• 1404 جمعه 6 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4884 -
  • 1399 سه‌شنبه 19 اسفند

نگاهي به فيلم «سيب‌ها» به كارگرداني كريستوس نيكو

رنج يا هيچ

شاهين محمدي زرغان

«سيب‌ها» ساخته‌ كريستوس نيكو در قسمت افق‌هاي جشنواره‌ هفتادوهفتم ونيز به نمايش درآمد. در اين فيلم، آريس يكي از چندين هزار نفري است كه گرفتار پاندمي فراموشي شده است. او يك شب در تراموا به خواب مي‌رود و آخر ايستگاه زماني كه راننده او را بيدار مي‌كند، چيزي به خاطر نمي‌آورد و مانند كسان ديگري كه گرفتار از دست دادن حافظه شده‌اند به بيمارستان مي‌رود. او ديگر حتي قادر نيست موسيقي كريسمس را به ياد آورد. آريس با ترغيب يكي از پزشكان به برنامه درماني مي‌پيوندد كه در آن با ايجاد خاطرات جديد سعي دارند هويت جديدي براي بيماران بسازند. اين فعاليت‌ها در يك نوار كاست ضبط مي‌شود و بيماران بايد مرحله ‌به‌ مرحله به آن عمل كنند و با يك دوربين پولارويد آنها را ثبت كنند. انگار فيلمساز رفتار و عادت‌هاي جهان ديجيتال را كه امروزه مشاهده مي‌كنيم دست مي‌اندازد. نيكو به عنوان كسي كه تجربه دستياري يورگوس لانتيموس در فيلم دندان نيش را داشته است، ادامه راه موج جديد سينماي يونان در قرن حاضر كه به عنوان موج ويرد سينماي يونان (Greek Weird Wave) شناخته مي‌شود، به‌ حساب مي‌آيد. اين فيلمسازان، سينما را دستاويزي براي كشف دوباره يونان و شوريدن عليه استبداد نياكان قرار دادند. ردپاي اين هويت‌يابي جديد را علاوه بر سينماگران موج ويرد يونان، مي‌توان در سينماي تئو آنگلوپولوس مشاهده كرد. دغدغه‌اي يكساني به‌ صورت گوناگوني با آن برخورد شد و مورد كنكاش قرار گرفت. سينماي آنگلوپولوس حدفاصل نوستالژي و ماخولياي خانه قرار مي‌گيرد. او در دوره اول گذشته را آن‌گونه كه هست به ياد مي‌آورد و بازنمايي مي‌كند، سپس گذشته را در سينماي خود مي‌سازد. يعني در مورد زمان حال فيلم مي‌سازد گويي گذشته جزيي از حال است. او مي‌خواست فراموش كردن را كه در ادامه بيشتر شرح داده خواهد شد، به ‌صورت كنش دربياورد. چيزي كه فيلمساز مي‌كوشد در قهرمان خود متبلور كند. اگر بخواهيم با استفاده از تعابير بكت در مورد پروست بحث را پيش ببريم، با حركتي از حافظه ارادي به حافظه غيرارادي روبه‌روييم. در سيب‌ها، آريس از حافظه ارادي خود و به تعبيري از هويت و اجزاي سوژه‌شدن -هرچند به ‌ظاهر-جدا مي‌شود. گويي ديگر سوژه به انقياد درآمده نيست. اما از آنجا كه اين افراد جدا شده از بافت پيرامون براي سيستم قابل‌تحمل نيست طبق دستورالعمل‌هايي درنظر دارد تا اجزاي سوبژكتيويته را دوباره به اين افراد بچسباند و با انجام اين كارهاي مشترك به انقياد وضع موجود درشان بياورد و تكينگي‌شان را از كار بيندازد. كمي به عقب‌تر برگرديم، لوچيا تدسكو در يادداشت خود در مورد اين فيلم از ميشل در ازنفس ‌افتاده گدار است. در جايي پاتريسيا به جمله‌اي از رمان نخل‌هاي وحشي فاكنر اشاره مي‌كند: «بين غم و هيچ، من غم را انتخاب مي‌كنم.» ميشل در جواب پرسش پاترسيا مبني بر انتخاب غم و هيچ، هيچ را انتخاب مي‌كند: «من هيچ رو انتخاب مي‌كنم، نه اينكه هيچ بهتر باشه، اما انتخاب غم يه جور سازشه. يا همه چي يا هيچي». گويي آريس نيز در سيب‌ها با اين پرسش روبه‌روست و در ابتدا مانند ميشل هيچ را انتخاب مي‌كند تا احتمالا ترومايي را كه از سر گذرانده است را فراموش كند. همان‌طور كه گويي صداي مرد فيلمي كه در سالن سينما ناپلئون در ازنفس ‌افتاده طنين‌انداز بود -در واقع شعري از لوئي آراگون- در سر آريس مي‌پيچد: «حذر كن، حذر كن از خاطرات خردكننده».
اما هنگامي كه بحث خاطره، حافظه و يا گذشته پيش مي‌آيند، نمي‌توان از پروست صحبتي نكرد. مقاله بكت درباره او بسيار راهگشاست. پروست ادعا مي‌كند قانون‌هاي حافظه تابع قانون‌هاي عام‌تري به نام قانون‌هاي عادت هستند. پروژه پروست نه به يادآوردن گذشته بلكه توليد گذشته بود. چيزي كه با حافظه غيرارادي كه بيشتر شبيه فراموشي است، ميسر مي‌شود. خود بكت عادت را مصالحه يا سازش فرد با محيط اطرافش مي‌داند، سازشي ميان فرد و محيط و همچنين اندام‌هاي خود كه اين را در برنامه درماني هويت‌بخشي جديد مي‌بينم كه با تزريق عادت سعي دارند اين رابطه را برقرار كنند. اين عادت‌ها هستند كه شخص را از صاعقه رويدادها مصون نگه مي‌دارند، «مانند وزنه تعادلي كه سگ را به استفراغ خود غل و زنجير مي‌كند» و بااين‌حال عادت‌ها از جنس ملال هستند. همان‌طور كه وقتي آريس در فيلم اين دستورالعمل‌ها را انجام مي‌دهد با نماهايي شبيه نقاشي‌هاي ادوارد هاپر، ملول به نظر مي‌آيد. اينجا بايد كمي به داستان اشاره كنيم. به نظر مي‌رسد آريس كاملا حافظه خود را از دست داده است اما نيكو با سرنخ‌هايي مانند سگ همسايه، از بر بودن شعر آهنگي كه در ماشين مي‌گذارد و لغزش زباني در گفتن آدرس در ميوه‌فروشي به ما مي‌فهماند آريس از گذشته و زمان در حال فرار است. احتمالا دچار فقداني شده است كه ملال جديد را به رنجِ بودن -بر‌خلاف نظر ميشلِ ازنفس ‌افتاده اتفاقا ملال مبتني بر عادت يا هيچ در اينجا سازش محسوب مي‌شود- ترجيح مي‌دهد. كار عادت گلچين كردن است و ما مديون هوشمندي عادت و حافظه ارادي هستيم كه چيزهاي بي‌اهميت را از قلم مي‌اندازند. در اصل آريس در ابتدا نمي‌خواهد از اين عادت‌ها جدا شود چون در اثر آن فقدان رنج جاي ملال را گرفته، عادت‌هاي قبلي از كار افتاده‌اند و چيزهاي عادي كه در حافظه هستند جاي خود را به حافظه غيرارادي داده‌اند زيرا قوي‌ترين وسيله براي به يادآوردن، دقيقا آن چيزي است كه آن را از دست داده‌ايم و از خاطر برده‌ايم زيرا هيچ اهميتي نداشته و گذاشته‌ايم تمام توان و قدرت خود را حفظ كند. پس مي‌توان گفت آريس فراموشي را در جهت فرار از زخم گذشته به خود تحميل مي‌كند تا ملال را جايگزين رنج كند اما از آنجا كه به ياد آوردن مستلزم از ياد بردن است، از طريق حافظه غيرارادي و يا شايد خاطره نجات‌بخش به قول آليوشاي برادران كارامازوف گذشته را مي‌سازد و در آن جريان پيدا مي‌كند. او دوباره به خانه/گذشته بازمي‌گردد. نيكو در صورت‌بندي خود آريس را به‌موقع بازمي‌گرداند. نه مانند آگاممنون كه زودتر به خانه بازمي‌گردد و كشته مي‌شود و نه مانند اوديسئوس آن‌قدر دير مي‌رسد كه ديگر خانه آنجايي نيست كه قبل از تركش بود. يك نكته ديگر در اينجا سيب‌ها هستند. ميوه‌اي كه راه تفسير را به شكل‌هاي گوناگون مي‌گشايد: از سيب ممنوعه آدم و حوا و سيبي كه بر سر نيوتن خورد و توجه او را جلب كرد گرفته تا ضرب‌المثل مشهور فوايد پزشكي سيب و كمپاني مشهور عصر ديجيتال يعني اپل. علاوه بر اينها به نظر من سيب طعمي از گذشته، چيزي شبيه مادلن پروست اما حداقل فاقد اين توانايي در ظاهر امر است. در آخر بايد گفت كريستوس نيكو، آريس را وادار مي‌كند تا با اين عادت‌هاي وابسته به دستورالعملي كه شرح آن رفت يعني موقعيت‌هاي پوچي مانند دوچرخه‌سواري، بالماسكه-شخصيت‌هاي مارول و فضانورد بدون حافظه-، تصادف ماشين، رقص و غيره دست ‌و پنجه نرم كند. اين لحظات همان‌قدر خالي هستند كه قرار است حافظه آريس خالي باشد. به عبارت بهتر فيلم مانند قهرمان اصلي‌اش تلاش مي‌كند تا راهي را طي كند كه در آن چيزهاي زيادي وجود ندارد. دنياي آنالوگ كه مي‌توان در ماشين‌هاي ازكار افتاده، سينما و دوربين‌هاي قديمي ديد، پالت رنگي سرد، اسكلت مكان‌ها، خيابان‌هاي بي‌هدف، چهره‌هاي بدون حس، محيط شبه ديستوپيايي، ديوارهاي برهنه، فضاي شوخ‌طبع اما پوچ، نسبت تصوير چهار به سه و القاي فضاي تنگناهراسانه، حسي ايجاد مي‌كنند كه با مولفه‌هاي اين موج سينماي يونان مطابقت كامل دارد. هر چند شورش و نگاه آرام‌تر و حتي خوش‌بينانه‌تري دارد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون