• 1404 شنبه 15 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3219 -
  • 1394 سه‌شنبه 25 فروردين

گفت‌وگو با «بهرام افشاري» و «ميلاد نيك‌آبادي»، بازيگر و كارگردان نمايش «رابينسون كروزوئه»

مديريت تئاترشهر، مرموز و رابطه‌مند است

   احمدرضا حجارزاده  /   تماشاخانه باران از زمان آغاز دوره جديد فعاليت‌هاي نمايشي تاكنون در مكان جديد، روزهاي شلوغ و پرهياهويي را پشت سر مي‌گذارد و با توجه به فاصله اندكش تا تئاترشهر، رقيبي جدي و سرسخت براي مهم‌ترين مجموعه تئاتري كشور به حساب مي‌آيد. يكي از آثاري كه اين روزها در اين تماشاخانه اجرا مي‌شود و با استقبال گسترده مخاطبان روبه‌رو شده، نمايش «رابينسون كروزوئه» به نويسندگي حميدرضا نعيمي و كارگرداني ميلاد نيك‌آبادي است. گرچه اين اثر، پيش‌تر در سي‌ويكمين جشنواره بين‌المللي تئاتر روي صحنه رفته و برنده تنديس بهترين بازيگر مرد ـ بهرام افشاري ـ و در بخش‌هاي نويسندگي، كارگرداني و موسيقي تقدير شده. همچنين يك بار نيز در سالن قشقايي به اجراي عمومي رفته بود. با وجود اين، كارگردان و بازيگر نمايش «رابينسون...»، آن را يك بازتوليد نمايشي نمي‌دانند و اصرار دارند نمايش آنها، ادامه اجراهاي گذشته براي كساني است كه موفق به ديدن اين تئاتر نشده بودند. به بهانه موفقيت دوباره اين نمايش، پاي حرف‌هاي نيك‌آبادي و افشاري نشستيم كه هر دو دل پري از حال‌وهواي فعلي تئاتر كشور و برخي مديران داشتند و مفصل سخن گفتند اما به دليل محدوديت فضا، تنها توانستيم نيمي از گفت‌وگو را استفاده بكنيم. باقي حرف‌ها بماند شايد وقتي ديگري.

نيك‌آبادي: من هرگز دست‌وپاي بازيگر را در كار نمي‌بندم و بازيگرانم اجازه دارند هر كاري دوست دارند بكنند. در جريان پيشرفت كار از طرفِ بهرام افشاري يا ساير بچه‌ها و خودم پيشنهادهايي مي‌شد كه ما را به اجرايي كه مي‌بينيد، رساند اما از نخستين روز، اين نكته جزو خط قرمزهاي ما بود كه اضافه‌كاري نكنيم

 آقاي نيك‌آبادي، طي چند سال اخير جريان بازتوليد نمايش‌ها در كشور ما شدت گرفته. ابتدا بفرماييد چرا پس از اجراي نمايش «رابينسون كروزوئه» در سي‌ويكمين جشنواره بين‌المللي تئاتر و اجراي عمومي در تئاتر شهر، دوباره به سراغ آن رفتيد و بازتوليدش كرديد؟

نيك‌آبادي: وقتي نمايش «رابينسون كروزوئه» دو سال پيش در تئاترشهر اجرا و با استقبال خوبي روبه‌رو شد، تماشاگران زيادي مي‌پرسيدند «آيا امكان دارد اين نمايش دوباره اجرا برود؟»  اين درخواست هميشه در ذهن‌مان بود و هيچ‌وقت اين كار براي ما بسته‌شده نبود. حتي اجراي آن در شهرستان‌ها و جشنواره‌هاي خارج از كشور جزو برنامه‌هاي ما است. وقتي سالن باران در محل جديد افتتاح شد، با بچه‌هاي گروه همفكري كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر سالن باران زمان مناسبي را در اختيار ما بگذارد، مي‌توانيم با توجه به درخواست مخاطب براي اجراي مجدد نمايش آن را دوباره اجرا كنيم. با مديران سالن وارد مذاكره شديم و خيلي زود به ما پاسخ دادند و تاريخي براي اجراي ما مشخص شد.

