ديپلماسي واقعگرايانه در مواجهه با روسيه
عارف دهقاندار
سفر سيدعباس عراقچي، وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران، به مسكو را بايد در متن تحولات پيچيده و چندلايه نظام بينالملل و در امتداد تلاش تهران براي حفظ كانالهاي فعال ديپلماتيك با قدرتهاي موثر جهاني ارزيابي كرد. اين سفر كه پس از رايزني روساي جمهور دو كشور در عشقآباد انجام شد، در سطح نمادين نشانه تداوم گفتوگوهاي سطح بالا و در سطح محتوايي تلاشي براي تنظيم روابط در شرايطي است كه هم ايران و هم روسيه با فشارهاي فزاينده ساختاري از سوي غرب مواجهند. ديدار با مقامات رسمي روسيه، حضور در دوماي دولتي، گفتوگو با انديشمندان و نخبگان فكري و سخنراني در دانشگاه دولتي روابط بينالملل مسكو، همگي بيانگر آن است كه دو طرف ميكوشند روابط را در سطوح سياسي، امنيتي و معرفتي حفظ و بازتعريف كنند. در عين حال، برجسته شدن پيمان مشاركت جامع و راهبردي كه قرار بود از مهر ۱۴۰۴ اجرايي شود، اين پرسش بنيادين را به ميان ميآورد كه ماهيت اين «راهبردي بودن» در عمل چيست و تا چه اندازه با واقعيتهاي رفتاري روسيه در نظام بينالملل تطابق دارد.
براي پاسخ به اين پرسش، ناگزير بايد به جايگاه روسيه در ساختار قدرت جهاني توجه كرد. روسيه كشوري است كه راهبرد كلان آن، از پايان جنگ سرد تاكنون، حفظ موقعيت خود به عنوان يك قدرت بزرگ بوده است؛ موقعيتي كه نه بر پايه برتري اقتصادي يا فناوري، بلكه عمدتا بر توان بازدارندگي هستهاي و مفهوم «ثبات راهبردي» استوار است. در نگاه حاكم بر سياست خارجي روسيه، نظام بينالملل عرصه رقابت قدرتهاي بزرگ است و ديگر بازيگران، حتي اگر مهم و تاثيرگذار باشند، درنهايت در جايگاه همراهان موقت قرار ميگيرند نه همپيمانان برابر. اين نگرش باعث شده روسيه كنشهاي جهاني خود را در چارچوب بدهبستانهاي پيچيده با ايالاتمتحده و ناتو تعريف كند؛ بدهبستانهايي كه مركز ثقل آنها حفظ توازن هستهاي و جلوگيري از برهم خوردن موازنه راهبردي است. در چنين چارچوبي، موضوعاتي مانند اوكراين، كنترل تسليحات يا گسترش ناتو، براي روسيه اهميتي بهمراتب حياتيتر از روابط با بازيگران منطقهاي با ايران دارد و تهران ميبايست درك درستي از اين مساله داشته باشد.
در اين منظومه فكري، ايران جايگاهي ويژه اما محدود دارد. برخلاف برخي تصورات رايج در برخي فضاهاي رسانهاي در كشور، روسيه هرگز ايران را به عنوان يك همپيمان راهبردي ضدامريكايي درنظر نگرفته است. برعكس و همانطور كه محمدجواد ظريف در كتاب «پاياب شكيبايي» نيز به آن اشاره ميكند، در ميان نخبگان سياسي و امنيتي روسيه اين ذهنيت ريشهدار وجود دارد كه ايران در صورت حلوفصل اختلافات خود با غرب و امريكا، دليلي براي تداوم نزديكي به مسكو نخواهد داشت. اين برداشت، كه حتي در اظهارات علني برخي مقامات روسي نيز بازتاب يافته، موجب شده مسكو همواره در تعامل با تهران رويكردي محتاطانه و ابزارانگارانه اتخاذ كند. در چنين نگاهي، ايران نه شريكي براي تقسيم هزينهها در تقابل با غرب، بلكه اهرمي براي افزايش قدرت چانهزني روسيه در مذاكرات بزرگتر با بازيگران غربي است؛ اهرمي كه ارزش آن تابع شرايط محيطي است و نه تعهدات پايدار. لذا بعيد نيست كه در بزنگاههاي تاريخي، روسيه منافع ايران را قرباني معامله خود با غرب نمايد. جنگ اوكراين اين منطق را عريانتر از گذشته آشكار كرده است. از ديدگاه مسكو، بحران اوكراين نه يك منازعه منطقهاي، بلكه تهديدي مستقيم عليه امنيت راهبردي روسيه و تلاش غرب براي تضعيف موقعيت اين كشور در موازنه جهاني است. در چنين شرايطي، تمام روابط خارجي روسيه -ازجمله همكاري با ايران- ذيل اولويت تقابل با ناتو و حفظ بازدارندگي راهبردي بازتعريف ميشود. همكاريهاي نظامي و فني با ايران، هر چند براي روسيه از حيث تاكتيكي مفيد بوده، اما هر زمان كه در تعارض با منافع كلانتر اين كشور قرار گرفته، بدون ترديد قرباني مصلحتسنجيهاي بزرگتر شده است. رفتار روسيه در افشاي برخي همكاريها يا بيتوجهي به پيامدهاي امنيتي آن براي ايران، نشان ميدهد كه مسكو آمادگي ندارد در برابر امريكا يا اروپا هزينهاي پايدار براي حفظ منافع ايران بپردازد. اين الگو زماني ملموستر ميشود كه به شكاف ميان گفتار و رفتار روسيه در موضوعات حساس براي ايران توجه كنيم. مواضع روسيه در قبال جزاير سهگانه ايراني در خليج فارس، نمونهاي روشن از اين مساله است. درحالي كه شايد برخي اين انتظار را داشته باشند كه روسيه حداقل دستكم در سطح ديپلماتيك از تماميت ارضي ايران حمايت صريح و بيابهام داشته باشد، مواضع اتخاذ شده نشان داد كه روسيه حاضر است براي موازنه روابط خود با كشورهاي عربي و حفظ منافع اقتصادي و سياسياش، از كنار اين مساله به سادگي عبور كند. اين رفتار، نه حاصل سوءتفاهم، بلكه برآمده از محاسبهاي دقيق است كه در آن منافع روسيه بر هرگونه ملاحظه ايدئولوژيك يا سياسي نسبت به ايران اولويت دارد. همين منطق را ميتوان در عرصه امنيتي نيز مشاهده كرد. در جريان بحرانهاي نظامي و امنيتي پيرامون ايران، ازجمله جنگ دوازدهروزه، عدم ارايه حمايتهاي لازم و كافي دفاعي ازسوي روسيه بار ديگر اين واقعيت را برجسته ساخت كه مسكو تعهدي فراتر از منافع خود براي امنيت ايران قائل نيست همانطور كه از سند همكاري ايران و اين درحالي است كه در ادبيات رسمي، از مشاركت راهبردي و همكاري جامع سخن گفته ميشود، اما در عمل، هرجا هزينهها براي روسيه افزايش يابد يا تعارضي با محاسبات بزرگتر آن ايجاد شود، اين مشاركت به سرعت دچار محدوديت ميشود. چنين رفتاري دقيقا با الگوي كلاسيك سياست قدرت همخوان است و نه با منطق اتحاد پايدار. درك اين واقعيت مستلزم پرهيز از نگاههاي هيجاني، چه سلبي و چه ايجابي، نسبت به روسيه است. روسيه نه دشمن ذاتي ايران است و نه ناجي آن در تقابل با غرب. اين كشور، همسايهاي مهم، بازيگري تاثيرگذار و عضو دايم شوراي امنيت سازمان ملل است كه ميتواند در مقاطعي به پيشبرد برخي اهداف ايران كمك كند، اما بايد توجه داشت كه توان روسيه در شوراي امنيت با توان آن در بيرون از اين چارچوب يكسان نيست. اقتصاد روسيه، بهرغم وسعت جغرافيايي و منابع طبيعي، از نظر ساختاري محدود است و اين كشور در حوزههايي مانند انرژي نهتنها شريك ايران نيست، بلكه رقيبي جدي محسوب ميشود. چنين ويژگيهايي امكان شكلگيري يك اتحاد راهبردي عميق و پايدار را محدود ميكند. از اين رو، آنچه بيش از همه به منافع ملي ايران آسيب زده، نه اصل همكاري با روسيه، بلكه تعيين نادرست سطح انتظار از اين كشور بوده است. هرگاه روسيه فراتر از جايگاه واقعياش تصور شده، سرخوردگي و هزينههاي سياسي و امنيتي ناگزير بهدنبال آمده است. سياست واقعبينانه اقتضا ميكند كه ايران، همانگونه كه با ديگر قدرتها تعامل ميكند، روسيه را نيز «آنچنان كه هست» بپذيرد: كشوري كه نه مايل است روابط ايران با غرب عادي شود و نه ميخواهد اين تنشها به جنگي مهارنشدني تبديل گردد. اين وضعيت بينابيني، بيشترين سود را براي مسكو دارد، اما اگر بهدرستي فهم نشود، ميتواند براي تهران پرهزينه باشد.
بهره سخن
درنهايت، سفر عراقچي به مسكو و تداوم گفتوگوهاي ديپلماتيك را بايد در چارچوب مديريت واقعگرايانه روابط با يك قدرت مهم بينالمللي ارزيابي كرد، نه به عنوان نشانهاي از شكلگيري شراكتي راهبردي به معناي دقيق كلمه. همكاري با روسيه، در چارچوب منافع ملي ايران، امري قابل دفاع و حتي ضروري است، اما اين همكاري زماني اثربخش خواهد بود كه بدون توهم، بدون اغراق و با درك محدوديتهاي ساختاري روسيه تنظيم شود. در جهاني كه پيوسته در حال دگرگوني است، بازسازي ذهنيت سياست خارجي ايران نسبت به روسيه و رهايي از برداشتهاي متعلق به نظمهاي پيشين، نه يك انتخاب اختياري، بلكه ضرورتي بنيادين براي سياستگذاري عقلاني و پايدار است.پژوهشگر امنيت بينالملل