آثار گفتوگوي ملي؛ تفاهم تا شفافسازي
محمدجواد حقشناس
گفتوگوي ملي زماني ضروري ميشود كه در جامعه شاهد نوعي تفكيك و دوگانگي باشيم؛ دوگانگيهايي كه تداوم آن به وحدت و يكپارچگي جامعه لطمه ميزند. وقتي جامعه در چنين وضعيتي قرار گرفته و گاهي اوقات دچار دوقطبي شود با بيتفاوتي در سطح جامعه و دوگانگي در سطح نخبگان همراه خواهد شد. اين امر نتيجهاي غير از يأس عمومي و نااميدي در سطح كلان نخواهد داشت. اين بحران در جوامعي كه با دشمن خارجي مواجه هستند، جديتر است و ثمرات تخريبي بيشتري دارد. ما نيز براي درك ضرورت گفتوگوي ملي در كشور نيازمند بررسي دقيق از وضعيت كنوني خود و تجارب گذشته هستيم. در ايران بعد از انقلاب جامعه به دو قطب انقلابي و غيرانقلابي تقسيم شد. اين از ضروريات انقلاب اسلامي و در تمام انقلابها است. در ابتداي انقلاب شاهد رويكردهايي بوديم كه معمولا در جوامع انقلابي طبيعي تلقي ميشود. از همين رو بخشي از جامعه كه با انقلاب مخالف بودند تحت عنوان ضد انقلاب طرد شدند و بعضا با برخوردهاي انقلابي سالهاي اول مثل شكلگيري دادگاههاي انقلاب، شاهد پديده حذف از نوع انقلابي بوديم. طبيعتا اين مساله آثار خود را در سطح جامعه گذاشت. هنوز انقلاب به ثبات نرسيده بود كه با دشمن خارجي و جنگ روبهرو شديم. علاوه بر شكلگيري اتحاد كشورهاي جنوبي خليج فارس عليه ايران، با توجه به رويكرد نه شرقي و نه غربي موجي از تقابل با جمهوري اسلامي ايران را تجربه كرديم. اين روند و جنگ هشت ساله در حوزه داخلي اثرات مثبتي همچون انسجام و وحدت ملي داشت. چون كشور با خطر بيروني مواجه شد شاهد اين انسجام بوديم. به هر حال طولاني شدن جنگ به اين دستاورد آسيب زد و منابع زيادي اعم از نيروي انساني و اقتصادي به اضافه زيرساختهاي كشور از بين رفت. در اين دوران در عرصه داخلي شاهد يك انفكاك بوديم كه نهايتا منجر به عزل بنيصدر و كنارگذاشته شدن نيروهاي ملي، نهضت آزادي و نيروهاي با نگرش ماركسيستي شد. در حقيقت يك مدت كوتاهي در دوره اول دولت جنگ و بعد از شهادت شهيد رجايي چهار سالي را شاهد انسجام بوديم. اين تنها دورهاي است كه ميتوان گفت كشور ما از نظر نيروهاي درون انقلاب به انسجام رسيد. از دولت دوم جنگ دوباره شاهد تقسيمبندي سياسي ميان نيروهاي انقلاب بوديم. خط كشي جدي ميان نيروها شكل گرفت و راستها در مجلس و دولت كنار گذاشته شدند. بعد از آن رقابت جدي در حد رويارويي ايجاد شد. اين روند با پايان دولت جنگ در دولت اول آقاي هاشمي جديتر شد ولي اينبار نيروهاي چپ از صحنه سياسي كشور خارج شدند. اوج آن ردصلاحيت نزديك به هفتاد نماينده مجلس در انتخابات مجلس چهارم بود. كشور در اين مقطع عملا وارد دوران چپزدايي شد و جريان راست آرامآرام با تغييراتي در قانون اساسي، دولت و قوه قضاييه به جريان مسلط مبدل شد. اين روند در دوره دوم آقاي هاشمي تقابل حداكثري مجدد ايجاد كرد و اينبار مردم به صحنه آمدند. مردم با خلق حماسه دوم خرداد عملا دولت وارد فضاي اصلاحات شد و مردم نيز اين فضا را انتخاب كردند. ميتوان گفت كه جريان راست به دست مردم هشت سالي از قدرت فاصله گرفت. از اين دوره شاهد تغيير پارادايم هستيم. از چپ و راست سنتي به يك دوگانه جديد يعني اصلاحطلب و محافظهكار رسيديم كه بعضا محافظهكاران ترجيح دادند كه عنوان اصولگرا را براي خود انتخاب كنند. اين روند ادامه پيدا كرد و نهايتا در مجلس هفتم يك بار ديگر شاهد بازگشت اصولگرايان بوديم. فضا به سود محافظهكاران چرخيد و بعد از آن عملا شاهد روي كار آمدن دولت برخاسته از اصولگرايي شديم. اين تقابل به حداكثر رسيده بود اما با خويشتنداري در جريان اصلاحطلب مديريت شد. متاسفانه در 88 به اوج شكاف سياسي در كشور رسيديم. عمق شكاف سياسي به شكاف نخبگان انجاميد و به اين ترتيب شاهد شكلگيري دو جريان اصلي در ميان نخبگان بوديم. يك طرف با محوريت آيتالله هاشميرفسنجاني و همراهي ناطق نوري، خاتمي و نخست وزير دوران انقلاب و كروبي بود و طرف مقابل احمدينژاد و چهرههاي شاخصي از اصولگرايان. فقط همين نبود و شكاف ديگري نيز ايجاد شد. شكاف بين مردم. در اين مقطع شاهد بوديم كه بخشي از مردم تهران كه اغلب بالاتر از خيابان انقلاب بودند به نتيجه انتخابات 88 اعتراض داشتند و مدتها اين اعتراض را در بزنگاهها علني كردند. بخش ديگري از مردم كه در نواحي جنوبيتر ساكن بودند از كنار مساله انتخابات بيتفاوتتر گذشتند. مثال ديگر اين بود كه آراي مناطق روستايي به احمدينژاد تعلق داشت و آراي بخش شهري به طرف مقابل اختصاص يافت.
در حقيقت تفكيك در جامعه كه قبلا كمتر علني بود در سطح نخبگان عميق شد و در سطح جامعه به رويارويي انجاميد.
نكته قابل توجه بعدي ايجاد شكاف بين دولت و ملت است كه در سال 88 به وجود آمد. اين نخستين بار بود كه بخش عمدهاي از مردم نتيجه اعلام شده انتخابات را نپذيرفت و اعتراض كرد. خوشبختانه اين روند در ادامه ماجرا با رويكرد مناسب جريان اصلاحات مديريت شد. مشخصا حضور آقاي خاتمي در انتخابات 90 بازگشت و رويكرد گفتوگو و مدارامحور را به نمايش گذاشت. مشاركت در انتخابات 92 و روي كار آمدن روحاني نمادي از انسجام بين جريان اصلاحطلب و نيروهاي اعتدالي بود. متاسفانه اكنون جامعه ما بيش از هر زمان ديگر نياز به گفتوگو دارد و لازمه اين گفتوگو اين است كه در همه سطوح به آن بپردازيم. اكنون براي رسيدن به فصل مشترك به گفتوگو در سطح نخبگان، رهبران، گروههاي سياسي و همين طور جامعه دانشگاهي نياز داريم. قطعا رويه مبتني بر مونولوگ گذشته كاربرد ندارد و به گفتوگوهاي جمعي كه طرفين بتوانند به نتيجه مشترك برسند، نياز داريم. نقش رسانهها در اين مقطع غيرقابل انكار است. رسانهها بايد اين فرصت را فراهم كنند كه افراد با تفكرات مختلف بتوانند در مورد مسائل مورد علاقه جامعه گفتوگو كنند. لازم است كه نتيجه اين گفتوگوها به اطلاع افكار عمومي برسد زيرا از قبال اين گفتوگوها است كه بايد به راههاي كمهزينه براي ايجاد همبستگي و عبور از راديكاليسم برسيم. از عبارت گفتوگوي ملي و نه آشتي ملي استفاده ميكنم زيرا جامعه ما در حالت قهر قرار ندارد. شاهد هستيم كه چهرههاي سياسي شاخص بعضا در حوزههاي شخصي مثل ختم و عروسي در كنار يكديگر نشسته و گفتوگو ميكنند لذا فراهم شدن بستر مناسب امكان تسري گفتوگوها به حوزههاي سياسي و اجتماعي را نيز ميدهد.
انجام گفتوگوي ملي از آن جهت مهم است كه حتي اگر به تفاهم نينجامد موجب ميشود كه ايده پرطرفدارتر در جامعه شناسايي شود.
فعال سياسي اصلاحطلب و عضو شوراي شهر تهران