 فكر مي‌كنم اين نمايش فارغ از ديالوگ‌هاي آن كه ربطي به يك فرهنگ مشخص ندارد و جهاني است، به دليل داستانِ آشنايي كه دارد، براي اجراهاي خارجي گزينه مناسبي است.

نيك‌آبادي: بله، براي من اين نمايش تمام‌شده نيست. پرونده آن هنوز برايم باز است. داستان «رابينسون...» نوشته «دانيل دفو» رماني است كه در زمانِ خود پرفروش‌ترين رمان جهان شد. اين كاراكتر براي عموم مردم دنيا شناخته‌شده و بسيار جذاب بود. از اين نظر، خود نام «رابينسون كروزوئه» و روايت قصه آن در اقصي نقاط دنيا بازخورد مثبتي از سوي تماشاگران تئاتر خواهد داشت. شايد به لحاظ ديالوگ يا چيزهاي ديگر با نمايش ارتباط برقرار نكند، ولي خودِ كاراكتر و قصه «رابينسون...» براي همه جذاب است.

  در توليد دوباره اين نمايش، آيا تغييراتي داشتيد؟

نيك‌آبادي: نخير. البته پس از اجراهايي كه در جشنواره تئاتر و اجراي عمومي سال92 در سالن قشقايي رفتيم، نسبت به جشنواره خيلي تغيير داشت. پروسه شكل‌گيري نمايش از جشنواره تا نخستين اجراي عمومي، در مسير تغيير و تكامل بود و كار را به استاندارد مد نظرمان رسانديم اما از اجراي قشقايي تا اجراي فعلي، تغيير عمده‌اي نداشته‌ايم. فقط مجبور شديم يكي از بازيگران را عوض كنيم. باقي تغييرها كوچك و در جزييات بود.

 اين جزييات لطمه‌اي به شكل اجرايي و روند نمايش  نزد؟

نيك‌آبادي: نه، چون در جهت بهترشدن نمايش بوده. دو سال از اجراي اخير اين نمايش گذشته و بازيگران ما در اين مدت، كارهاي ديگري بازي كرده‌اند و داراي تجربه‌هاي بيشتري شدند. بي‌شك بازي آنها با بازي‌شان در دو سال پيش يكسان نيست. خود همين تجربه دوساله، پايه‌ريز يكسري تغييرات مي‌شود و خواه ناخواه تفاوت‌هايي در جزييات بازي آنها خواهيم ديد كه به نظرم كيفيت نمايش را بهتر كرده است.

 آقاي افشاري، نظر شما به عنوان بازيگر اين نمايش در مورد بازتوليد نمايش‌هايي كه يك بار اجرا شده و موفق بوده‌اند، چيست؟ فكر مي‌كنيد بازتوليد چنين نمايش‌هايي چقدر اهميت و ضرورت دارد؟

افشاري: من تاكنون در بازتوليد دو نمايش بازي داشته‌ام...

 البته سه نمايش؛ «دون كاميلو»، «مرگ فروشنده» و «رابينسون كروزوئه».

افشاري: نه، موضوع همين‌جاست. من «رابينسون...» را جزو بازتوليدها نمي‌دانم. اول به خاطر مقتضيات زمانِ آن، و دوم اينكه وقتي نمايش «رابينسون...» را در سالن قشقايي اجرا مي‌رفتيم، پيش از شروع سال، نمايش‌هاي پرمخاطب مي‌توانستند دواجرايي باشند اما موقعِ اجراي ما، برخي مسوولان تئاترشهر به دواجرايي ‌بودن نمايش‌ها اعتراض كردند و ما در عمل از اين امكان محروم مانديم. در حالي كه مي‌توانستيم با استقبال بيشتري روبه‌رو بشويم. خيلي از تماشاگران به دليل نبود فرصت يا بليت نتوانستند نمايش را ببينند. بنابراين تصميم گرفتيم اگر فرصتي در سالن ديگري به وجود آمد، اجرا را ادامه بدهيم. در واقع ما اجراي «رابينسون...» را ادامه داديم، بازتوليد نكرديم. الان اين فرصت در تماشاخانه باران فراهم شده، گرچه اين نمايش مي‌توانست بيشتر و در سالن‌هاي بهتري هم اجرا بشود، ولي با توجه به مشكلات امروز تئاتر ما و هجمه‌اي كه براي دريافت اجراي عمومي وجود دارد، اجرا در اين سالن را هم به فال نيك مي‌گيريم، چون نسبت به پتانسيل مجموعه باران و مخاطبان و فضايي كه وجود دارد، خدا را شكر «رابينسون...» از نظر من باز هم موفق بوده اما اين را هم بگويم كه بازي در نمايش‌هاي بازتوليد مثل «مرگ فروشنده» و «دون كاميلو» براي من به عنوان بازيگر تجربه خوبي بود، زيرا به جاي بازيگراني بازي كردم كه يك دهه پيش از من، فعاليت چشمگيري در تئاتر داشتند. البته نمي‌گويم با كارهاي بازتوليد مخالفم، ولي چندان هيجاني براي تماشاي كارهاي بازتوليد ندارم، چون كارگردان‌هايي كه طي چند سال گذشته شروع به بازتوليد كرده‌اند، به نظرم آنقدر پتانسيل دارند كه نمايشنامه‌ها و نمايش‌هاي جديد در فضاهاي جديد و با اعتماد به نسل جوان توليد بكنند و همان اتفاق‌هايي را كه در دهه 80 به وجود آوردند، در دهه 90 هم به وجود بياورند.
نيك‌آبادي: نكته‌اي را در ادامه حرف‌هاي بهرام اضافه بكنم. وقتي صحبت از بازتوليد مي‌شود، هنرمندان ما به سمت توليد برخي آثار موفق خود در يك يا دو دهه پيش مي‌روند كه تماشاگر نسل جديد آنها را نديده. حرف بهرام، حرف درستي است كه نمايش «رابينسون...» به دليل فاصله كمي كه از اجراي قبلي دارد، جزو بازتوليدها قرار نمي‌گيرد، ولي اين خيلي خوب است كه كارگردان‌هاي ما تجربه‌هاي موفق گذشته‌شان را كه يك زماني تماشاگران يك دهه ديده و پسنديده‌اند، الان براي تماشاگران اين دهه دوباره توليد مي‌كنند.

 تعريف درست بازتوليد هم همين است كه بايد يك نسل عوض شده باشد.

نيك‌آبادي: بله اما آنچه امروز مشاهده مي‌كنيم، اين است كه هنرمندان نمايش‌هاي بازتوليد، فقط بازتوليد مي‌كنند. اثر جديدي خلق نمي‌كنند، يعني خودشان را در روندي قرار داده‌اند كه مدام آثار گذشته‌شان را بازتوليد مي‌كنند و اين مساله اصلي ما است، يعني هنرمندي كه دست به بازتوليد مي‌زند ـ و همه هم از اساتيد خوبِ ما هستند- بايد آثار جديدي هم براي مخاطب امروز كه فاصله‌اي با مخاطب 10 سال پيش دارد، ارايه بدهد و به ذايقه امروز آنها احترام بگذارد تا اين موضوع به ذهن متبادر نشود كه نكند ديگر قرار نيست آنها اثر جديدي روي صحنه بياورند يا نمي‌توانند يا چيزي در چنته ندارند. وقتي آنها آثار جديدي در كنار نمايش‌هاي گذشته‌شان توليد كنند روند صحيحي شكل مي‌گيرد. در غير اين صورت، نمي‌توان توقع مستمر بودن اين جريان را  داشت.

