نمايش «غلامرضا لبخندي» به كارگرداني كهبد تاراج اين روزها در سالن استاد ناظرزادهكرماني تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه است. نمايشي كه بعد از دو سال كشمكش بين موافقان و مخالفان به اجرا رسيده، آن هم در زمانهاي كه چهرههاي شناخته شده تئاتري رفتهرفته نسبت به بيواكنشي نمايشهاي روي صحنه در قبال وقايع جاري جامعه و توجه بيشتر به اجراي متون خارجيِ بينسبت با مسائل جامعه ايران واكنش نشان ميدهند. در چنين شرايطي متني نوشته شده كه از منظر خود به واكاوي ماجراي سياهِ پيرامون غلامرضا خوشرو مشهور به «خفاش شب» در دهه هفتاد ميپردازد. ماجراي قتلهاي زنجيرهاي زنان كه به جرات ميتوان گفت در زمانه خودش امنيت رواني كل جامعه ايران را تحت تاثير قرار داد و از ياد نميبريم تلويزيون در فراگيري اين عدم امنيت رواني سراسري چه عملكرد نادرستي داشت. با درك و دريافت امروز رويكرد صداوسيما در آن زمان مصداق بارز تشويش اذهان عمومي قلمداد ميشود و اتخاذ همين رويكرد است كه پرسشهاي چالش برانگيز
به وجود ميآورد. همان چالشي كه سراغ گروه اجرايي نمايش «غلامرضا لبخندي» نيز آمد.
نمايش شما بدون هيچ مشكل و حاشيهاي امسال روي صحنه رفت، چرا نبايد اين نمايش زودتر اجرا ميشد؟ چون ميدانم سال گذشته قصد اجرا داشتيد ولي مسائلي به وجود آمد.
حاشيههايي به وجود آمد چون سال گذشته قرار بود نمايش را در تالار حافظ اجرا كنيم و همه برنامهريزيها انجام شده بود، اما يك شب تماس گرفتند و خواستند به اداره كل هنرهاي نمايشي سري بزنم، آنجا با اين صحنه مواجه شدم كه نمايشنامه بيش از 40 اصلاحيه خورده كه از نام تا مكان و زمان را شامل ميشد. به همين دليل امكان اجرا وجود نداشت، بعد به حسين پارسايي، مدير آن زمان تماشاخانه ايرانشهر پيشنهاد دادم كه مدتي گذشت و كار به دليل مشكلاتي از جدول اجراها كنار گذاشته شد. تا اينكه جريان را با حسين مسافر آستانه در ميان گذاشتم و در نهايت امكان اجراي نمايش را فراهم كرد. در پاسخ به اين سوال بايد بگويم، بله! اگر سال گذشته اين همه ماجرا درست نميشد با شور و هيجان بيشتري نمايش را كارگرداني ميكردم. به هر ترتيب الان با حضور بازيگران خوبي كه دارم از نتيجه كار راضي هستم اما بايد به اين نكته هم اشاره كنم كه در اجراي اخير خودسانسوري كردهام.
چرا خفاش شب؟ چرا سراغ ماجراي سعيد حنايي نرفتيد، چون به نظر همين اندازه جذابيت دارد؟
به اين دليل سراغ ماجراي «خفاش شب» رفتم كه به نظرم براي جامعه ملموستر بود تا ماجراي مجرمي مانند سعيد حنايي. آن زمان خفاش شب به تابوي ترسناكي در جامعه تبديل شده بود و فراموش نميكنم صبح روزي كه خبر اعدام او اعلام شد ديدن تصوير آن اتفاق در سيزده سالگي برايم خيلي جذاب بود. به هر حال معتقدم ماجراي غلامرضا خوشرو در مقايسه با سعيد حنايي خيلي دراماتيكتر به نظر ميرسد، ضمن اينكه اگر قرار باشد به ماجراي سعيد حنايي در تئاتر بپردازيم با سانسور بسيار بيشتري نيز مواجه ميشويم.
در اين نمايش نگاه خاصي به خاستگاه اجتماعي غلامرضا شده است و روي باورهايش تمركز ميكنيد. اگر سراغ سعيد حنايي ميرفتيد با همين المانها مواجه ميشديد. آيا به وجوه شخصيت حنايي هم علاقه داريد؟
بله! خاستگاه غلامرضا و شرايط سياسي حاكم بر آن زمان تهران و ايران خيلي برايم جذابيت داشت. اصولا چنين قصههايي جذابيت دارند ولي هر بار به سمت نوشتن متني بر اساس ماجراي سعيد حنايي رفتم در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه با توجه به شرايط موجود در ايران قطعا امكان اجرا از كار وجود ندارد و زمان و عمري كه پاي نوشتن و تمرين و توليد صرف شود به سادگي تلف خواهد شد. اجراي همين نمايش هم خواست خدا بود و بار ديگر تاكيد كنم كه نمايش با خودسانسوري من روي صحنه رفته است. هر شب از جاهايي تذكر ميرسد كه ما نميدانيم اينها كجا هستند و در اين 10 شب بارها توصيهها و خواستههايي از ناكجا دريافت كردهايم كه بايد رعايت كنيم.
اين نمايش به مراتب از «جواديه» مستندتر و به واقعيت تاريخي نزديكتر است. به نظر شما چرا مستندهاي دادگاهي در تئاتر ايران خيلي دير پا گرفته و چندان مورد توجه قرار نميگيرد؟
بله، ميتواند از نمايش «جواديه» مستندتر باشد ولي در اين باره كه چرا مستندهاي دادگاهي در تئاتر ايران وجود ندارد و شكل نميگيرد، خيلي رو راست و صريح بايد گفت امكان شكل گرفتن چنين نمايشنامهها و نمايشهايي در تئاتر ما وجود ندارد. شما به تجربههايي كه زماني محمد يعقوبي داشت نگاه كنيد، ببينيد آنجا چه مشكلاتي برايش به وجود آمد. وقتي نويسنده مدام ميل به نوشتن و كار داشته باشد اما هر بار با مانع و توصيه از اين طرف و آن طرف مواجه شود قطعا دچار سرخوردگي ميشود. با خودش ميگويد چند سال بايد تمام انرژي و زمان و جان خودم را صرف نوشتن متني كنم كه بعد به راحتي روي آن يا بخشهايي از آن خط قرمز كشيده شود. سانسور آفت چنين نمايشها و نمايشنامهنويساني است و هر قدر هم هنرمندانه عمل كنيد به هر حال جايي، چيزي در اجرا مختل شده و نقد تماشاگر و منتقد را به دنبال ميآورد. اتفاقي كه وقتي آن ديگري در متن دست ميبرد بسيار طبيعي است و براي نمونه همين حالا به ما ميگويند چرا با ماجراي خفاش شب روانشناسانه برخورد نكرديد. در حالي كه من ميدانم چرا به ماجرا از زاويه روانشناختي توجه نكردم، چون مساله براي من سياسي بود نه روانشناسانه. به نظرم سياستي پس ماجرا قرار داشت كه ميخواستم به نقد آن بپردازم. من خفاش شب را يك جاني مريض نميدانم.
به نظر شما نمايشنامه نسبت به غلامرضا قضاوت دارد؟ يا به شكل منصفانهاي نقد ميشود؟ بازخورد مخاطب چه سيگنالي انتقال ميدهد؟
من قضاوت نكردم و نميخواهم قضاوت كنم. مخاطب هم متوجه شده كارگردان و گروه ابدا قصد قضاوت غلامرضا را ندارند و با استقبال به تماشاي نمايش مينشيند. ما معتقديم اين آدم بازيچه شد اما اينها خيلي روشن در متن وجود ندارد. سيگنالها را از تماشاگر گرفتهام كه چرا طور ديگري به ماجرا نگاه نكرديد، اما همانطور كه توضيح دادم بحث و مساله ديگري داشتم. نقد من در نمايش «غلامرضا لبخندي» به وضعيتي است كه يك انسان را در فقر اقتصادي، آگاهي و فرهنگي قرار ميدهد و در نهايت او را به مسير غلط هدايت ميكند. چرا غلامرضا را بيست روز بعد از دستگيري اعدام كردند و چرا سعي نكردند به تحليل وضعيت شخصيتش بپردازند تا همه بدانيم از كجا آمد و چرا به چنين ورطهاي گرفتار شد؟ متاسفانه چنين رويكردي وجود نداشت و همين موجب ميشود منابع اطلاعاتي مناسبي درباره او در دسترس نباشد، البته وجود دارد اما دستيابي به آن اطلاعات و جزييات براي افرادي مثل ما به مجوز نياز دارد كه بعضا هم صادر نميشود.
داستان غلامرضا لبخندي شايد براي نسل جوان امروز آشنا نباشد. اگر قرار باشد چنين روايتهايي را دراماتيك كني سراغ چه پروندهاي ميرفتي؟
اگر قرار بود به جريان ديگري بپردازم احتمالا سراغ ماجراها و پروندههاي سال 88 ميرفتم ولي تجربه اجراي نمايش «غلامرضا لبخندي» نشان داد نسل جوان به شنيدن و مواجه شدن با ماجراهاي قديميتر از 88 هم علاقه دارد. البته من در اين نمايش به 30 درصد ماجرا نزديك شدم و اگر ميخواستم ملموستر نگاه كنم حتما به حواشي آن دوران نگاه ميكردم.
بازخورد خوب مخاطب بهرغم اينكه در نمايش ما بازيگر چهره به معناي مرسوم وجود ندارد هم از همين جا ناشي ميشود. قصد ما هم اين بود كه تئاتري به وجود بياوريم براي تئاتر و اتفاقا نه تئاتر براي همه! به ياد آن شعار مسخره كه زماني از سوي بعضي مديران مطرح شد. اينكه هر كس دلش خواست، تئاتر كار كند و همه مردم هم بيايند و تماشا كنند. اصلا قرار نيست هر كس از راه رسيد تئاتر كار كند. نتيجهاش ميشود همين كه هر فرد بيتجربه و بيدانشي به راحتي روي صحنه ميرود و تمام نابلدي و نادانياش هم پاي تئاتر نوشته ميشود. البته بسيار خوشحالم كه تماشاگران تئاتر بسيار آگاه شدهاند و ديگر مثل چند سال قبل فريب چهرههاي پوشالي را نميخورند.
پيش از گروه شما يك متن خارجي با موضوع دادگاه به شيوه مستند در ايرانشهر روي صحنه رفت. متن خارجي و گروه اجرا مشهور بود ولي نمايش فروش نداشت. اما نمايش شما با مخاطب خوبي روبهرو شد و اين در حالي است كه ويژگيهاي آن كار را نداشت. راز موفقيت اين نمايش را در چه ميبينيد؟
دليل موفقيت گروه، همدلي و سالها دوستي و رفاقت كنار هم است. از طرف ديگر پرداختن به ماجرايي كه براي مخاطب اهميت داشته و دارد. نوعي از تئاتر كه اين روزها و سالها به سختي نفس ميكشد ولي در دهه 40، دهه 50 و اوايل دهه 60 بسيار مورد اقبال عموم بوده و به همين دليل هم تماشاگر به خوبي متوجه ميشود، قرار نيست اينجا فريب بخورد. تئاتر ما زماني نوعي از مخاطب تربيت كرد كه ميگفت هر وقت فلان بازيگر در نمايشي روي صحنه باشد من هم بليت ميخرم تا ببينم اين بازيگر چه ميگويد. ولي رفته رفته با تماشاگران آگاهتري مواجه هستيم كه ميگويد به سالن ميروم تا ببينم اين گروه چه ميگويد. قصهگويي و درام هم كه هميشه تاريخ براي مردم جذاب بوده و هيچ ايرادي ندارد اگر برايش قصه تعريف كنيم، حالا اگر اين قصه تلخ باشد هم ايراد ندارد. خدا را شكر ميكنم با گروه همدلي كه داشتم، موفق شدم در زمان كوتاه نمايش را با كيفيتي كه رضايت تماشاگر را جلب كند روي صحنه بياورم.
مسالهاي كه در اين مدت خيلي من را آزار داد، تغيير نام نمايش بود، چون هيچ وقت متوجه نشدم نام يا عنوان يك نمايش چطور ميتواند مساله به وجود بياورد و اصولا مگر چهطور مسالهاي ميتواند به وجود بياورد؟ آيا تمام مسائل ريز و درشت مملكت يا مشكلات همين تئاتر در تهران و شهرستانها برطرف شده و همه لنگ نام نمايش هستند كه تا اين حد نگراني وجود دارد؟ اينها من را دلچركين ميكند. چون وقتي گروه نمايش يا يك كارگردان و نويسنده از اداره كل هنرهاي نمايشي مجوز دريافت كرد، ديگر مجوز دريافت شده و از آن به بعد ادارهكل هنرهاي نمايشي است كه بايد پاي مجوزي كه صادر كرده بايستد و بابت مسائل ديگر نگراني به دل خودش و هنرمندان تئاتر راه ندهد. نبايد اينطور باشد كه هر روز تذكر بگيرم يا در سالن نمايش من دوربين كار بگذارند و فيلمبرداري كنند. اينها باعث ميشود گروه تئاتر نتواند از اجرا حظ ببرد و مدام چيزي در وجود ما باقي ميماند.
اين واهمه در مركز وجود دارد كه مطرح كردن پروندههاي قضايي منجر به درگيريهايي با قوه قضاييه شود. به نظر شما چنين چيزي صحت دارد؟ آيا تئاتر ميتواند به مسائل قضايي كمك كند؟
بله، اين واهمه وجود دارد و ناخودآگاه و خودآگاه درگيريهايي به وجود ميآورد. شايد براي نمايش ما هم به وجود آمده باشد اما چيزي كه من ميبينم، نشان ميدهد كه قطعا اتفاقهايي افتاده است. اما اي كاش همه به ياد داشته باشيم، تئاتر نهتنها كمككننده است، بلكه ميتواند در نقش راهنماي پيشبرد بهتر اهداف و آگاهيبخشي قضايي عمل كند.
اين هم براي مسوولان قضايي كشور مناسب است و هم براي مردم. يعني با بازي برد-برد مواجه هستيم و باخت دركار نيست، هيچ وقت متوجه نشدم نگرانيها از كجا ناشي ميشود. به ويژه امروز كه كوچكترين اتفاق در جامعه به سرعت منتشر ميشود و ميليونها نفر از يك واقعه اطلاع پيدا ميكنند. بنابراين وقتي مردم وقايع هولناك رخ داده در ايران و سراسر جهان را در تلفنهاي همراه و تبلتهاي خود حمل ميكنند، چطور است كه بعضي مسوولان نگران مديومي مثل تئاتر با مخاطب محدود ميشوند. همان تماشاگري كه در مواقع بسيار پيش از ما خبرها را دريافت كرده است. اصلا چرا من بايد وقايع را پنهان كنم؟ اصلا اگر تنشي از جانب تئاتر به وجود بيايد بايد اجازه دهيم چون با ايجاد التهاب است كه شما از وجود درد و بيماري در يك ناحيه مطلع ميشويد. اينجاست كه تئاتر ميتواند دردها و آسيبهاي جامعه را خيلي سريع به گوش مسوولان برساند تا برايش راهحل در نظر بگيرند و نسبت به آن واكنش نشان دهند.
به عنوان پرسش نهايي با توجه به شرايط كنوني كشور به نظر شما ژانر غلامرضا لبخندي تكثير ميشود؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا؟
به نظرم تكثير نميشود چون يكسري سياستها نميخواهد و نميگذارد چنين اتفاقي رخ دهد. امكان دارد هر 10 سال به شكل كاملا اتفاقي و خودجوش براي دو يا سه نمايش چنين اتفاقي بيفتد ولي اينكه به صورت برنامهريزي شده و با حمايت باشد، خير. حقيقت امر اين است كه چنين نمايشهايي يا بايد كاملا مطابق با سياستهاي قوه قضاييه حركت كنند يا موافق سياستهاي دولت مستقر و اداره كل هنرهاي نمايشي، به اين معني كه اگر نقدي مطرح ميكنند، انتقادي كاملا خنثي است. چون ظاهرا ما دنبال تئاتر خنثي ميگرديم و عدهاي هنرمند هم داريم كه دنبال تئاتر التماسي ميگردند. خدا را شاكرم گروهي نبوديم كه التماس كنيم، بلكه درخواستي مطرح كرديم و مديريت پذيرفت. متاسفانه حدود 10 سالي است كه يك سياست مشخص در مديريت فرهنگي ميخواهد بين تئاتر ما رئاليسم فاصله ايجاد كند. اين سياست واقعا جدي است و وجود دارد، اينطور نيست كه من بر اساس تخيلاتم صحبت كنم، بلكه بر اساس اظهارات هنرمندان شناخته شده تئاتر اين مملكت حرف ميزنم. همه اين هنرمندان نسبت به خالي شدن صحنهها از متنهاي ايراني، انسان ايراني و دغدغههاي اجتماع امروز و جايگزين شدن نمايشنامههاي بيربط خارجي شكايت دارند.
فكر نميكنيد اين خستگي و نااميدي دقيقا همان چيزي است كه سياست تئاتر ضد رئاليستي دنبال ميكند؟
بله، درست است و فكر ميكنم كه بايد مقاومت كنيم اما شما بايد شرايط را هم در نظر بگيريد. با شرايط موجود يك گروه چطور ميتواند در برابر اين جريان ايستادگي كند؟ چون بازيگرها و عوامل گروه هم به كسب درآمد نياز دارند و من در مقام كارگردان نميتوانم عدهاي را گوش به زنگ و چشم انتظار نگهدارم كه بعد از چند ماه تمرين مجوز اجرا دريافت كنند يا نكنند. خيلي به اين ايستادگي علاقه دارم و دلم ميخواهد هميشه متنهاي رئاليستي بنويسم كه به اندازه توانايي و ظرفيت خودش جرياني به وجود بياورد، ولي جريان اقتصاد تئاتر به صورت ناخودآگاه در برابر نمايشهاي رئاليستي ايستاده است. من مقاومت كردهام كه بعد از دو بار رد شدن نمايشنامه بار ديگر تلاش كردم، اجرا شود اما چرا مركز هنرهاي نمايشي پيگير نميشود كه بفهميم چرا نوشتن متنهايي از اين دست به تابو بدل شده است. اصلا بايد به اين موضوع فكر كنيم كه مگر چند نفر توانايي چنين ايستادگي را دارا هستند؟ يا به نظر شما شرايط براي اجراي ما مهيا بود؟
با اطمينان نه!
اما با اين حال به هر شكلي بود نمايش را روي صحنه آورديم. اينجا ميخواهم به نكته ديگري هم اشاره كنم، اينكه سانسور ما را بهطور كامل حذف نميكند، بلكه به ما آموزش چگونه جنگيدن ميدهد، چرا؟ چون ما متوجه هستيم كه در ايران با همين قوانين موجود زندگي ميكنيم. پس اگر پذيرفتهايم و آگاه هستيم كه ديگر نبايد تبصره روي تبصره بيايد و شاهد چارچوبهاي نانوشته باشيم. مميزي به اين صورت همه ما را آزرده ميكند و اينجاست كه ميگويم مركز هنرهاي نمايشي وقتي مجوز صادر كرد ديگر نبايد اجازه دهد حتي يك كلمه از نمايشنامه توسط نهاد ديگري حذف شود. اصل مساله ما با سياستهاي نامشخص است. نمايش ما هر روز در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر به صحنه ميرود و من هر روز به اين فكر ميكنم كه نمايش «گاليله» در دوران مديريت مجيد شريفخدايي فقط به دليل حذف يك جمله روي صحنه نرفت؛ يعني كارگردان حاضر نشد به سانسور تن دهد. چند سال بعد يك نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر ما حاضر شد براي بازتوليد نمايش خودش در سالن استاد ناظرزادهكرماني به دهها مورد حذف تن دهد و شك ندارم اين كار را براي فروش بيشتر انجام داد. من هيچ وقت نميگويم ما ميتوانيم راه گذشتگان را برويم چون شرايط تغيير كرده و امروز اگر جلوي اجرايم گرفته شود، معلوم نيست چند سال ديگر نوبت اجرا دريافت كنم. ولي هر روز كه درخواست حذف جمله و كلمه ميآيد به ماجراي استاد سمندريان فكر ميكنم و از طرفي هم ميبينم نميتوانم با سرنوشت يك گروه بازي كنم.
اصل مساله ما با سياستهاي نامشخص است. نمايش ما هر روز در سالن استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر به صحنه ميرود و من هر روز به اين فكر ميكنم كه نمايش «گاليله» در دوران مديريت مجيد شريفخدايي فقط به دليل حذف يك جمله روي صحنه نرفت؛ يعني كارگردان حاضر نشد به سانسور تن دهد. چند سال بعد يك نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر ما حاضر شد براي بازتوليد نمايش خودش در سالن استاد ناظرزادهكرماني به دهها مورد حذف تن دهد و شك ندارم اين كار را براي فروش بيشتر انجام داد. من هيچ وقت نميگويم ما ميتوانيم راه گذشتگان را برويم چون شرايط تغيير كرده و امروز اگر جلوي اجرايم گرفته شود، معلوم نيست چند سال ديگر نوبت اجرا دريافت كنم.