چاك پالانيك درباره «باشگاه مشتزني» و تازهترين كتابش
درسهاي شكستي كه از برد پيت گرفتم
بن بومونت توماس
ترجمه: بهار سرلك
هميشه گمان ميكردم چاك پالانيك، نويسنده «باشگاه مشتزني»، «خفقان» و داستانهاي ديگري كه خشونت امريكايي در خط داستاني آنها بارز است، داستانسرايي قهار است وفقط شايد كمي بينزاكت و سلطهجو باشد اما وقتي سر كلاسي كه در آن نوشتن تدريس ميكند نشستم، متوجه شدم او انساني لطيف و متفكر است و كلماتش را سنجيده انتخاب ميكند. او ميگفت: «گويي كه حقالتاليف دو كتاب آخر – شايد هم چهار كتاب آخر_ اختلاس شده باشد و من هم هيچ پساندازي ندارم تا كتاب بعديام را بنويسم. مدت زمان اختلاس اين پول اينقدر زياد بوده كه هنوز هم مشخص نشده چه مقدار و از كدام حساب بوده است.»
چاك پالانيك ميگويد دارين وب، حسابدار نماينده ادبياش مدام دروغ ميگفت و ادعا ميكرد ناشر هنوز پول نقدي در اختيار او نگذاشته است يا دلمشغولي بيماري مادرش باعث شده اين موضوع را فراموش كند. در نهايت دادگاه در ماه مه اين حسابدار را متهم به اختلاس معرفي كرد. زندگي پالانيك به مبلغ قرارداد كتاب بعدي و رقمي كه دادگاه مشخص ميكرد به او تعلق بگيرد، بسيار وابسته شده بود و ممكن بود پالانيك براي پرداخت بدهيهايش مجبور به فروختن خانهاش شود.
چه حسي داري وقتي ناگهان از لحاظ مالي دچار تزلزل ميشوي؟ پالانيك در سكوت نگاهي طولاني به پايين كرد و گفت: «به نوعي جالب است. ابتدا نوشتن برايم راهي براي پسانداز كردن بود چون اگر مينويسي يعني ديگر خرج نميكني. بنابراين، اين ايده باعث شد من در نوشتن غرق شوم. در زندگي مشكلات و معضلات بزرگتري هم هست؛ درگذشت پدر همسرم باعث شد اين اختلاس كوچك به نظر برسد. همچنين آگاه بودم كه شخصيت من، من را به اين جايگاه رسانده و هنوز هم همان شخصيت را دارم، بنابراين ميتوانم ورق را برگردانم و اثري قوي، پرشور و سرگرمكننده خلق كنم. »
ناگهان لبخند ميزند: «حرفهايي كه ميخواهم بزنم احتمالا ابلهانه به نظر ميرسند و شايد فكر كنيد براي تحت تاثير قرار دادن مخاطب اين اسامي را به كار ميبرم اما وقتي روي اقتباس سينمايي «باشگاه مشتزني» كار ميكرديم، برد پيت در چند فيلم بازي كرده بود كه خيلي رضايت او را جلب نكرده بودند- يكي از آنها «با جو بلك آشنا شويد» بود- و ميگفت هر فيلم تازه، پادزهري براي فيلمي است كه تازه تمامش كردهاي؛ نعمت شكست تنها چيزي است كه آدم را به انزوا ميكشاند و همچنين زماني براي دوبارهسازي به انسان ميدهد. اگر پشت سر هم از پلههاي موفقيت بالا بروي، ديگر آن دوره روياپردازي را كه ايدههاي جديد و خاص در ذهنت شكل ميگيرند، نخواهي داشت. »
پالانيك نيز در آخرين رمانش «روز تسويهحساب» تقريبا همين كار را كرده است؛ فانتزي طنزي كه در آن جامعه امريكا مورد تهديد سربازي اجباري قرار ميگيرد و قيامي مسلح اين جامعه را از هم ميپاشد. درست مانند «باشگاه مشتزني» (1996) . در كتاب «روز تسويه حساب» نيز مرداني اختهشده در نمايش خشونت، برادري و هويت مييابند. اين كتاب نيز همان لحظههاي وحشت جسمي را با خواننده به اشتراك ميگذارد؛ مثل صحنهاي كه در آن كرمها صورت مرد مردهاي را ميخورند؛ لحظهاي زننده از كار مِكندهها. پالانيك ميگويد: «آوردن اين صحنهها به اين دليل بود كه قصد نداشتم كتاب فقط واكاوي احساسات و عقلانيت باشد. تاثيرگذاري هنر در سطح مادي، جسمي يا غريزي، موضوعي نادر است. »
چند راوي داستان «روز تسويه حساب» را روايت ميكنند، بنابراين مشخص نيست پالانيك گرايشهاي خود را در روايت كدام يك از راويها گنجانده است. او ميگويد: «اگر متني آموزشي بنويسم، بعد از مدتي از ياد ميرود اما اگر از موضوعي بنويسم كه مردم دربارهاش بحث كنند، اين موضوع براي هميشه در فرهنگ جاي خواهد گرفت. براي مثال، «باشگاه مشتزني» خوب است يا بد؟ داستاني است كه هم خواننده و هم شخصيتها از آن راضي هستند با اين وجود داراي صحنههاي خشونتآميز است. سعي دارم چنين صحنههاي خيرهكنندهاي را خلق كنم كه به منظور دايمي كردن يا توليد چيزي نبود بلكه شربتي بسازم كه با آن بتوانيد طعم اتفاقات بعدي را هم بچشيد. در واقع كاري كنم كه با ديدن صحنهاي، كمي در صحنه بعدي نيز حضور داشته باشيد.» The Guardian