غيراخلاقي يا غيرعقلاني؟
اتفاقي كه هفته گذشته در مجلس ايران رخ داد در نوع خود كمنظير، اگر نگوييم بينظير بود. به اين معنا كه پس از مصوباتي كه در مجلس نمايندگان امريكا درباره مذاكرات هستهاي و تفاهمنامه لوزان تصويب كردند، برخي نيروهاي تندروي ايران نيز به خيال خود خواستند ساكت ننشينند و ضربشستي جدي به امريكاييها نشان دهند، لذا در پي تصويب طرحي برآمدند كه كل مذاكرات را تا رسيدن به شرايطي كه عملا محقق نميشد به حالت تعليق درآورد، و مستمسك خود را نيز سخنان مقام رهبري قرار دادند. اول اينكه مساله هستهاي و مذاكرات با 1+5، حداقل در كليات خود تحت نظر مقامات عالي است و هرگاه لازم دانسته شود، حتما دستورات ضروري براي تغيير و اصلاح روند صادر خواهد شد و نيازي به تصويب هيچ طرح و مصوبهاي نيست، و مثل روز روشن بود كه نمايندگان مجلس و نيز مجموعه ساختار سياسي چنين طرحهاي غيرمنطقي را نميپذيرند. ولي نكته بسيار مهم ماجرا، نه در اصل ارايه چنين طرحي، بلكه در شيوه جمعآوري امضاي نمايندگان براي آن بود. آن طور كه گفته شده است اين جمعآوري امضا از طريق غيراخلاقي و نيز دستكاري در متن يا تيتر نامه و با شيوههاي غيرطبيعي انجام شده و موجب ناراحتي و انزجار بسياري از نمايندگان شده است. نخستين چيزي كه در اين ميان به ذهن متبادر ميشود اين است كه چرا برخي نيروها به جايي رسيدهاند كه حاضرند براي سنگاندازي پاي مهمترين پروژه ملي كشور، به اين شيوههاي ناپسند متوسل شوند؟ مگر ممكن است فرد يا افرادي در كسوت نمايندگي مجلس براي مقابله با يك گفتوگوي ملي به چنين ترفندهايي متوسل شوند؟ حتي اگر روند اين گفتوگوها را مناسب نميدانند، راه آن اظهارنظر و جلب آراي ديگران است نه آنكه به صورتهاي نامناسب و خلاف اخلاق، از نمايندگان ديگر امضا جمع شود تا آنان را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. ولي اين مساله زاويه مهمتري هم دارد و آن غيرعقلاني بودن اينگونه رفتارهاست.
در نظر بگيريم كه كسي در خلوت و پنهاني مرتكب خلاف و عملي غيراخلاقي شود، فرض او اين است كه اين عمل او بر كسي آشكار نخواهد شد و لذا از لذت و منافع عمل خلاف برخوردار ميشود، بدون آنكه متحمل مجازات و ضررهاي آن عمل شود. اين شخص گرچه عمل غيراخلاقي مرتكب شده ولي در محاسبه سود و زيان عمل خود عقلاني رفتار كرده است. حال فرض كنيد كه يك نفر پاي پياده و با داشتن يك چاقو به بانك حمله كند و از صندوقدار پول مطالبه كند. اين كار نه تنها عملي غيراخلاقي، بلكه غيرعقلاني هم هست، زيرا هنوز از بانك بيرون نرفته بازداشت خواهد شد و نه تنها از سود عمل خود بهرهاي نخواهد برد، بلكه دچار خسارات زياد اين نابخردي خواهد شد. در اين مورد همه ما بيش از اينكه از رفتار غيراخلاقي اين شخص متاسف شويم براي عقل ناقص او غصهدار ميشويم، عقلي كه به بلاهت تنه ميزند، حتي وجه غيراخلاقي او در برابر اين وجه غيرعقلاني ناديده گرفته و به حاشيه رانده ميشود.
در قضيه امضاي گرفته و ساخته شده نيز اين مشكل به طور روشني برجسته است، زيرا چگونه ممكن بود نمايندگاني كه اعتماد كرده و نامه را امضا كردهاند در برابر سوءبرداشت از امضاهاي خود سكوت كنند و طبيعي است كه اين طرح در هر شرايطي كه به سطح جلسه علني مجلس ميرسيد، موجب واكنش تند نمايندگاني ميشد كه از اعتماد آنان سوءاستفاده شده بود و اين كار براي عاملان آن نتيجه عكس ميداشت كه چنين هم شد. بنابراين اقدام مذكور نه تنها خلاف اخلاق بلكه خلاف عقلانيت بود. ناظر بيروني در تعجب ميماند كه چگونه ممكن است برخي افراد در مقام نماينده اقدام به عملي كنند كه پيشاپيش شكست آن آشكار و قابل درك است؟ چنين افرادي اصولا چگونه ميتوانند خير و شر مملكت را تشخيص دهند و براساس آن راي بدهند و تصميم بگيرند؟ وقتي كه نتايج اين اتفاق به اين روشني خارج از دامنه ديد آنان است آيا نبايد اطمينان داشت كه آنان فاقد دامنه ديد و قدرت بينايي لازم براي ايفاي نقش نمايندگي مردم هستند؟ اگر كساني دچار اختلالات اخلاقي باشند، با گفتوگو و نصيحت يا حتي مجازات ميتوان آنان را متنبه كرد تا دست از رفتار غيراخلاقي خود بردارند، ولي افراد كمدانش را كه دامنه ديد سياسي آنان بسيار محدود و حتي صفر است چگونه ميتوان اصلاح كرد؟ هيچ راهي وجود ندارد. وجود حداقلي از عقلانيت، براي ايجاد ارتباط منطقي با ديگران لازم و ضروري است. در حالي كه نحوه عملكرد مذكور، نسبت به وجود اين حداقل از عقلانيت را در نحوه برنامهريزي براي جمع كردن امضا، ايجاد شك و ترديد ميكند.