 خودتان به طور معمول، وقتي تصميم به توليد اثر جديد مي‌گيريد، نمايشنامه‌هاتان را بر چه معيار و مبنايي انتخاب مي‌كنيد؟ براي مثال، كدام دغدغه‌ها باعث مي‌شود سراغِ «رابينسون...» يا «مده‌آ» برويد؟

نيك‌آبادي: وقتي متون مختلف را مي‌خوانم و در ادبيات كنكاش مي‌كنم، چه ادبيات داستاني و چه ادبيات نمايشي، يكسري آثار هميشه در ذهنم رسوب مي‌كنند. طوري كه بالاخره يك روز سراغِ آنها مي‌روم. در مقاطع زماني مختلف، اين رسوب‌ها بالا مي‌آيند و خود را نشان مي‌دهند. من داستان «رابينسون...» را خيلي وقتِ پيش خوانده بودم؛ در سنين نوجواني.

  اصلِ داستان را؟

نيك‌آبادي: بله، اصلِ كتابي كه «دانيل دفو» نوشته. وقتي در مورد انتخاب متن براي جشنواره تئاتر سي‌ويكم برنامه‌ريزي مي‌كرديم، آقاي نعيمي اين متن را پيشنهاد دادند. دوباره داستان را خواندم و به طرح نهايي رسيديم.

   نمايشنامه آقاي نعيمي آماده نبود؟

نيك‌آبادي: نه، متن اوليه يك طرح 12‌صفحه‌اي بود. روزِ اول كه شروع به كار كرديم، فقط من بودم و بهرام و يك شخص ديگر كه آن فرد پس از چند روز كنار رفت. ما با آن طرح 12 ‌صفحه‌اي پيش رفتيم و نمايش، صحنه به صحنه نوشته شد اما در مورد انتخاب متن براي اجرا، به طور معمول بر اساس داشته‌هاي قبلي‌ام يا متون جديدي كه مي‌خوانم، به واسطه شيوه‌هاي اجرايي كه خيلي مد نظرم است، دوست دارم بازيگر عنصر فعالي در شكل‌گيري متن باشد. وقتي قرار شد «رابينسون...» را كار بكنم و به انتخاب بازيگر رسيدم، بهرام از روز اول در جريان همه‌چيز قرار گرفت. هميشه با هم بوديم و در حقيقت دو نفري قضيه را پيش مي‌برديم.

