مورد عجيب نمايشگاه كتاب
محسن آزموده / بيست و هشتمين نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران هم پايان يافت. بسياري از آنها كه اهل كتاب خواندن و مطالعه هستند، البته عادت دارند وقتي خبر برگزاري نمايشگاه را ميشنوند، با ناراحتي سر تكان دهند و بگويند كه «من اصلا به نمايشگاه نميروم» و بعد شروع ميكنند دلايلي جفت و طاق براي اين امتناعشان رديف ميكنند؛ حرفهايي كه سالهاست شنيدهايم مثل اينكه نمايشگاه خيلي شلوغ است، ترافيكش سرسام آور است، براي چه بايد در ميان گرما و ازدحام و... به نمايشگاه رفت وقتي ميتوان در طول سال خيلي راحت و ساده به يكي از كتابفروشيهاي سطح شهر رفت. به ويژه كه در يكي، دو سال اخير فروشگاههاي شيك و چند منظورهاي به اسم شهر كتاب در جاهاي مختلف مخصوصا شهرهاي بزرگ احداث شدهاند و ديگر حتي لازم نيست براي خريد كتاب مثلا در تهران به ميدان انقلاب و روبهروي دانشگاه يا زير پل كريمخان رفت. يك دليل ديگري كه معمولا براي نمايشگاه نرفتن ذكر ميشود اين است كه ميگويند آدمهايي كه به نمايشگاه ميآيند، نه براي كتاب كه براي خوش گذراندن ميآيند، مثالي هم كه براي اثبات اين ادعا ارايه ميشود صفهاي طولاني جلوي دكههاي فستفود و بستنيفروشيهاست. عدهاي هم متفكرانه سر تكان ميدهند و ميگويند اصلا چه معني دارد اين همه آدم نمايشگاه بيايند وقتي مدام تكرار ميشود و ورد زبان همه شده كه سرانه مطالعه در ايران به ازاي هر نفر در سال مثلا پنج دقيقه است! عده ديگري كه احتمالا فكر ميكنند تخصصيتر به موضوع نگاه ميكنند، نمايشگاه نرفتن شان را چنين توجيه ميكنند كه اصولا نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران نه نمايشگاه است، نه بينالمللي. بينالمللي نيست زيرا حضور ناشران و اهل قلم خارجي چنان كه مثلا در نمايشگاههاي بينالمللي در كشورهاي ديگر ديده ميشود، اصلا قابل توجه نيست. نمايشگاه هم نيست زيرا پيش از هر چيز نمايشگاه كتاب بيش و پيش از آنكه محلي براي عرضه كالاها باشد، يك فروشگاه بزرگ است كه در آن همه ناشران داخلي فرصتي يافتهاند كه همه اجناس شان (يعني همه كتابهايي را كه از قديم الايام الي زماننا هذا منتشر كرده اند) را براي فروش ميآورند و به هزار شيوه و روش كه تخفيف شناختهترينشان است، ميكوشند آنها را به خلقالله بفروشند. اين در حالي است كه در يك نمايشگاه قبل از آنكه هدف تكفروشي و فروش فروشگاهي باشد، هدف عرضه و معرفي جديدترين آثار به مخاطبان تخصصي و صدالبته رقبا است. يك دليل ديگر هم كه معمولا برخي به خصوص اين اواخر براي نمايشگاه نرفتن ارايه ميكنند، محل برگزاري آن است. ايشان معتقدند كه محل برگزاري نمايشگاه نه حالا و نه پيش از آن مناسب نيست. اما در هر صورت محل پيشين نمايشگاه بارها و به مراتب بهتر بود، دست كم از حيث فضاي باز و محيط مساعدتري كه داشت و شايد آب و هواي بهتر و سالنهاي وسيعتر و شكل و شمايلش كه بيشتر به يك نمايشگاه شبيه بود.
همه اين نقدها به نمايشگاه را بارها شنيدهايم و خواندهايم و احيانا تكرار كردهايم. اما در كنار همه اين حرف و حديثها يك نكته را نميتوان انكار كرد: نمايشگاه كتاب بدون شك مهمترين رخداد فرهنگي در طول سال براي تمامي ايرانيان است. البته در جامعه ما رويدادهاي فرهنگي كوچك و بزرگ كم نيستند، براي مثال جشنواره فيلم فجر كه كم و بيش بخشي از جامعه فرهنگي را هر سال در روزهاي مياني بهمن ماه مشغول ميكند و به همين سياق جشنواره تئاتر فجر. همچنين است برگزاري نمايشگاههاي كوچك و بزرگ آثار هنري اعم از نقاشي و نگارگري در نگارخانهها و موزهها و فرهنگسراها و... اما چه كسي ميتواند اين رويدادها را به لحاظ استقبالي كه از آنها ميشود با نمايشگاه كتاب مقايسه كند؟ براي تخمين ميزان تفاوت كافي است در يكي از روزهاي نمايشگاه كتاب، به خصوص روزهاي پاياني آن سري به يكي از درگاههاي آن بزنيم. غوغاي جمعيتي چنان متنوع از مرد و زن و پير و جوان و كودك و... شگفتآور است. به عبارتي نمايشگاه كتاب شايد تنها محلي در جامعه ما است كه در آن آدمها با خرده فرهنگهاي متفاوت از طبقات و قشرهاي متنوع اجتماعي با قوميتهاي متفاوت حضور مييابند.
به همين خاطر است كه تحليل رفتار كساني كه به نمايشگاه ميروند به سادگي ميسر نيست. نميتوان همه را متهم كرد كه صرفا براي سرگرمي يا وقتگذراني يا خوشگذراني به نمايشگاه ميروند، ضمن آنكه اين تحليل نيز درست نيست كه همه يا بيشتر آدمهايي كه به نمايشگاه ميروند، به خاطر فقدان مكانهاي تفريحي به آنجا ميروند. اين سخن با آن ادعا كه نمايشگاه جز شلوغي و گرما و عرق كردن و تنه زدن به ديگران است، هيچ همخواني ندارد. اگر هدف مخاطبان از رفتن به نمايشگاه كتاب تنها تفريح بود، قطعا از يك سوراخ دوبار گزيده نميشدند و سال ديگر از آن استقبال نميكردند. اين حرف را هم جدي نگيريد كه مثلا امسال استقبال از نمايشگاه كتاب نسبت به سال پيش كمتر يا بيشتر بوده است. شخصا هيچ آمار رسمي در اين زمينه نديدهام، ضمن آنكه به رسم هر ساله دستكم دو بار به نمايشگاه رفتم و هر دو بار كه يكي در يك روز نيمهتعطيل بود و ديگري وسط هفته، شاهد جمعيتي عظيم بودم؛ آدمهايي كه واقعا نميتوان رفتارشان را به سادگي توجيه و تبيين كرد و آنها كه به چنين تحليلهاي دمدستي روي ميآورند، اولا خيلي شجاع و جسور هستند و ثانيا نشان ميدهند كه چرا عمده تحليلهايي كه از رفتارهاي جامعه ايران صورت ميگيرد، غيرواقعبينانه و تقليلگرايانه است.
به عبارت روشنتر تحليل رفتاري كساني كه به نمايشگاه كتاب ميرفتند و طيف متنوع مخاطبان آن به همان دشواري است كه تحليل عمومي يك رفتار در جامعه ايران. اين كار مستلزم يك پژوهش گسترده و دامنهدار است كه در آن اين پرسشها بايد پاسخهايي قابل قبول بيابند: چرا با وجود آنكه گفته ميشود سرانه مطالعه در ايران پايين است نمايشگاه كتاب اين اندازه مخاطب دارد؟ چرا وقتي ميگويند به دليل رشد رسانههاي ديجيتال همان ميزان كتابخواني هم كمتر شده، باز اين همه آدم به نمايشگاه ميروند؟ چرا با وجود آنكه بسياري از محل و ترافيك و نحوه برگزاري نمايشگاه كتاب شاكي هستند، باز هم اين اقبال كاهش نمييابد؟ يعني ايرانيان اين اندازه عاشق كتاب و كتابخواني هستند؟ آيا همه اين كتابهايي كه هر سال دستكم در نمايشگاه كتاب خريداري ميشود، خوانده ميشود و اگر خوانده ميشود، تاثيرش كجاست؟ اگر مردم كتابخوان هستند، پس چرا وضع دانشگاهها اين طور است؟ چرا مقاله و پاياننامهنويسي اين اندازه گسترش يافته است؟ و در نهايت اينكه اصولا چرا مردم به نمايشگاه كتاب ميروند؟
در فرهنگ اجتماعي ايرانيان موارد عجيب كم نيست، گفته ميشود فرهنگ ايراني، يك فرهنگ چندلايه است و براي آن دلايل متفاوتي هم ارايه ميشود، مثل اينكه تاريخ ما، سراسر بيثباتي و عدم تعادل و توازن بوده و در چنين شرايطي افراد نميتوانستند و برايشان به صرفه نبوده كه روراست و يك لايه باشند و چارهاي جز نهان روشي نداشتهاند. همين ويژگي سبب شده كه فهم رفتارهاي اجتماعي ايرانيان (مثل مردم تمام جوامعي كه شرايط تاريخي مشابهي را تجربه كردهاند) دشوار باشد. به نظر ميرسد فهم نمايشگاه كتاب رفتن ايرانيان نيز از پيچيدگيهايي از همين دست ناشي شود. به عبارت روشنتر اينكه ما به نمايشگاه ميرويم را نميتوان به صورت تك عاملي توضيح داد. نتيجه مهمتري كه از اين موضوع ميتوان فهميد آن است كه اصولا نمايشگاه كتاب رفتن ايرانيان يك كار يكه و بيهمتاست يعني كنشي چندمنظوره و پيچيده كه فهم جوانب و سويههاي آن نيازمند واكاوي دقيق است. مثلا يك دانشجو احتمالا براي كتابهاي دانشگاهي و صرف يك روز با دوستانش به نمايشگاه كتاب ميرود، در حالي كه يك پيرمرد بازنشسته براي خريدن چند كتاب تاريخ و تجربه حضور در عرصهاي جمعي و يك سياستمدار نيز براي آنكه نشان بدهد انساني فرهيخته و اهل فرهنگ و ادب است. به همين سياق براي توضيح نمايشگاه رفتن آدمها در ايران ميتوان دلايل متفاوتي يافت، همچنان كه آنان كه به نمايشگاه نميروند، هر كدام دليلي متفاوت عرضه ميدارند.