• 1404 چهارشنبه 1 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3917 -
  • 1396 پنج‌شنبه 6 مهر

محترمانه، آبرومندانه و تاثيرگذار

نگار مفيد
پيش از آنكه «نفس» به پايان برسد، با يك داستان كودكانه غم‌انگيز روبه‌روييم. داستاني كه تو 
را با سرخوشي‌ها و شيطنت‌هاي كودكانه پيش مي‌برد و تمام دغدغه‌هاي دختربچه را نشان‌مان مي‌دهد. براي‌مان مي‌گويد كه دخترك مي‌خواهد دكتر نفس شود تا به پدرش كمك كند راحت‌تر نفس بكشد. هر جا مي‌رود و مي‌آيد و در جمع‌هاي خانوادگي و جنگ‌هاي فاميلي به خودش و دغدغه‌هايش فكر مي‌كند و با خوش‌خيالي كودكانه‌اي اين كارها را انجام مي‌دهد كه انگار جنگي نيست، غمي نيست، ناخوشي و گرسنگي در كار نيست. طوري اين مسير را ادامه مي‌دهد و ما را به دنياي داستان‌واره‌اش مي‌برد كه به نظر مي‌رسد هيچ چيز به اندازه نفس‌هاي پدرش ارزش ماندگاري ندارد. حتي سربه‌هوايي‌هايش هم ارزش و اعتباري ندارند مادامي كه پاي نفس‌هاي پدر در ميان نباشد. سربه‌هوايي‌هايي كه مي‌گويند از دنياي كتاب‌ها به زندگي‌اش وارد شده‌اند. او در حال بزرگ شدن است و ما مي‌بينيم كه چطور خوبيت ندارد يك دختر كتاب بخواند، چطور اجازه ندارد با پسرها هم‌بازي شود و به مرور زمان به سن تكليف مي‌رسد. اما در داستان او بزرگ نمي‌شود، او در همان روزهاي كودكي باقي مي‌ماند و ما قدم به قدم با دنياي ذهني‌اش پيش مي‌رويم تا آن ضربه ناگهاني سر برسد. آنجاست كه بهت‌زده باقي مي‌مانيم و باورمان نمي‌شود كه زندگي بدون او ادامه پيدا كند، بدون آن سرخوشي‌هاي كودكانه، بدون دختربچه‌اي كه دكتر تنفس شده. مات و مبهوت و متعجب با شالوده‌اي از غم و ناخوش‌احوالي. با صداي خنده‌هايي كه روي تصوير ادامه پيدا نمي‌كنند، اما تمام ذهن ما را اشغال كرده‌اند تا هنوز و هميشه. 
«نفس» در چنين بهتي به پايان مي‌رسد، حتي شايد از دست نرگس آبيار عصباني شويم كه ما را مجبور به زندگي در چنين دنيايي مي‌كند و واقعيت را اين‌طور بي‌رحمانه به صورت‌مان مي‌كوبد. اما كمي كه مي‌گذرد و حس‌هاي‌مان ته‌نشين مي‌شوند، از اين روايت غم‌انگيز به احساس روزهاي كودكي برمي‌گرديم. به روزهايي كه نمي‌دانستيم در دنياي اطراف‌مان چه مي‌گذرد؛ روزهايي كه نمي‌دانستيم يك اتفاق غيرعادي در حال وقوع است و نمي‌دانستيم تاثير و نتيجه اين اتفاق غيرطبيعي چطور خودش را نشان‌مان مي‌دهد. نمي‌دانستيم اين اضطراب‌هاي كودكانه، اين تن‌لرزه‌هاي بي‌موقع، اين شب‌هاي پناهگاه و روزهاي بي‌پناهي طبيعي نيست. نمي‌دانستيم بايد روزهاي سربه‌هوايي و سرخوشي را تا خيال‌هاي شبانه ادامه دهيم و از وحشت بمباران كابوس نبينيم. 
در تمام اين سال‌ها هيچ فيلمي به اندازه «نفس» نتوانسته بود تا اين اندازه جزيي‌نگر و موشكافانه و داستان‌وار دنياي كودكي ما را در جنگ به تصوير بكشد و بغض نتركيده آن روزهاي مضطرب‌مان را دوباره نو كند. براي همين است كه انتخاب «نفس» به عنوان نماينده ايران در اسكار بيشتر از هر اتفاقي به دل مايي نشست كه احساس ديده‌ نشدن در تمام اين سال‌ها روي دوش‌مان سنگيني مي‌كرد. ما كه آن اضطراب‌ها را تجربه كرديم و در هيچ داستاني ديده نشديم؛ حالا براي نخستين مرتبه داستان خودمان را روي پرده سينما مي‌بينيم؛ داستاني كه نه در دنياي سياست كسي از آن صحبت كرد؛ كه اگر صحبت كرده بود دست‌كم در دادگاه بين‌المللي شكايتي عليه صدام حسين ارايه مي‌كردند و نه در دنياي سينما كسي دل به دل ما داد؛ كه اگر داده بود نتيجه‌اش فراتر از «به نام پدر» و چند فيلم بزرگسالانه ديگر مي‌شد. 
اين انتخاب، منهاي معناي صلح‌دوستي‌اش به تمام جهان، شبيه به خالي شدن حرص 30 ساله‌اي است كه روي دم و بازدم كودكي‌هاي ما نشسته و براي نخستين بار است كه كسي اين اتفاق را به ديگران نشان مي‌دهد. براي‌شان مي‌گويد ما كه باقي مانديم، چه ثانيه‌هاي زجرآوري را گذرانده‌ايم و چطور پيش از آنكه باورمان شود از روياهاي كودكي فاصله گرفتيم. انتخاب «نفس» براي مايي ارزشمند است كه داستان روزهاي كودكي‌مان بالاخره در يك گردهمايي بين‌المللي شنيده مي‌شود، روزهايي كه ما نمي‌دانستيم چنين وحشتي حق هيچ كودكي در جهان نيست. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون