از آن پيشي مي‌گيرد. هر كنش پيشگيرانه، هر حذف نشانه و هر داستان پوششي، ديگر براي در امان ماندن از خشونت بيروني نيست؛ بلكه براي حذف خودِ امكان اتهام صورت مي‌گيرد. سوژه در اين مرتبه دست به خلق واقعيتي بديل مي‌زند؛ پناهگاهي واپسين براي ميلي كه بهاي بقايش، فروپاشي خودِ آن ميل است. از منظر روان، فروپاشي دروني داوود را مي‌توان حركت از اضطراب به وحشت تعبير كرد. اضطراب هنوز به ابژه‌اي بيروني نياز دارد، اما وحشت، ابژه را در خود مي‌بلعد و تنها خلأيي از رعب برجاي مي‌گذارد. 
در اين تهي‌شدگي، غريزه بقا و غريزه مرگ به شكلي تفكيك‌ناپذير در هم مي‌آميزند و حاصل اين درهم‌تنيدگي، موجودي است كه اخلاق را نه انكار مي‌كند و نه ارج مي‌نهد، بلكه آن را همچون پوستي مرده از تن جدا مي‌كند تا بقاي رواني و زيستي خود را تضمين كند. بدين‌سان، انسان اخلاقي، در مجاورت ساختاري بي‌رحم، بدل به موجودي بي‌رحم‌تر مي‌شود، زيرا تنها از اين مسير مي‌تواند جايگاه خود را در ميدان بي‌رحمانه سوءظن حفظ كند. وحشي تصويري است از جهاني كه در آن، انسان اخلاق‌مدار به اندازه عدالت بي‌نقص ناممكن است. هرچه سوژه بيشتر تقلا كند تا در مدار اخلاق باقي بماند، نيروي گريز از مركز او را به سوي خشونتي افزون‌تر پرتاب خواهد كرد.  
داوود، بازتاب آينده محتمل چنين زيستي است؛ آينده‌اي كه در آن، اگر همچنان باور كنيم در روزگارداوري‌هاي فوري مي‌توان صرفا با نجابت و فضيلت زيست، محكوم به زاده‌شدن موجودي خواهيم بود كه از بي‌رحمي محيط خويش پيشي گرفته است. وحشي در حقيقت، پيش‌نويسي است از اين دگرديسي تاريك؛ هشدار مكتوبي از هياتي كه پس از خلع سلاح اخلاق، در تاريك‌ترين حاشيه روان جمعي ما متولد خواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون