گزارش اختصاصي «اعتماد» از تغييرات احتمالي مديريت در پرسپوليس
درويش يا سميعي؟ لابي كدام يك قويتر است؟
روزبه دلاور
با افزايش زمزمهها پيرامون احتمال تغييرات در راس مديريت باشگاه پرسپوليس، نامهاي مختلفي در رسانهها و فضاي مجازي به عنوان گزينههاي جانشيني رضا درويش مطرح شده است. اما نكته قابل تامل تكرار چهرههايي است كه پيش از اين هم سابقه حضور در راس مديريت اين باشگاه پرطرفدار را داشتهاند و عملكرد آنها در گذشته كارنامه درخشاني را به نمايش نميگذارد؛ وضعيتي كه نشاندهنده تداوم يك چرخه معيوب در مديريت فوتبال ايران، به خصوص در باشگاههاي بزرگ است؛ چرخهاي كه در آن به جاي استفاده از متخصصان، مديران آكادميك و نيروهاي تازه نفس با ايدههاي نو و دانش روز مديريت ورزشي، شاهد بازگشت مكرر مديراني هستيم كه در دورههاي قبلي نتوانستهاند تحول بنياديني ايجاد كنند يا مشكلات اساسي باشگاه را حل نمايند.
اين تكرار مكررات، نه تنها به رشد و توسعه پايدار باشگاهها كمكي نميكند، بلكه باعث درجا زدن، انباشت مشكلات و در نهايت سرخوردگي هواداران ميشود. در گمانهزنيهاي اخير براي جانشيني درويش، نامهايي چون جعفر سميعي، حبيب كاشاني، علياكبر طاهري و حميدرضا گرشاسبي مطرح شدهاند. هرچند دو گزينه آخر، يعني طاهري و گرشاسبي، نزد بخش قابل توجهي از هواداران پرسپوليس به دليل نتايج نسبتا خوب در دوران مديريتشان از محبوبيت نسبي برخوردارند و برخي هواداران خواستار بازگشت آنها هستند، اما به نظر ميرسد شانس چنداني براي نشستن بر صندلي مديرعاملي در شرايط فعلي ندارند. در مقابل، اصليترين گزينهاي كه نامش بهطور جدي مطرح ميشود و از شانس بيشتري برخوردار است، جعفر سميعي است. مدير اسبق پيكاني لابيهاي گستردهاي براي بازگشت به پرسپوليس آغاز كرده است. اما دوراني كه وي مديريت پرسپوليس را بر عهده داشت، با چالشهاي مهمي همراه بود كه انتقادات زيادي را متوجه او ساخت. در آن مقطع، باشگاه شاهد جدايي ستونهاي كليدي و تاثيرگذار تيم نظير محمدحسين كنعانيزادگان، احمد نوراللهي و شهريار مغانلو بود؛ بازيكناني كه فقدانشان تاثير مستقيمي بر قدرت تيم در فصلهاي بعد گذاشت و جبران آن هزينههاي زيادي را به باشگاه تحميل كرد. در بخش مالي هم با وجود اينكه سميعي به عنوان مديري كه تلاش ميكرد سلامت مالي را حفظ كند شناخته ميشد اما مديريت او بهشدت به چشم اميد به پاداش فيناليستي پرسپوليس در آسيا وابسته بود و تيم در آن دوره با بدهي سنگين مالياتي هم دست و پنجه نرم ميكرد. بر اساس اطلاعات رسيده، اگر سميعي بار ديگر مدير پرسپوليس شود، رويكرد او بسيار نزديك به مديريت فعلي رضا درويش خواهد بود و احتمالا شاهد ادامه مسيري خواهيم بود كه در حال حاضر طي ميشود! مسيري كه با توجه به نارضايتي گسترده هواداران از وضعيت فعلي، نويدبخش آينده روشني نيست.
سميعي كه سابقه فعاليت امنيتي و حضور در حراست وزارت ورزش را دارد، در گذشته با حمايتهايي توانست در پرسپوليس بماند و افرادي نظير عطايي و شكوري را در اين باشگاه صاحب پستهاي مهمي كند. حالا در صورت بازگشت احتمالي او، اين گمانهزني وجود دارد كه بار ديگر راه براي حضور و فعاليت اين افراد در بدنه مديريتي پرسپوليس باز شود؛ افرادي كه سابقه فعاليتشان در پرسپوليس و ديگر پستهاي مديريتي خالي از انتقاد نبوده است. اما نكته مهم ديگري كه در اين معادله دخيل است و پيچيدگي موضوع را بيشتر ميكند، نظر كنسرسيوم بانكي مالك باشگاه است. به نظر ميرسد اين كنسرسيوم تمايل دارد كه رضا درويش در سمت خود باقي بماند؛ مديري كه اصلا مورد تاييد و حمايت بخش عمدهاي از جامعه هواداري پرسپوليس نيست و عملكرد او در زمينه نقل و انتقالات و ارتباط با هواداران با انتقادات جدي روبرو است. اين تضاد ميان خواست مالك و نظر هواداران، وضعيت را مبهمتر كرده است. با اين حال درويش دست از تلاش برنداشته و در روزهاي گذشته در جلسهاي با حضور يكي ديگر از اعضاي هياتمديره جلسه با احمدي برگزار كردند. او خودش را در بازار نقل و انتقالات فعال نشان داده است تا بلكه بتواند رضايت بالادستيها را جلب نمايد. در نهايت، در صورتي كه فشارها براي رفتن درويش افزايش يابد و اين اتفاق رخ دهد با توجه به گمانهزنيهاي موجود و نزديكي سميعي به برخي مراكز قدرت و تصميمگيري، شانس مدير امتحان پسدادهاي چون او بيشتر از گزينههاي مردميتر يا متخصصتر به نظر ميرسد. اما در بين گزينههايي كه در رايگيريهاي هواداري در فضاي مجازي با استقبال كم هواداران مواجه شد، حبيب كاشاني است. او كه سابقه سالهاي سال عضو شوراي شهر تهران را در كارنامه دارد بدش نميآيد بازهم سكان مديريت باشگاهي كه قبلا مديريتش را برعهده داشت را برعهده بگيرد! اين يعني تكرار يك داستان قديمي در پرسپوليس و فوتبال ايران؛ داستاني كه در آن منافع، ارتباطات و لابيگري بر شايستگي، تخصص و خواست هواداران اولويت دارد و آينده باشگاه در هالهاي از ابهام و تكرار گذشته باقي ميماند، مگر اينكه ارادهاي قوي براي شكستن اين چرخه معيوب شكل گيرد.