 يعني آقاي افشاري در جريان شكل‌گيري متن بودند؟

نيك‌آبادي: بله، از روزي كه فقط يك طرح در دست داشتيم، ايشان كنارم بودند. كم‌كم نشستيم و صحبت كرديم و بهرام هم نظر مي‌داد. من به اين مساله اعتقاد دارم كه بازيگر بايد در روند توليد، عنصر فعال باشد. خيلي علاقه‌اي ندارم يك متن آماده را دستِ بازيگرم بدهم كه حفظ بكند و بيايد سر تمرين.
 اين قضيه باعث نمي‌شود متن از پتانسيلي كه براي اجرا دارد، دور بشود؟ چون متن را بر اساس توانايي‌هاي بازيگري كه از زمان نگارش متن در نظر داريد، مي‌نويسيد.
نيك‌آبادي: نه، ببينيد، بازيگر به اين روند كمك مي‌كند. ما يك طرح و چارچوب را مشخص مي‌كنيم و خيلي بي‌برنامه پيش نمي‌رويم اما بازيگر به ما در آن روند كمك مي‌كند كه روند توليد متن، هرچه بهتر و پوياتر باشد.
 آقاي افشاري، از زمان انتخاب طرح اوليه تا شكل‌گيري نمايشنامه، چقدر در اين روند نقش داشتيد؟
افشاري: نمي‌توانم دقيق بگويم چقدر، ولي نمايش «رابينسون...» كه الان به اين شكل اجرا مي‌شود، برگرفته از آزمون و خطاهاي بسيار متعدد است. برگرفته از شكست‌ها، نااميدي‌ها و اميدواري‌هاي دوباره در فضاهاي مختلف است، چون وقتي مي‌خواستيم «رابينسون كروزوئه» را با يك طرح شروع بكنيم، در جشنواره به ما گفتند آن طرح را نسازيد! طرح ما رد شد. مي‌خواستيم يك كشتي بسازيم. فقط حدود سه ميليون تومان پولِ آهنِ آن مي‌شد. اگر ما به عنوان يك گروه جوان سه ميليون تومان هزينه مي‌كرديم و در نهايت چهار تا داور كارمان را رد مي‌كردند، چه مي‌كرديم؟ تصميم گرفتيم كشتي را نسازيم اما پس روي چه طرحي كار بكنيم؟ روي چه چيزي ميزانسن بدهيم يا خلاقيت خرج بكنيم؟ اين كنكانش‌ها، خلاقيت‌ها، تغييرها و ايده‌پردازي‌ها باعث شد ذهن من هم فعال بشود. من بازيگري هستم كه اول به فلسفه كارگردان نگاه مي‌كنم. اگر فلسفه او وجه ديكتاتورمانند داشته باشد، با آن كارگردان صحبت يا كار نمي‌كنم. نمي‌گويم آدم يك‌دنده‌اي هستم. منظورم اين است كارگرداني كه مي‌گويد اين كار را بكن يا از آنجا بيا اينجا، تصويري به من نمي‌دهد. تجربه خوبي براي من نخواهد شد اما ممكن است كارگردان ديگري برايم فضا بگذارد. من يكسري ايده‌ها مي‌آورم كه كارگردان دوست دارد، ولي پس از چهار روز مي‌بينم آنچه را كارگردان دوست دارد، من دوست ندارم. با دليل و منطق مي‌گويم اين خوب نيست، چون مي‌دانم بهترش را هم مي‌توانم ايفا بكنم. «رابينسون...» براي من اين فضا را داشت كه از لحاظ خلاقيت كمكم مي‌كرد. ما روزي شش ساعت تمرين مي‌كرديم و ذهن‌مان درگير فضاي كار بود. نمي‌خواهم بگويم جايزه ملاك خوبي براي ارزش يك كار است. چه بسا كارهايي جايزه گرفته‌اند كه ديد مخاطب نسبت به آنها مثبت نبوده اما مي‌تواند يك ارزيابي درست هم وجود داشته باشد. وقتي هم مخاطب و هم داوران نمايشي را دوست دارند، پس به عنوان بازيگر بايد خوشحال باشيد محصول خوبي را ارايه مي‌دهيد كه در ابتداي امر به شعور مخاطب توهين نمي‌كند، يعني ما دنبال اين نيستيم با سالن پرتماشاگر اجرا برويم يا پولِ خوبي دربياوريم. اگر قرار باشد پول‌دار بشوم، با اين اجراهاي عمومي پول‌دار نخواهم شد و با اينها فقير هم نخواهم شد. تنها دغدغه ما اين است كه بتوانيم اين گروه و انرژي را نگه داريم. براي امسال هم برنامه‌ريزي كرده‌ايم اگر خدا بخواهد يك طرح و فضاي ديگر با يك تجربه جديد، هم براي من و هم ميلاد و گروهي كه قرار است با آن كار بكنيم، وجود داشته باشد. اين چيزي است كه دوست دارم. من عاشق تجربه‌كردن هستم. مثل زماني كه 10 روز مانده به پايان نمايش «پاييز»، نقش يك پيرمرد 70ساله را بازي مي‌كنم اما كار خيلي سختي است. اين درست كه مخاطب به‌به و چه‌چه مي‌كند، ولي پشت آن تعريف و تمجيدها بايد ببينيد چه فضايي براي من به وجود آمده. چه ساعت‌هايي كه نخوابيدم. چه استرس‌هايي كه تحمل كرده‌ام. در كل اين فضاها را اولويت اصلي كار خودم مي‌دانم و ادامه خواهم داد. گاهي وقت‌ها مي‌گويند «ماشاالله، خوب داري اين سالن و آن سالن كار مي‌كني!» اما من با سالن كاري ندارم، با محصول كار دارم، با گروه اجرايي و تفكر كارگردان. اگر به ذهنيتم نزديك باشد كار مي‌كنم وگرنه هيچ چيز برايم مهم نيست.

