سد مديريتي
پرسشي كه در جريان سيل اخير بايد مطرح شود اين است كه آيا اين حد از هجوم تبليغي و رواني عليه دولت و حتي فراتر از آن عليه حكومت معقول بود يا خير؟ اگر نبود، علت آن چيست؟ ميكوشم كه در اين يادداشت پاسخي اجمالي به اين پرسش بدهم.
به نظر ميرسد كه پاسخ به اين پرسش بستگي مستقيم به زاويه ديد و نگاه ما دارد. اگر حكومت و دولت ايران را با يك حكومت در حال توسعه و معمولي مقايسه كنيم به احتمال فراوان عملكردش در سيل اخير نمره مردودي نميگيرد. اين داوري بدان معنا نيست كه اين عملكرد ضعف و كمبودي نداشته است، بلكه در مجموع ميتوان چنين ارزيابي كرد. با برخي از دوستان ناظر بر امور كه گفتوگو ميشود اين ارزيابي را باتوجه به حجم بارشها و امكانات كشور و مقايسه ميزان خسارات جاني، غيرمعقول نميدانند.
مشكل از اينجا آغاز ميشود كه ساختار رسمي ايران حاضر نيست كه شرط اين نتيجه را بپذيرد، يعني خود را در سطح يك حكومت و جامعه در حال توسعه مثل ساير جوامع در حال توسعه ارزيابي كند. اگر اين شرط پذيرفته شود، آنگاه بسياري از داعيههاي رسمي و بلند آن با پرسش مواجه خواهد شد. در واقع اگر از زاويه ديگر و متناسب با ادعاهاي رسمي ساختار به سيل اخير نگاه كنيم، مطلقا نمره قبولي نخواهد گرفت. قصد من مردود دانستن اين بخش و آن بخش از مديريت كشور نيست، بلكه يك ارزيابي كلي از تناسب داعيههاي رسمي ساختار با عملكرد آن در مواجهه با يك پديده البته ويرانگر، مثل سيل اخير است. ريشه اعتراضات و نقدهاي مردم نيز همين ناهمخواني ميان سطح ادعاها و عملكردهاست. اگر بهترين تيم فوتبال جهان 3 گل هم به تيم ايران بزند، اين نه براي آنان افتخار است و نه براي تيم ايران سرشكستگي، حتي باخت يك بر صفر ما ميتواند موفقيت محسوب شود. ولي برد خفيف يك بر هيچ نپال براي ايران شكست تلقي خواهد شد، زيرا نتيجه هر بازي را برحسب سطح انتظارات و توقعات و داعيهها ميسنجند.
چاره چيست؟ يا بايد داعيههاي رسمي را تنزل داد و به سطح كشورهاي مشابه رساند كه در اين صورت بسياري از شعارها و ايدهها بايد كنار گذاشته شود. تمسك به اين شعارها به مثابه سنگ بزرگي خواهد بود كه علامت نزدن است. يا آنكه تحولي جدي در مديريت امور ايجاد شود. به اين معنا كه ساختار كنوني مديريت كشور بسيار محدود و بسته و غيرقابل عبور شده است. مديريت كنوني نه تنها پير و خسته و بيانگيزه است، بلكه مهمتر از آن بسيار محدود است و در بهترين حالت بيش از 10 تا 15درصد جامعه را نمايندگي نميكند. هنگامي كه براي انتصابات معمولي هم بايد انواع و اقسام فيلترها را به كار انداخت و از مراكز گوناگون تاييديه گرفت و در پايان نيز كمتر فرد شايستهاي از آنها رد ميشود، نتيجه همين خواهد شد كه ميبينيم. اين فيلترها در چند دهه پيش هم بود، ولي از يك سو ضوابط آن به اين محدودي نبود و از سوي ديگر مجموعه وسيعي ميتوانستند از آنها عبور كنند، لذا عوارض مديريتي كم بود و به چشم نميآمد. آنها كه عبور ميكردند، انگيزه داشتند، جوان بودند و كمابيش واجد صلاحيت هم بودند و از همه مهمتر اينكه سلامت مالي نيز داشتند. ولي اكنون وجود و تحقق هر كدام از اينها حكم كيميا دارد.
ساختار كنوني انتخاب مديران و فعالان كشور مثل يك سدي است كه دريچههاي خروج آب آن بسته است يا مقادير كمي آب را در حد توليد برق فقط براي مصرف سد عبور ميدهد. در حالي كه مقادير زياد آب در حال ورود به مخزن سد هستند و دير يا زود سد سرريز خواهد كرد كه كرده است. دريچههاي سد مديريت را مثل دريچههاي سد دز باز كنيد، پيش از آنكه سد خراب شود. شنيدم كه بهدليل خشكساليهاي طولاني يكي از دريچههاي سدهاي استان گلستان سالهاي زيادي است كه باز نشده بود و در جريان سيل اخير نيز بهدليل طولانيمدت بودن اين وضع نتوانستند آن را باز كنند. فارغ از درستي يا نادرستي اين خبر، اميدوارم كه دريچههاي مديريت كشور دچار اين مشكل نشده باشد. آنان كه به ساختن سد معترضند بهتر است توجه خود را در درجه اول به وجود سدهاي مديريتي ويرانگر معطوف كنند.