54 سال از خاموشي جلال آلاحمد گذشت
محمود فاضلي
سيدجلال آلاحمد در سال 1302 در محله پاچنار تهران متولد شد. در ۱۳۲۲ دوره دبيرستان را به پايان برد و به خواست پدر همراه برادرش براي تحصيل در حوزه علميه، به نجف سفر كرد، ولي چند ماه بعد بازگشت و در گروه ادبيات دانشسراي عالي مشغول تحصيل شد. پس از پايان تحصيل، در مدارس تهران معلّم شد. سپس چندي در «موسسه تحقيقات اجتماعي»، وابسته به دانشكده ادبيات دانشگاه تهران كار كرد و چندي نيز در دانشسراي عالي، دانشكده علوم تربيتي و هنرسراي عالي نارمك به تدريس ادبيات پرداخت. او در فروردين ۱۳۴۳ به حج رفت و شرح سفر حج خود را نگاشت كه با عنوان «خسي در ميقات» چندين بار چاپ شد. آلاحمد در ۱۳۲۸ با سيمين دانشور ازدواج كرد. او در ۱۸ شهريور ۱۳۴۸، در چهل و پنج سالگي در اسالِم گيلان درگذشت.
پس از مرگ نابهنگام آلاحمد، پيكر وي به سرعت تشييع و به خاك سپرده شد كه باعث باوري درباره سربهنيست شدن او توسط ساواك شد. همسر وي، سيمين دانشور، اين شايعات را تكذيب كرد، اما شمس برادرش معتقد است ساواك او را مسموم كرده است. پيكر او در مسجد فيروزآبادي جنب بيمارستان فيروزآبادي شهر ري به امانت گذاشته شد تا بعدها آرامگاهي در شأن او ايجاد شود و اين كار هيچگاه صورت نگرفت.
در دوران دبيرستان با آثار احمد كسروي و محمد مسعود آشنا شد و تحت تاثير انديشههاي كسروي درباره مذهب، عقيدهاش به اصول تشيع به سستي گراييد و بعد دوباره به مذهب بازگشت. او مدتي گرايشهاي كمونيستي داشت و عضو حزب توده و سپس مخالف آنان شد. همين روحيه، در آثار ادبي و هنري و فعاليتهاي اجتماعي او نيز نمايان است.
جلال پس از بازگشت به ايران با چند نفر از دوستان نزديك خود، «انجمن اصلاح» را بنياد نهاد. از جمله فعاليتهاي اين انجمن، نشر جزوهاي با عنوان عزاداريهاي نامشروع بود. در ۱۳۲۳ به حزب توده پيوست و يكي از فعالان مطبوعاتي آن شد و در نشريات اين حزب مقاله مينوشت و مدتي مدير داخلي مجله ماهنامه مردم بود. در تيرماه ۱۳۲۶ به عضويت كميته ايالتي تهرانِ حزب توده درآمد. اما در ۱۳ دي ماه ۱۳۲۶ در اعتراض به عدم استقلال رهبري اين حزب و فقدان دموكراسي در آن، همراه با گروهي به رهبري خليل ملكي، از حزب جدا شد. با اين حال، او خود در برخي آثارش، اين تاريخ را ۱۶ آذر ۱۳۲۶ ذكر كرده است. آلاحمد پس از جدا شدن از حزب توده، مدتي در حزب انشعابيون به نام حزب سوسياليست توده ايران به فعاليت پرداخت و چندي بعد خود را كنار كشيد.
جلال در دوران جنبش ملي شدن صنعت نفت به فعاليت سياسي پرداخت. در ۱۳۲۹ در تاسيس «حزب زحمتكشان مردم ايران» به رهبري مظفر بقاييكرماني و خليل ملكي شركت كرد و مديريت روزنامه شاهد، ارگان اين حزب را بر عهده گرفت. در ۱۳۳۱ در تاسيس «نيروي سوم» به رهبري خليل ملكي و انتشار مجله علم و زندگي همكاري كرد و مدتي نيز رياست كميته تبليغاتي «نيروي سوم» را بر عهده داشت. در ارديبهشت ۱۳۳۲ از نيروي سوم نيز كناره گرفت، ولي دوستي خود را با برخي از افراد آن گروه حفظ كرد. پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ توسط دادستان حكومت نظامي احضار و پس از يك روز بازداشت آزاد شد. جلال آلاحمد، هم نويسنده بود و هم فعاليتهاي ادبي داشت. او گهگاه مقالاتي سياسي و اجتماعي، چه در مجلات و چه به صورت مستقل مينگاشت و در راهاندازي و اداره مجله علم و زندگي در سالهاي ۱۳۳9-۱۳۳6 همكاري داشت. وي در ۱۳۴۷ در تاسيس كانون نويسندگان ايران شركت كرد.
آلاحمد داستاننويسي است كه در اين زمينه داراي سبك و شيوه خاص است. زبان محاوره را بسيار خوب و بجا به كار ميگيرد، تصويرها و شخصيتپردازيهايش روشن و دقيق است و در گنجاندن نكات اجتماعي و سياسي در ضمن داستان، توانايي تمام دارد. كتابهاي مدير مدرسه، نفرين زمين، سفرنامهها و خسي در ميقات نام دارد. بخشي ديگر از آثار جلال«غربزدگي، در خدمت و خيانت روشنفكران، ديد و بازديد، از رنجي كه ميبريم، سه تار، زن زيادي، اورازان، هفت مقاله، تاتنشينهاي بلوك زهرا، سرگذشت كندوها، جزيره خارك دُرّ يتيم خليجفارس، نون والقلم، سه مقاله ديگر، ارزيابي شتابزده، كارنامه سه ساله، پنج داستان، يك چاه و دو چاله، سنگي بر گوري و ولايت عزراييل» از ديگر آثار جلال آلاحمد است.