بازآفريني شهري پايدار پيششرط كيفيت زندگي شهري
سيد چمران موسوي
بازآفريني شهري در واقع يكي از نمودهاي توسعه پايدار است و در تعريف آن بايد گفت بازآفريني شهري پايدار يك رويكرد شهري همهجانبه و چندسونگر براي ارتقاي كيفيت زندگي شهري است و سه مولفه اصلي آن همان سه مولفه اصلي پايداري يعني محيط زيست، اجتماع و اقتصاد است، يعني بافتهايي كه دچار فقر شهري، هويتي و ناپايداري هستند، بايد اين سه خصيصه برايشان در نظر گرفته شود تا در ارتقاي كيفيت زندگي و ماندگاريشان توفيق پيدا كنند.
بهسازي، نوسازي يا مفهوم كاملتر و فراگيرتر آنها بازآفريني شهري همگي معطوف به درمان نوعي فرسودگي در شهر، نواحي و محلات شهري هستند. البته لازم به يادآوري است كه اين نوع فرسودگي به مقتضاي ماهيت آن، بيشتر در نواحي درونشهري وجود دارد كه از لحاظ زمانشناختي مدت زمان بيشتري از شكلگيري آن گذشته؛ به طوري كه از سويي در فرآيند توسعه شهري با زيرساختهاي فرسوده قادر نيستند جوابگوي نيازهاي جديد جمعيت معاصر بوده، از سوي ديگر با مهاجرت افراد با اصالت پيشين با نوعي جايگزيني افراد اقشار پايين و فقير مواجهند كه اين خود مانع اقتصادي و اجتماعي بزرگي فراروي چيرگي بر اين فرسودگي است. پرواضح است كه اين نوع فرسودگي تنها به نواحي درونشهري محدود نشده و بسياري از نواحي توسعه شهري جديد در خارج از نواحي درونشهري نيز با وجود كالبد جديد بهشدت با مساله فرسودگي روبهرويند. بازآفريني شهري موضوعي است كه بعد از دهه 1970 به بعد مورد توجه جدي كشورها و شهرها قرار گرفته است. در اين جامعه همهچيزها و كالاها تاريخ مصرف خاص خود را داشت كه بعد از آن بايد دور انداخته ميشد. ظاهرا با شهرها و نواحي شهري نيز همين رويكرد اعمال ميشد؛ به طوري كه بيشتر نواحي شهري بعد از آغاز و شدت يافتن فرسودگي به حال خود رها شده و نواحي پيراشهري كه زمين ارزان و چشمانداز مناسبتري براي زندگي داشت، مورد توجه واقع ميشد. دلايل متعددي در اين گذار پارادايمي تاثيرگذار بوده است؛ با اين حال، از اين گذار پارادايمي در ايران اگر بتوان تدوين و تصويب اسناد مرتبط با آن را ملاك بحث قرار داد، نزديك به يك دهه ميگذرد.
از ديگر درسهاي مهم در اين رابطه اينكه، درمان فرسودگي و به عبارت ديگر فرآيند بازآفريني شهري موضوع بسيار پيچيده و در هم تنيدهاي است؛ به طوري كه راهحلهاي سادهاي مانند تخريب محلهها و بافتهاي فرسوده با رويكرد بولدوزري يا ايجاد اشتغال، نزديك نواحي كه داراي نرخ اشتغال پاييني هستند، براي حل اين مساله پيچيده كافي نيستند زيرا توزيع فضايي و تمركز فقر و محروميت ناشي از تاثيرات پيچيده بازار مسكن و كار و نيز عواملي كه خود فقر و درآمد كم را موجب شدهاند، باعث ميشوند بازار مسكن در اين نواحي منابع بسيار كمي را براي ساخت وساز تخصيص دهند و به تبع آن ارزانترين و نازلترين كيفيت مسكن را در اين نواحي رقم زنند. علاوه بر اين دسترسي به اشتغال براي فقراي شهري ساكن در اين نواحي كه واجد مهارتها و تواناييهاي آموزشي كمي هستند، بسيار بعيد به نظر ميرسد. چيرگي بر چنين چرخه معيوبي نيازمند اتخاذ رويكرد جامعنگري است كه حياتبخشي به مردم ساكن در اين نواحي را بيشتر از نوسازي مكان و كالبد مورد توجه قرار ميدهد. درس ديگر اينكه دگرگوني كالبدي نواحي فرسوده شهري تنها قسمت كوچكي از فرآيند بسيار وسيع بازآفريني شهري است. در هر صورت به اين نكته بايد توجه داشت كه بازآفريني شهري اگر قرار است پايدار باشد، بايد بر يك صندلي سهپايهاي استوار شود كه بازآفريني كالبدي، اجتماعي و اقتصادي نام هريك از پايههاي آن است. به اين ترتيب به نظر ميرسد، پيششرط هرگونه موفقيت در اين نواحي در پيش گرفتن نوعي اصالت بخشي و زدودن اين به اصطلاح ننگي است كه بر پيشاني اين نواحي خورده است. درس ديگر اينكه منابع موجود هيچوقت براي امر بازآفريني شهري كافي نيستند و اين خود الزام ميكند تدابير اثربخشي براي جذب و تخصيص منابع اتخاذ شود. اگر هدف اوليه بازآفريني شهري احياي سرزندگي اقتصادي است، اين امر بيشتر نيازمند جذب سرمايههاي عمومي و خصوصي بيرون از ناحيه است كه ميتواند در قالب كمكهاي بلاعوض حكومت مركزي و سرمايههاي شركتها و بنگاههاي خصوصي تامين شود. تدابيري چون اعطاي تخفيفهاي مالياتي و معافيتهاي برنامهريزي در سطح محلي براي جذب اين سرمايهها از جمله ابزارهاي مورد استفاده در اين زمينه است. ارتقاي مشاركت عمومي و شراكت، در موفقيت فرآيند بازآفريني شهري حياتي است. نكته بديهي اينكه مردم بسيار بهتر از ما ميفهمند و اينكه تحقق مشاركت نيازمند آموزش و ظرفيتسازي است. وجود يك حس هدف مشترك باعث شكلگيري نوعي همافزايي ميشود. روشن است هنگامي كه دو بخش يا بيشتر با هم كار ميكنند، احتمال دستيابي به اهداف، بيشتر از زماني است كه آنها مجزا از هم عمل ميكنند. به نظر ميرسد لازمه تحقق اين همافزايي در شرايط وجود تفرق نهادي، سپردن رهبري اين فرآيند به نهاد محلي منتخب شهر خواهد بود. اين بعد از بازآفريني شهري و تاكيد خاص بر آن، در ارتباط با گردشگري شهري معناي درستتري براي خود مييابد؛ صنعتي كه در شكوفايي اقتصادي شهرها و محلات شهري معاصر كه يكي از اهداف بنيادين بازآفريني شهري است، نقش بيبديلي بازي ميكند. در واقع بافت فرسوده شهر به عنوان يك بستر زيست انسان شهرنشين نيازمند تامين استانداردهايي است كه در يك نگاه ميتوان آن را استانداردهاي كيفيت زندگي ناميد.