 شما اغلب در نمايش‌هايي بازي كرده‌ايد كه رگه‌هايي از طنز و كمدي در آنها يا نقش شما وجود داشته. مثل «خانه آقاي كرمي»، «هيپوفيز» يا «دون كاميلو» اما «رابينسون...» به لحاظ متن و محتوا، كمدي نيست. تماشاگر با يك داستان تراژيك روبه‌روست؛ انساني كه 30 سال تنها در يك جزيره زندگي مي‌كند. با اين‌حال، حضور شما سبب شده از تلخي و تراژدي داستان كاسته بشود و حتي موقعيت‌هاي كميكي به وجود بيايد. اين اتفاق چقدر ايده و خلاقيت خودتان براي آن جنس از بازي بوده و چه ميزان خواست و نظر كارگردان؟

افشاري: هرچه بوده، پنجاه پنجاه بوده، يعني چيزي بوده كه حتي از فيلتر نويسنده و كارگردان هم گذشته و دوست‌داشتني بوده. من خودم را بازيگر كمدي نمي‌دانم، چون كمدي خيلي بالاتر از اين حرف‌هاست كه من بخواهم در اين سن و اين اندازه از تجربه، در مورد كمدي صحبت بكنم. درست است كه كمدي در جامعه ما كمي سخيف تلقي مي‌شود، ولي خيلي جالب است، ما مردمي هستيم كه عاشق لبخنديم. براي كمي لبخندزدن و شادبودن هزينه مي‌كنيم اما وقتي كسي لحظاتي براي لبخندزدن شما به وجود مي‌آورد، ناخودآگاه جبهه مي‌گيريد. مردم خيلي جالبي داريم. البته جامعه‌شناسان بايد در اين باره نظر بدهند. نخستين ملاك برايم اين است كه آن لحظه دلچسب باشد. شايد جامعه ما امروز نسبت به نمايشي كه صحنه‌هاي شاد و كمدي بيشتري داشته باشد، هزينه بيشتري بكند. من از اين موقعيت استقبال مي‌كنم، چون استعدادش را دارم. من هيچ‌وقت بازيگر آثار جدي و تراژيك نخواهم بود و دوست هم ندارم كه باشم. من فضاي كمدي تلخ و فضاي گروتسك را دوست دارم، يا همين فضايي كه در «رابينسون... » وجود دارد، يا حتي فضاي همين نمايش «كامنت» را كه در آن بازي مي‌كنم هم دوست دارم. تماشاگر فكر كند، بخندد و غمگين شود. اين قدرتي است كه به من داده شده و مي‌توانم آن را انجام بدهم. اگر نمايش‌هايي مانند «هيپوفيز»، «دون كاميلو» يا «خانه آقاي كرمي» در فضاي طنز بوده، فضاي كلي آنها يك چيز است اما آيا نوع جنس بازي من هم يكسان بوده؟ نبوده. هرگز تكراري نبوده. خوب است كه شما در فضاي طنز و كمدي بتوانيد جنس‌هاي مختلفي ارايه بدهيد. اين شيوه مدِ نظر من است و هميشه آن را ادامه خواهم داد.
 اين تاييدي بر توانمندي شما به عنوان يك بازيگر خوب و حرفه‌اي است. در نمايش‌هايي كه تاكنون بازي كرده‌ايد، اگر خود كار خوب نبوده، بازي شما خوب بوده اما آيا فكر نمي‌كنيد شما را معمولا بر مبناي تُن صدا و قدِ بلندي كه داريد، انتخاب مي‌كنند؟
افشاري: خب ملاك اصلي يك بازيگر خوب چيست؟

 بي‌شك ملاك‌هاي ديگري هم وجود دارند. مانند نوع بيان، هوشمندي بازيگر و توانايي‌هاي فيزيكي او، ولي الان «بهرام افشاري» به عنوان يك بازيگر بلندقد با يك صداي خاص و دورگه در فضاي تئاتر شناخته شده و او را انتخاب مي‌كنند، چون تماشاگر دوستش دارد و براي او جذاب است.

افشاري: من 10تا رفيق دارم كه بالاتر از دو متر قد دارند، از من خوش‌زبان‌ترند و بي‌نهايت بامزه‌اند. چرا از آنها استفاده نمي‌كنند؟

 آنها بازيگر تئاتر نيستند، ولي شما به عنوان يك بازيگر تئاتر معرفي و شناخته شده‌ايد.

