هرچند او از سر تواضع ميگويد - شعري كه دلم ميخواهد بگويم اما هنوز نگفتهام - اما كيست كه حداقل بيت يا مصرعي از اشعار سايه را در خاطره ادبي خود نداشته باشد، آنچنان نازكانديش كه ياد اشعار سبك هندي و بزرگانش مانند صائب ميافتيم.
بيگانگي نگر كه من و يار چون دو چشم / همسايهايم و خانه هم را نديدهايم
يا شعري بدين لطافت
زندگي زيباست اي زيباپسند / زندهانديشان به زيبايي رسند
آنقدر زيباست اين بيبازگشت / كز برايش ميتوان از جان گذشت
حضرت حافظ ساختمان غزل را آنچنان رفيع ساخت كه بعد از 600 سال كسي نتوانسته به بالا بلندي ساختمان رفيع غزل نزديك شود، الا سايه كه در غزل از حيث زبان به حضرت حافظ نزديك است. با اين تفاوت كه غزليات سايه همراه با مضامين اجتماعي است كه در دوره خاص و ويژهاي كه از سال 1306 تا هماكنون مصايب و مسائلي كه بر تاريخ و مردم ايران رفته است، در شعر سايه خود را ظهور و بروز داده است. مضاميني كه مبين احوال زمان و احساسات شاعرانه شاعر است كه از پديدههاي اجتماعي تاثير گرفته است مانند اين شعر:
«امروز نه آغاز و نه انجام جهان است / اي بس غم و شادي كه پس پرده نهان است / گر مرد رهي، غم مخور از دوري و ديري
داني كه رسيدن هنر گام زمان است»
يا اين شعر نيمايي
«وه چه شيرين است / رنج بردن پا فشردن / در ره يك آرزو و مردانه مردن / و اندر اميد بزرگ خويش / با سرو زندگي بر لب/
جان سپردن / آه – اگر بايد»
زندگاني را به خون خويش رنگ آرزو بخشيد و به خون خويش نقش صورت دلخواه زد بر پرده اميد
يا زماني كه همانند مولانا به رقص سماع وادارمان ميكند:
بگرديد، بگرديد، درين خانه بگرديد
درين خانه غريبيد، غريبانه بگرديد
يكي مرغ چمن بود كه جفت دل من بود
جهان لانه اوست پي لانه بگرديد
يكي ساقي مست است پس پرده نشسته است
قدح پيش فرستاد كه مستانه بگرديد
سايهاي كه اساتيد بنام موسيقي همانند استاد شجريان به اندازه اشعار حافظ و سعدي از شعر او سود بردهاند و اتفاقا مهمترين آوازهاي ماندگار از چشمه جوشان شعر سايه سيراب شده است . حال اين پير پرنيانانديش كه با تاسف زمانه با او نساخت حتي با خانهاي كه در تهران پاي درخت ارغوانش شعرها سروده بود.
ارغوان شاخه هم خون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي است هوا
يا گرفته است هنوز؟
من درين گوشه كه از دنيا بيرون است
آسماني به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه ميبينم ديوار است آه
خانه سايه در تهران در شاخهسار گمنامي گم شد، در حالي كه بايد خانه او به يادگار تا هميشه محفل ادبي ميشد.
خانه مادري سايه در رشت تخريب شد، نميدانم دوستان گيلاني كه اتفاقا سري در سرها دارند از معاون رييسجمهور كه بر سر خم ميسازمان برنامه و بودجه نشسته است تا مديرمسوول روزنامه اعتماد كه علاوه بر صندلي سبز مجلس شوراي اسلامي مجلس آراي روزنامه اعتماد است تا اساتيد بزرگواري همانند دكتر فياض زاهد چه پاسخي به تاريخ خواهند داد؟... خانه مادري اميرهوشنگ ابتهاج با وجود وعدههايي كه شوراي شهر و شهرداري و ديگر نامآوران رشتي و گيلاني داده بودند در لهيب بولدوزرها تخريب شد. اميرهوشنگ ابتهاج شاعري كه به گفته استاد شفيعي كدكني اگر شهپري از شعر حضرت حافظ از بن تاريخ به زمانه ما شرري زده باشد، آن شرر در شعر سايه است. نميدانم مردم گيلان عموما و رشت خصوصا جواب تاريخ را چه خواهند داد كه ميتوانستند اما نخواستند خانهاي كه سايهپرور بود را به ويراني نظارهگر شدند تا خرمني از آهن و فولاد ياد گلچين گيلاني و اميرهوشنگ ابتهاج را از محله سبزه ميدان رشت به فراموشي بسپرد.
فرياد كه از عمر جهان هر نفسي رفت
ديديم كزين جمع پراكنده كسي رفت
شادي مكن از زادن و شيون مكن از مرگ
زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت