• 1404 دوشنبه 9 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4252 -
  • 1397 دوشنبه 19 آذر

نگاهي به فيلم در حال اكران عبدالرضا كاهاني

عقل تعطيل است

علي ولي‌اللهي

فيلم كاهاني از پوسترش شروع مي‌شود. از اسمش. از سيكس‌پك رضا عطاران و حميد فرخ‌نژاد روي پوستر فيلم. از جمله تاكيدي «اين فيلم اصلا خنده‌دار نيست»، در حالي كه به نظر مي‌رسد كمدي است. از شمايل يك بازيگر تايلندي خندان. از حواشي به راه افتاده‌اش قبل از اينكه ما برويم توي سالن و بنشينيم براي تماشاي اثر. از اينكه همه مي‌گويند ضد حال خورده‌اند و پول‌شان هدر رفته. از تيزرش كه مي‌خواهد با طنز نشان دادن فيلم، مخاطبان را به سينما بكشاند و از انتقاد كارگردان نسبت به انتشار اين تيزر. در حالي كه شايد هر تيزر ديگري از اين فيلم ساخته مي‌شد بار طنز داشت و اصلا مگر مي‌شود كارگردان در جريان تيزر فيلمش نباشد؟ همه‌ چيز در بستري از تناقض و مسخرگي اتفاق مي‌افتد. همه ‌چيز با تاكيد سعي در نشان دادن وضعيت فيلم دارد. من نمي‌دانم كه كاهاني دانسته يا نادانسته توانسته فرم فيلمش را به خارج از سينما و بيرون از اثر بكشاند، اما اين اتفاقي است كه افتاده. همه آنچه امروز در رابطه با فيلم خانم يايا وجود دارد، مربوط به «فيگور» مي‌شود.

فيگور قيافه گرفتن است. براي اثبات يك ادعا. ادعاي اينكه من بدنسازم. من محكمم. من هنرمندم. من فيلمسازم. كاهاني مي‌خواهد گند بزند به تمام فيگورهاي قابل تصور از يك اثر سينمايي. به آنچه جا افتاده و كليشه شده و همگان انتظارش را دارند. به آنچه حتي از خودش انتظار مي‌رود. نقدهاي مربوط به فيلم خانم يايا را بخوانيد. ببينيد كه كاهاني چقدر با خودش مقايسه شده. با «اسب حيوان نجيبي است»، با «بيخود و بي‌جهت»، با «بيست». انگار كاهاني به آن مقام «از شما ديگر انتظار نمي‌رفت» رسيده باشد. اما چرا! خيلي هم انتظار مي‌رود. اتفاقا از كسي كه آن تجربه‌ها را كرده انتظار مي‌رود يك روز شيلنگ را باز كند روي همه آنچه ما از سينماي فارسي كه اين سال‌ها انتظار داريم. اين كاهاني است كه مي‌گويد: بله! نه مي‌خندانم و نه قصه درستي تعريف مي‌كنم. دو بازيگر اين روزها مشغول در سينماي گيشه و فيلم‌هاي طنز را مي‌آورم، اما ديگر خبري از نقش‌هاي معمول‌شان نيست. فيلم را در تايلند مي‌سازم اما جوري كه انگار در خيابان وليعصر تهران ساخته شده. با رعايت همه حدود. آب بازي نشان مي‌دهم با صداي تير و تفنگ و تركش. خانم تايلندي را مي‌كشانم وسط فيلم با اسم يايا كه احمقانه‌ترين اسم ممكن بشود معني‌اش در فارسي. در واقع بي‌معني. اين دختر تايلندي را در همه نقش‌ها به كار مي‌گيرم. پليس و مسوول رزرو بليت و ماساژور و همراه و اهل حال. همه همان خانم يايا. شخصيت‌پردازي نقش‌هاي فرعي به چه دردي مي‌خورد؟ اين خانم به زبان تايلندي هم حرف مي‌زند و مرتضي و ناصر، شخصيت‌هاي فيلم، بهتر است بگوييم شخصيت‌هاي نادان فيلم، هم مي‌فهمند! زبان كدام است؟ كاركرد زبان به عنوان وسيله ارتباط در خانم يايا يكسر زير سوال است. مگر كامروا شدن در پاتايا زبان خاصي نياز دارد؟ تمام اينها را هم با درشت‌نمايي بيش از حد به تصوير مي‌كشم. مي‌شود تا خيلي بيشتر در مورد اين مولفه‌ها حرف زد. مولفه‌هايي كه در يك فرم كلي جا مي‌گيرند. نه اينكه همه‌اش اذيت كردن مخاطب باشد. با خودش و كليشه‌هاي توي ذهنش. نه اينكه تماما بخواهد قناسي هيكل و كچلي عطاران و فرخ‌نژاد و الكن بودن‌شان در زبان را به ما نشان بدهد. نه اينكه ما را وا دارد به اينكه بگوييم مرد ايراني چنين و چنان. خانم يايا را مي‌توان در اين شكل نگاه كرد كه دوربين كاهاني جايي قرار گرفته كه عقل تعطيل است و ساير اجزاي بدن در حال روايت هستند. شهوت. شرم. ترس. تلاش براي كسب لذت. سرخوردگي. حسادت. همه اينها را بگذاريد كنار همه جا ديدن خانم يايا. دوربين eye level نيست.
reins level است! در اين چارچوب ديگر اثر كاهاني تلاشي صرف براي مسخره كردن نيست. هر چند با تمام وجود مسخره مي‌كند. حتي خودش را. بلكه فرمي است كه مي‌توان در موردش حرف زد. مرتضي و ناصر در مرز بين واقعيت و خيال در ترددند. كاهاني براي اينكه گاهي اينها را بياورد به واقعيت و زمان و مكان فيلم را در اختيار بگيرد، براي اين دو نفر همسر در نظر گرفته. همسراني كه از تهران تماس مي‌گيرند تا روز و ساعت و مكان را مشخص كنند. دو نفري كه براي كسب لذت آمده‌اند به مركزش، اما نمي‌توانند. چون تعريف درستي از لذت ندارند. تعريف درستي از زن ندارند. كافي است به اعترافات مرتضي و ناصر به صورت جداگانه پيش خانم يايا نگاه كنيم. كاهاني همه اسباب ساختن يك فيلم اصطلاحا «بتركان» را كنار هم جمع كرده. دو بازيگر كاملا پولساز، حضور در يك مكان قلقلك‌دهنده به نام پاتايا، استفاده از يك بازيگر تايلندي جذاب و البته خود كاهاني به عنوان كسي كه ثابت كرده هم قصه تعريف كردن بلد است هم خنداندن. كاهاني مي‌توانست خيلي راحت، خانم يايا را ببرد جزو پنج فيلم پرفروش. اما همان‌طور كه بالاتر هم گفتم تمام اثر، حتي اتفاقات پيراموني و حواشي‌اش هم جزيي از فرم فيلم به حساب مي‌آيد. برخورد كاهاني با پتانسيل فيلمش بسيار شبيه برخورد شخصيت‌هاي اثرش با خانم ياياست.

در اين فرم مجتمع، تنها عنصري كه خارج از چارچوب به چشم مي‌خورد، شخصيت عظيم است. همكار سابق مرتضي و ناصر كه حالا در پاتايا مشغول تراكت پخش كردن است. نحوه حضور اين آدم و رابطه‌اش با شخصيت‌ها، اثر كاهاني را به يكباره از فرم اصلي‌اش خارج مي‌كند و تبديلش مي‌كند به يك سينماي «تكه پران». از آن دست سينمايي كه اين چند ساله زياد ديده‌ايم. سينمايي به ‌شدت محافظه‌كار كه اوج واكنشش نسبت به وقايع اطرافش تكه انداختن و كنايه زدن است. از نوع طنز مهران مديري در برنامه دورهمي كه بعدا كانال‌هاي خبري تلگرامي بيايند و آن قسمت از حرف‌هاي مديري را استخراج كنند و زيرش كپشن بزنند: كنايه سنگين مديري به فلان چيز! وقتي عظيم هم مي‌آيد در خانم يايا همين كاركرد را پيدا مي‌كند. مخصوصا زماني كه باعث مي‌شود ما از گذشته و جزييات زندگي ناصر و مرتضي آگاه شويم كه اينها از آن دسته آدم‌هايي هستند كه جانماز آب مي‌كشند و چيزهايي از اين دست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون