• 1404 پنج‌شنبه 16 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3246 -
  • 1394 دوشنبه 28 ارديبهشت

حتي يك خط

سارا سالار

چند روزي مي‌شود كه گلي با مريم و هما و آذر بيرون نرفته. صبح‌ها بعد از اينكه دخترش را گذاشته مهد كودك رفته است كتابخانه. امروز هم مثل اين چند روز اخير پشت ميز توي كتابخانه نشسته و زل زده به كاغذ جلوش. بايد بنويسد. مي‌تواند خاطراتش را بنويسد. مي‌تواند داستان بنويسد. مي‌تواند دردها و رنج‌هايي را كه در افسردگي‌هاش كشيده و هيچ‌كس درك‌شان نكرده بنويسد. اگر بتواند نوشته‌هاش را چاپ كند درك مي‌شود. بعضي وقت‌ها غريبه‌ها بيشتر از خودي‌ها آدم را درك مي‌كنند.
دارد به همين چيزها فكر مي‌كند كه گوشي‌اش مي‌لرزد. مريم است. گوشي را برمي‌دارد و از سالن كتابخانه مي‌آيد بيرون. جواب مي‌دهد. مريم مي‌گويد با آذر خانه هما هستند. مي‌گويد هما امروز فهميده مامانش سرطان دارد. سرطان سينه. گلي گوشي را كه قطع مي‌كند اصلا قصد رفتن ندارد. او از مريضي ديگران درد مي‌كشد. افسرده مي‌شود. نمي‌تواند تحمل‌شان كند. به مريم فكر مي‌كند كه چطور بعد از سه سال دوستي هنوز روحيه او را نمي‌شناسد. شايد هم مي‌شناسد و مي‌خواهد عمدا او را ناراحت كند كه ديگر در مورد چاقي و پرخوري‌اش حرفي نزند. مهم نيست او ديگر به آدم‌هاي بي‌فكر دور و برش عادت كرده. به هرحال باز هم بودن‌شان بهتر از نبودن‌شان است.
برمي‌گردد توي سالن كتابخانه. دوباره مي‌نشيند پشت ميز و خيره مي‌شود به كاغذ جلوش. توي اين چند روز حتي يك خط ننوشته.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون