فاطمه (س) فراتر از مرزهاي زمان و مكان
ياسر هدايتي / وجود زهراي مرضيه (س) به عنوان مادر معنوي پيامبر و كسي كه آغاز ذريه خاندان عصمت و طهارت از وجود مبارك ايشان است. نقطه كانوني در پژوهش پيرامون شخصيت و سيره اهل بيت (ع) است. زندگي ايشان از ابعاد گوناگوني ميتواند قابل تفسير و تبيين باشد. آن چنان كه در طول تاريخ نيز با نگرههاي مختلفي به آن نگريسته شده است. بهطور كلي بايد گفت ما در جريان بازشناسي سيره حضرت با توجه به نقش مبنايي ايشان در بروز تفكر شيعه بلافاصله بعد از رحلت پيامبر (ص) با دو سطح مختلف فهم روبهرو هستيم. يك سطح فهم خواص و عالمان دين از سيره حضرت و سطح ديگر فهم عوام است. نظربه اينكه سيره حضرات معصومين (ع) در بطن زندگي مردم جاري است، سطح درك مردم عادي و بهطور كل عوام متوقف بر چند ويژگي است. بنابر مقتضيات تاريخي، روان شناختي و جامعه شناختي نخستين سطح فهم از سيره معصومين كه همان تعدي و ظلمي است كه برايشان رفته، ميان اقشار مردم واسطه فهم شده است. دومين سطح يا لايه شناختي مكتب اهل بيت (ع) مبارزات سياسي و اجتماعي آنهاست. اما لايههاي معناشناختي سيره اهل بيت (ع) خود به عنوان يكي از اصليترين منابع معرفتي اسلام و به ويژه تشيع تنها مورد نظر خواص است. البته اين به آن معنا نيست كه اين قسمت از فهم سيره اهلبيت اولا و بالذات مختص به خواص باشد و غير از آن نيز قابل تصور نباشد. بلكه اصولا يكي از وظايف خواص در فهم لايههاي معناشناختي سيره معصومين(ع) ترويج الگوسازي و قابل فهم كردن معارف آن براي ديگر قشرهاي جامعه است چرا كه گاهي عامه مردم از نخبگان اثر ميگيرند و اما هميشه اينگونه نيست و گاهي نيز پيش ميآيد كه عوام راه خود را از نخبگان جدا ميكنند و به نوعي تلاش عالمان ديني تلاشي بايد باشد براي مبارزه با باورهاي كژي كه عامه مردم در ذهن خود ساختهاند. در يك نگاه كلي در فهم سيره حضرت زهرا (س) ميتوان زندگي ايشان را به سه بخش مجزا تقسيم كرد :
بخش اول ولادت ايشان تا ازدواج با حضرت علي بن ابي طالب
بخش دوم از آغاز زندگي مباركشان تا رحلت پيامبر(ص) و ماجراي سقيفه
بخش سوم از ماجراي سقيفه تا شهادت ايشان.
بخش اول زندگي حضرت با توجه به آنچه مورخين و محدثين پيرامون ايشان نگاشتهاند، ويژگيها و نكات قابل تامل بسياري دارد، اما به نظر ميرسد برجستهترين بعد در اين بخش از سيره حضرت ايجاد و تكامل بخشي به شخصيت زن در اسلام است. ايجاد از آن جهت كه با تولد حضرت زهرا (س) است كه پيامبر اسلام با توجهات خاص به ايشان و ستايشهايي كه از ايشان به عنوان يك زن دارند، به نوعي شخصيت زن و نگاه عرب جاهلي را به زن ديگرگون ميكند. درباره وضعيت زنان در عرب جاهلي تا به حال كتب و مقالات گوناگوني نگاشته شده است و شايد ذكر پارهاي از آن نيز در حوصله اين نوشتار نگنجد اما مشخص است كه اسلام با تثبيت خود در شبه جزيره عربستان حضوري ديگرگون را براي زن خواستار شد. در اينجا براي پاسخ به چند سوال مقدر درباره نقشي كه براي تولد حضرت زهرا (س) قايل شدهايم، بايد گفت اگرچه حضرت خديجه در چشم و جان و دل پيامبر قربي بالا داشت و پيامبر تا پايان عمر حتي پس از آنكه سالها از وفات خديجه نيز گذشته بود با اندوه و حسرت فراواني از نيكيهاي او ياد ميكرد و حتي در روايات متعدد او را به عنوان خديجه دختر خويلد يكي از زنان كامل جهان معرفي ميكند، اما اين تعاريف و توصيفات منحصر به شخص خديجه ميشد و كمتر ديده شده كه در كنار آن توصيفات روايت شده اشاره يا حتي كنايهاي نسبت به شخصيت زن داشته باشد. دوم اينكه آياتي در قرآن كه زن و مرد را برابر ميدانست و ديگر مانند تورات زن را مايه شر و پليدي معرفي نميكرد بلكه او را در راه رسيدن به حيات طيبه چونان مرد مختار ميدانست غير از حضور و الگو بودن حضرت زهرا(س) است. وآيا اينها همه در بروز اهميت زنان و ارزش آنان به عنوان نوع انساني كافي است؟. در پاسخ به اين مساله نيز بايد در نظر داشت كه اين حضرت زهرا است كه در بدو امر پيامبري را كه به خاطر نداشتن فرزند پسر در جامعهاي كه دختران ارث نميبردند و حق مالكيت كه نداشتند هيچ بلكه پارهاي اوقات به خاطر نحوستشان توسط پدرانشان زنده به گور ميشدند، بضعه (پاره تن) پيامبر خوانده ميشود و با واسطه، خشمش خشم خدا و خشنودياش خشنودي خداوند ميشود و دقيقا از تولد ايشان است كه زن نيز جزو كامل جامعه انساني تلقي ميشود و زن و مرد لباس هم معنا ميشوند لباسي كه بايد چه معنوي و چه مادي از هم در مقابل گرما و سرماي زندگي محافظت كنند. در اين دوره از حيات دختر رسول خدا، فاطمه(س)، ايشان به القاب مختلفي ناميده شده اند و كلا نوع احترامي كه پيامبر براي ايشان قايل است بسيار قابل توجه است. بخش دوم زندگي حضرت زهرا كه از دوران ازدواج ايشان با حضرت امير (ع) تا رحلت پيامبر است، فصل ديگري از آموزههاي اسلامي را براي ما به شرح و تفسير ميگذارد.
حضرت (س) هنگامي كه در آستانه ازدواج هستند با آن پيش زمينه فكري كه اعراب اعم از صحابي و غيره از پدر بزرگوارشان يعني حضرت محمد (ص) درباره ايشان شنيده بسيار مشتاقند. گروهي مشتاق به همسري حضرت و گروهي ديگر مشتاق به اينكه ببينند سرانجام پيامبر اين دردانه آفرينش را به چه كسي به عنوان همسر و ياور ميسپارند. در اين باره نيز مورخان و محدثان روايات بسياري را نقل كردهاند. رواياتي كه گاه حتي از جزييترين مسائل خواستگاري افراد متعدد از حضرت گرفته تا چگونگي عروسي و تهيه جهيزيه ايشان را براي ما شرح كردهاند.
نخستين نكته ويژه در اين زمينه اين است كه حضرت به نوعي با ازدواج خود كاملترين مراحل الگوسازي را در سيره خود براي نسلي كه بعد از او به آموختن از انديشه و زندگي او مشغولند انجام ميدهد. مساله با اهميت ديگر ادامه پيدا كردن ذريه پيامبر و امتداد خاندان نبوت از طريق امامت به واسطه فرزندان حضرت است و باز مهر بطلاني بر اين تفكر جاهلي - كه شايد هنوز هم در قرن معاصر براي بشر جاذبه داشته باشد- زده است كه از يك زن نيز ميتواند نسلي بزرگتر از همه تاريخ به وجود آيد. از طرفي از ازدواج حضرت به بعد است كه الگوي عملي زندگي زن مسلمان، زني كه ديگر جزيي كامل از وجود انساني است به دور از افراطهاي نظامهاي پدرشاهي و مادرشاهي طرح زده ميشود. فعاليتهاي علمي، سياسي و اجتماعي حضرت (س) كه در سيره ايشان گزارش شده از همين دست است.
با بررسي شتابزدهاي كه از دو بخش اول و دوم زندگي حضرت (س) داشتيم در بخش سوم شاهد باشكوهترين فراز زندگي ايشان هستيم. فرازي كه از رحلت پيامبر تا شهادت خودشان اگرچه از منظر زماني كوتاه بود اما به لحاظ تاثير از عميقترين و با اهميتترين دورههاي زندگي ايشان است. البته اين نه به معناي كم اهميتي دو بخش ديگر زندگي حضرت (س) است بلكه به اين معنا كه از منظر بروز تفكر شيعي و حضور در نخستين ساحاتي كه رهبر اصلي مذهبي آنچه تا بهحال فرا آورده را واگذار ميكند و نهضت وارد مرحله جديدي از حيات خود ميشود، داراي اهميت است. اين بخش از سيره حضرت فاطمه(س) در نظر علماي پيشين شيعه پيش از آنكه بيان يك مظلوميت باشد بيان يك حماسه براي ارايه چهرهاي زلال از انديشه ديني و اثبات توانمندي و كارآمدي دين براي اداره دنياي انسانهاست كه در عين حال به دنبال تضمين سعادت آخرت آنها نيز است. چنانكه در ملاقات پاياني كه ميان حضرت با زنان مدينه اتفاق افتاد، زهرا(س) خطاب به زنان انصار ميفرمايند: «اگر مردم به حضرت علي (ع) ميپيوستند و ايشان را به عنوان خليفه بر ميگزيدند، مشكلات دنياي آنها نيز حل ميشد» اين حرف به نوعي مويد همين نگاه علماي پيشين شيعه است آنچنان كه امام حسن (ع) نيز شبيه اين حرف را دارند، آنجا كه پس از واگذاري خلافت به معاويه ميفرمايند: «اگر از حسن اطاعت و پيروي ميكرديد، آن وقت آسمان بركات خويش را بر شما نازل ميكرد و دنياي شما نيز آباد ميشد.»
در اين بخش از سيره حضرت، تلاش اصلي و عمده حضرت معطوف به اين است كه فهم اسلام منحصر به فهم ارايه شده از نهادهاي رسمي حكومتي (اگر چه به ناحق) نباشد و فهم اصلي كه اكنون در صحنه حكومت نيست اما وجود دارد براي مردم توضيح داده شود و اين يعني اثبات حقيقت مكتب اهل بيت (ع). در اين زمينه حضرت با فصاحت و بلاغتي تمام آنچنان كه از بزرگ شده مهبط وحي برميآيد در خطبههاي غراي خود از يك طرف به بيان مطالب دقيق و غامض فلسفي و فكري درباره احكام اسلام اشاره ميكند و از سويي ديگر به بيان دغدغههاي اجتماعي و سياسي جامعه ميپردازد و افشاگريها ميكند. جالب اينكه در اين خطبهها تنها فصاحت و بلاغت كارساز نيست بلكه استدلالهاي محكم حضرت (س) نيز بسيار قابل توجه است. فاطمه (س) در اين مقطع از زندگي شان است كه چهرهاي فرازماني و فرامكاني از خود نشان ميدهند و اين قابليت فهم ما ازايشان در سطوح گوناگون و ادوار مختلف را براي ما فراهم ميسازد فهمي كه او را برجستهتر از هر بانويي بلكه هر انساني ميكند، آنگونه كه بايد گفت او فقط شبيه خودش است و نه هيچ كس ديگر.
نگاهي به جايگاه ومنزلت زنان از نظر شهيدمطهري
عزتالله مهدوي /استاد شهيد مطهري در مقدمهاي كه در سال 1352 شمسي بر كتاب «عدل الهي» نگاشت، تاكيد كرد: «اين بنده از حدود 20 سال پيش كه قلم به دست گرفته، مقاله يا كتاب نوشتهام، تنها چيزي كه در همه نوشتههايم آن را هدف قرار دادهام حل مشكلات و پاسخگويي به سوالاتي است كه در زمينه مسائل اسلامي در عصر ما مطرح است.» علاوه بر اين، يكي از دغدغههاي مهم اين انديشمند مسلمان توجه به موضوع «اسلام و مقتضيات زمان» بود. در اين ميان، مسائل مرتبط با «زنان» به دلايلي، از حساسيت و اهميت فوقالعاده برخوردار شد. به نظر ميرسيد كه پاشنه آشيل نگاه سنتي جوامع اسلامي در مواجهه با موج تجددي كه سرعت ميگرفت، مساله زنان است چرا كه فاصله هولناك قرائتهاي سنتي از دين و آميختگي آن با خرافات و جمود فكري در اين جوامع، آسيبپذيريها را نمايانتر ميكرد. مطهري بايد به اين موضوع علاقهمندي نشان ميداد. زيرا خيزش و تحول در جامعههاي اسلامي ممكن نبود جز با توجه به زنان، كه نيمي از جمعيت جامعه را تشكيل ميدادند اما در سايه تفكرات غلط زمينگير شده بودند و به تعبير ايشان همواره در كنار نقش مستقيم خود، بايد ايفاگر نقش غيرمستقيمي در ايجاد تحرُك و نشاط جامعه باشند. اما مطهري چه كرد؟و چگونه انديشيد؟ او از يك طرف با تعريف رايج و مسلطي از نحوه رفتار و نقش زن كه در سايه «مدرنسازي آمرانه» مطرح شده بود، مواجه بود و طبيعتا در پس و پشت چنين شتاب شكلگرايانهاي، تبديل شدن انسان را به «شيء» ميديد، از طرف ديگر نيز منتقد تلقي نارسا و مخربي بود كه فعالان عرصههاي مبارزه سياسي در سر ميپروراندند و سعي در همانندسازي نامعقول رفتار و نقش زنان با مردان داشتند. البته مطهري در تبيين مسائل اسلامي خصوصا در ارتباط با زنان، سعي مجدانهاي به كار ميبرد تا در چارچوب «فقه جواهري» به راهحلها بينديشد. احاطه و تسلط وي بر اين آموزهها و اقبال خوانندگان آثارش، تا حدود زيادي او را موفق نشان داد. پرداختن به مساله حجاب و تعدد زوجات، نشاندهنده جديت ايشان در اين زمينه است. در طرح نگرش «متعادل» قرآن، همزمان به نكوهش مردسالاري و زنسالاري ميپرداخت. خروج از «مدار و مسير طبيعي و فطري» را زيانبار ميشمرد. او در عين حال كه معتقد بود اسلام مخالف تساوي حقوق زن و مرد نيست، مصرانه با تشابه حقوق آنها مخالفت ورزيد. او نوشت: اسلام نگاه تحقيرآميزي به زن ندارد. زنان نهتنها از حق مالكيت برخوردارند بلكه استقلال مالي هم ميتوانند داشته باشند و از حقوق مترتب بر كار و تلاش و مكتسبات خود بهرهمند شوند. به نظر او آموزههاي اسلامي همواره از مقام و منزلت زن دفاع ميكند. مطهري دستورهاي اسلامي را «مربوط به روح ومعني و هدف زندگي» دانسته و ميگويد: «اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگي كه وابستگي تام و تمامي به ميزان دانش بشر دارد، نپرداخته است.» (نظام حقوق زن در اسلام، ص100) او منطق نه پردهنشيني و نه اختلاط بلكه حريم را مطرح ميكند. مطهري از خارج كردن تاريخ از «مذكر» بودن محض سخن ميراند. او راجع به محصور كردن زنان در «اندروني» مينويسد: «در چنين شرايطي هيچ يك از استعدادهاي انسانياش يعني تفكر، آگاهي، بيداري، آزادي، اراده و اختيار و انتخاب، هنر و خلاقيت و ابداع و حتي عبادت و سلوك عارفانه اليالله رشد لازم را طي نميكند.» (آينده انقلاب اسلامي ايران، ص226) به همين لحاظ مطهري منتقد جدي تحجر است. در همه انديشههايش درباره زنان از دو ديدگاه واهمه نشان ميدهد: ديدگاهي كه زن را يك «شخص بيبها» ميكند و ديدگاهي كه او را به «يك شيء» مبدل ميسازد. اما پروژه فكري مطهري درباره منزلت زنان به سرانجام نميرسد مگر آنكه او نمونه و الگويي حقيقي معرفي كند. به نظر او نمونه كامل خلقت، در قالب يك زن به نام فاطمه(س) صورت پذيرفته و برترين جايگاه را بهخود اختصاص داده و به مناسبت گشوده بودن باب معرفت و كشف و شهود و رعايت تقوي به يك انسان كامل تبديل شده است. مطهري براي نشان دادن منزلت فاطمه(س) به زندگي و سلوك عارفانه و نمونههايي از چگونگي حضور اجتماعي اين دختر گرامي پيامبر(ص) اشاره ميكند. او در خطبه فاطمه(س) معارفي را مشاهده ميكند كه به خطبههاي زبانزد علي(ع) پهلو ميزند. فاطمه(س) در اجتماع، حضوري فعال دارد، اما با حفظ حريم. ازنگاه مطهري حجاب براي فاطمه(س) عاملي براي حفظ شخصيت فرهنگي و در عين حال وسيلهاي براي فاصله گرفتن از سقوط در ورطه هولناك شخص بيبها شدن و ناتوان ماندن و سرانجام تحريف شدن است. در حوزه امور اخلاق فردي، فاطمه(س) را انساني عارف و پرهيزگار و زاهدي انديشمند مييابد كه سخنانش سرشار از حكمت و دانش است. به نظر ميرسد آنچه شهيد مطهري درباره جايگاه زنان و وظايف خطير آنها به زبان ميآورد، انعكاسي از آيينه شفاف زندگي پربار فاطمه(س) است.