افشاري: آنها هم مي‌توانند بازيگر بشوند، ولي من مي‌گويم الان ملاك اصلي، بازي است. سال88 كه به تهران آمدم، آقاي كوروش نريماني من را بر اساس فيزيكم انتخاب كرد. ابايي ندارم، افتخار هم مي‌كنم. آقاي نريماني دنبال بازي نبود. فقط فكر كرد اين فيزيك لاغر و كچل بامزه است. آن موقع يك جوان دومتري بودم كه به بازيگري علاقه داشتم اما فضا نداشتم درونياتم را نشان بدهم. الان دور از غرور و منيت، مي‌توانم ثابت بكنم بازيگري هستم كه برحسب تصادف و ژنتيك، قدم بلند است، روي صدا و بيانم كار كردم و آنها را هم جزو امتيازات خودم قرار دادم. خيلي مشكل است شما بازيگري ببينيد كه يك ساعت همين‌طور پشت هم ديالوگ مي‌گويد. خدا را شكر توانستم زحمت بكشم تا بتوانم نمايشي را يك ساعت اداره بكنم كه مخاطب نمي‌گويم خوشش بيايد، ولي دست‌كم بدش هم نيايد. در تئاتر ما، كسي مانند من با اين فيزيك و بيان نيست. من اداي كسي را درنمي‌آورم. جنس بازي‌ام به كسي نزديك نيست. فلسفه و ايدئولوژي خودم را دارم. خوشحالم اگر حتي نقشي در نمايشي به من نمي‌خورد، بنابر توانايي‌ام آن را به من مي‌دهند! اين برايم اتفاق بزرگي است كه نمي‌خواهم از دستش بدهم.
 آقاي نيك‌آبادي، با توجه به فضاي كميك نمايش شما، در جريان تمرين و توليد «رابينسون... »، آقاي افشاري چقدر اجازه داشتند از بداهه‌پردازي استفاده بكنند و از تماشاگر خنده بگيرند؟
نيك‌آبادي: من هرگز دست‌وپاي بازيگر را در كار نمي‌بندم و بازيگرانم اجازه دارند هر كاري دوست دارند بكنند. در جريان پيشرفت كار از طرفِ بهرام افشاري يا ساير بچه‌ها و خودم پيشنهادهايي مي‌شد كه ما را به اجرايي كه مي‌بينيد، رساند اما از نخستين روز، اين نكته جزو خط قرمزهاي ما بود كه اضافه‌كاري نكنيم. اجازه بدهيم موقعيت‌هاي طنزي كه در نمايشنامه كشف كرديم، خودشان را عرضه بكنند. در اين نمايش، صحنه‌اي كه به‌شدت كمدي است و تماشاگر هم خيلي دوستش دارد، جايي است كه بهرام از اول تا آخر صحنه نشسته و هيچ حركت اضافه‌اي نمي‌كند. فقط حرف مي‌زند. طنزهاي ما كجا شكل گرفته؟ در سكوت‌ها. در لحظه‌هاي برخورد دو قطب مثبت و منفي. يك آدمي وارد شده كه رابينسون را نمي‌شناسد و نمي‌تواند حرف بزند. حالا رابينسون پس از سال‌ها در آن جزيره يك آدم ديده. اين خودش يك موقعيت طنز است.
افشاري: در تكميل حرف‌هاي ميلاد بگويم من طنز و كمدي را در سكوت مي‌بينم، نه در كلام. به نظرم زماني بازيگر از بداهه استفاده مي‌كند كه چيزي براي او وجود ندارد، يا كارگردان برايش فضايي نگذاشته، متن برايش جايي نگذاشته. آن لحظه است كه بازيگر مي‌خواهد فرار بكند و اتمسفر جديد بدهد. همان صحنه از نمايش «رابينسون...» بزرگ‌ترين تجربه من است كه سكوت هست، اتفاقي نمي‌افتد، ولي با كلام مي‌توانيم موقعيت كمدي را انتقال بدهيم. كار خيلي سختي است. نمي‌خواهم بگويم داريم كار عجيبي مي‌كنيم اما كار كمي هم نمي‌كنيم. چه بسا شما نمايش‌هايي ديده‌ايد كه از اول تا آخر مي‌خنديد، ولي آن خنده بر اساس عصبانيت است، نه از روي لذت. احساس مي‌كنيد آن بازيگر آمده فقط حرف مي‌زند و مستقيم مي‌گويد مي‌خواهم شما را بخندانم. اينجاهاست كه مي‌گويم هيچ‌وقت من را در چنين فضاهاي كمدي قرار ندهيد. كارگردان‌هايي بوده‌اند كه در تمرين‌هاي‌شان اتفاق‌هايي به وجود آوردم كه عاشقانه مي‌خنديدند اما يك روز پيش از اجرا من بي‌رحمانه آنها را بريده‌ام. حتي كارگردان واكنش نشان داده، چون حس كردم بهرام افشاري لحظه‌اي روي صحنه قرار خواهد گرفت كه مي‌خواهد بگويد «من مي‌خواهم شما را بخندانم» و من دوست دارم اگر احترام متقابلي از سوي مخاطب براي من هست، بر اين اساس باشد، نه بر مبناي محصول خوبم. آنها را بگذاريم براي مراحل بعد.

 آقاي نيك‌آبادي، شما نمايش «مده‌آ» را هم در نوبت اجرا داريد. آن نمايش در چه مرحله‌اي است و چرا براي اجراي آن اقدام نكرديد؟

نيك‌آبادي: «مده‌آ» دو سال پيش در جشنواره اجرا شد و در دو روز، چهار اجرا رفتيم. در روزهاي جشنواره گفتم و هنوز هم مي‌گويم نمايشي كه ما در جشنواره اجرا كرديم، 40 ‌درصد از چيزي بود كه مي‌خواستيم اجرا كنيم. بيشتر هم در حوزه متن ما عقب مانديم، چون مثل «رابينسون كروزوئه»، متن آن نمايش هم به شيوه كارگاهي نوشته مي‌شد. آن زمان رييس تئاترشهر آقاي اتابك نادري بود. بلافاصله پيش ايشان رفتم و صحبت كرديم كه گفتند: «كار شما را شوراي اجرايي ديده و تصويب شده. يا نيمه اول يا نيمه دوم اجرا مي‌رويد». چند روز بعد آقاي نادري از سمت رياست تئاترشهر كنار رفتند و از آن به بعد مشكلات آغاز شد. ابتدا وارد دوران مديريت حسين طاهري شديم كه به نظرم قرون وسطاي تئاتر كشور بود. در آن يك سال، عزل و نصب‌هاي بسيار بدي اتفاق افتاد. آقاي شفيعي از معاونت كنار رفتند. آقاي پيمان شريعتي از روابط ‌عمومي مركز رفتند. اين اتفاق‌ها بسيار به تئاتر ما ضربه زد.

 چه اصراري داريد كه «مده‌آ» در تئاترشهر  اجرا  بشود؟

نيك‌آبادي: سالن‌هاي ديگر، هر كدام سياست‌هاي خودشان را دارند. من تئاترشهر را حق خودم مي‌دانم، چون در بخش چشم‌انداز جشنواره اجرا رفتم و بايد به من اجرا بدهند. الان تنها نقطه اميدم، انتخاب بحق آقاي شفيعي به عنوان مدير مركز هنرهاي نمايشي است. آقاي شفيعي بهترين و درست‌ترين انتخابي است كه آقاي مرادخاني مي‌توانست داشته باشد، چون آقاي شفيعي از بستر و بدنه تئاتر است و پيچ و خم‌هاي وزارت ارشاد را خوب مي‌شناسد. او تنها كسي است كه مي‌تواند ما را از اين وضعيت بحراني خارج بكند. در صحبت‌هايي كه با ايشان داشتم، قول مساعد دادند. همچنين اميدوارم به زودي شاهد انتخاب يك مدير خوب و لايق براي مجموعه تئاترشهر باشيم تا بتواند آنجا را از وضعيت مرده‌واري كه پيدا كرده، نجات بدهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون