يادداشتي بر نمايش «خالهقزي و جريموشه» به كارگرداني ژاكلين آواره
تجربهاي موفق در تئاتر كودك
سهيلا انصاري
نمايش «خالهقزي و جريموشه» به نويسندگي عليرضا مجابي و كارگرداني ژاكلين آواره، اثري است سرشار از رنگ، موسيقي و انرژي كودكانه كه موفق شده با تركيب سنت و مدرنيته، اثري آموزشي، سرگرمكننده و فرهنگي براي كودكان و خانوادهها خلق كند.
در اين نمايش، طراحي لباس با استفاده از رنگهاي شاد، پارچههاي سنتي و نقشهاي الهامگرفته از صنايع دستي ايراني فضايي گرم و صميمي ايجاد كرده است. اين انتخابها نهتنها چشمنواز، بلكه از منظر فرهنگي نيز در خدمت هويت ايراني نمايش قرار دارند. صحنه نمايش ساده اما موثر طراحي شده تا تخيل كودكانه تماشاگران را فعال نگه دارد.
از نقاط قوت اجرا، بايد به استفاده از گروه موسيقي زنده با حضور نسترن كاوه و حسين سلطاني اشاره داشت كه با سازهايي چون تنبك و گيتار، صحنه را زنده و پويا كردند. نوازندگان حتي پيش از آغاز اجرا در محوطه عمارت هما با كودكان همنوازي و شعرخواني ميكردند و فضايي شاد و تعاملي به وجود آورده بودند. اين حضور موسيقيايي، نمايش را از يك اجرا صرف فراتر برده و به يك جشن كودكانه بدل كرده و موجب شده بود كودكان به خوبي با نمايش ارتباط برقرار كنند. ديالوگها و موقعيتها قابل فهم، زنده و پر از طنزهاي خلاقانه بودند.
واكنشهاي خودجوش و بامزه بچههاي تماشاگر، مثل كودكي كه هنگام ناراحتي خالهقزي گفت «شكست عشقي خورده»، نه تنها فضاي سالن را پر از خنده ميكرد، بلكه نشان داد نمايش تا چه اندازه در ايجاد ارتباط موثر با ذهن و احساس كودك موفق بوده است.
نمايش با هوشمندي توانسته بود مفاهيمي چون بهداشت فردي، صرفهجويي در آب، صداقت، پرهيز از دروغ، اهميت دوستي و قدرشناسي از زحمت ديگران را در قالب داستاني ساده و جذاب منتقل بكند. همچنين با معرفي شماره اورژانس ۱۱۵ به چند زبان (فارسي، عربي، ارمني، تركي و انگليسي) لحظهاي آموزنده و پرانرژي براي همه تماشاگران رقم زد.
در نمايش «خالهقزي و جريموشه»، ارجاعات فرهنگي متعددي ديده ميشد؛ از «شاهنامه» و «كليله و دمنه» تا شعر نوستالژيك «خونه مادربزرگه» كه براي نسلهاي قديميتر يادآور خاطراتي شيرين بود. توجه كارگردان به اين منابع نشاندهنده دغدغه حفظ فرهنگ و ادبيات ايراني در قالبي كودكانه و امروزي است. در بخش معرفي، حتي توضيح كوتاهي از ريشههاي «كليله و دمنه» به عنوان اثري كلاسيك و اخلاقي، پيوند نمايش با ميراث داستانگويي شرق را يادآور ميشد.
صورتكهاي ساختهشده براي شخصيتهاي حيواني چون شير، پلنگ و خر بسيار خوشساخت بودند و به خوبي با زبان بدني بازيگران هماهنگ شدند. اين طراحي هنرمندانه باعث شد كودكان به راحتي با آنها ارتباط برقرار كرده و در خيال خود به دنياي قصه سفر كنند.
استفاده از حركات آهسته (اسلوموشن) و موقعيتهاي فيزيكي طنزآميز باعث ميشد لحظاتي شاد و پرخنده در سالن شكل بگيرد. نمايش حتي با اشارهاي خلاقانه به گذر زمان («هشت ماه از سال ۱۴۰۴ گذشته») ذهن بچهها را درگير پرسش و فكر كرد؛ حركتي ظريف براي پرورش درك زمان در ذهن كودك.
پايان نمايش با دعوت از كودكان و تماشاگران بر روي صحنه، به اوج شادي و همدلي ميرسد اما شايد زيباترين تصوير بعد از نمايش، كودك دو يا سهسالهاي بود كه از پدرش گلايه كرد چرا با او نمايش را نديده است! همين واكنش ساده، گوياي تاثيرگذاري عميق و صادقانه نمايش بر احساسات كودكان بود،؛ جايي كه «خالهقزي و جريموشه» ديگر فقط يك تئاتر ساده نبود، بلكه كلاسي از زندگي شد.
«خالهقزي و جريموشه» با كارگرداني ژاكلين آواره و نويسندگي عليرضا (هومن) مجابي نمايشي است سرشار از انرژي، آموزش، موسيقي و عشق به كودك؛ اثري كه هم كودكان را ميخنداند و به آنها ميآموزد و هم بزرگسالان را به تأمل درباره سادگي، صداقت و دوستي وا ميدارد. اين نمايش نشان ميدهد تئاتر كودك اگر با عشق، دانش و خلاقيت ساخته شده باشد، ميتواند به تجربهاي مشترك براي همه نسلها بدل بشود.