• 1404 يکشنبه 23 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6214 -
  • 1404 يکشنبه 23 آذر

فروپاشي روياي چشم آبي‌ها

علي ودايع

چشم‌آبي‌ها به عنوان «قدرت‌هاي سنتي» روابط بين‌الملل در بدترين كابوس‌هايشان متصور نبودند كه براي بقا در «كلوپ قدرتمندان» بايد به آب و آتش بزنند. درك اشتباه اتحاديه اروپايي از واقعيت‌هاي داخلي قاره سبز و معادلات پساشوروي آنها را به وضعيت امروز دچار كرده است. 
روياهاي بلندپروازانه اتحاديه اروپا در توسعه به شرق براي غرب هزينه‌ساز شد. تنزل ارزش «يورو» به عنوان ويترين مالي اروپا و «اقتصاد نامتجانس» بين اعضاي قدرتمند با اعضاي ضعيف منجر به ايجاد ناترازي يورو شد. به موازات چالش‌هاي اقتصادي، «واگرايي» و «ناسيوناليسم ملي‌گرايان» به شكلي خزنده منجر به تقويت دشمنان اتحاديه در قلب اروپا شد؛ وضعيتي با شيب ملايم به يك مصيبت در خانه تبديل شد.اين ذهنيت در اروپا وجود دارد كه منافع ملي با منافع اروپا در تناقض است. «هانس مورگنتا» معتقد است كه سازمان‌ها و نهادهاي بين‌المللي فقط تا جايي كارايي دارند كه با منافع ملي دولت‌ها سازگار باشند. نكته اينجاست كه الگوريتم «برگزيت» لندن يا ماجراي «فرگزيت» پاريس هم به يك برزخ بين بودن يا نبودن تبديل شده است. 

شتاب‌دهنده جنگ اوكراين
فراتر از «چالش‌هاي دروني» اتحاديه اروپايي، چارچوب‌هاي فكري آنها در اتمسفر به‌شدت آنارشيك روابط بين‌الملل به آتش كشيده شده است. امروز، ليبراليسم توسط رئاليسم به شكلي بي‌رحمانه تحقير مي‌شود. توهم «قدرت هنجاري» در برابر واقعيت «قدرت سخت» در جنگ اوكراين مغلوب شد. مي‌توان گفت كه تنزل جايگاه اروپا ناشي از يك غفلت استراتژيك و محاسبات غلط است. بنا به نظر «استفان والت» اروپا سعي كرد در دنيايي كه بر اساس قوانين «هابز» (جنگ همه عليه همه) اداره مي‌شود، بر اساس قوانين «كانت» (صلح پايدار) زندگي كند. جنگ اوكراين لحظه‌اي بود كه واقعيت خشن رئاليسم (قدرت نظامي و امنيت ملي) بر توهمات ليبرالي (نهادها و تجارت) غلبه كرد و اروپا را از روياي «ابرقدرت شدن» بيدار كرد تا واقعيت «متحد ضعيف‌تر» را بپذيرد.
جنگ اوكراين به عنوان يك «شتاب‌دهنده تاريخي» عمل كرد و توهماتي كه اروپا در مورد قدرت خود به عنوان يك «قطب مستقل» در نظام بين‌الملل داشت را به چالش كشيد. اگرچه اروپا در ابتدا اتحاد شگفت‌انگيزي از خود نشان داد، اما فرآيند اين جنگ باعث شد وزن ژئوپليتيك اين قاره در برابر امريكا و قدرت‌هاي نوظهور (مانند چين و هند) كاهش يابد. اروپا كه زماني مدعي «قدرت نرم» و ديپلماسي بود، عملا از ميز مذاكرات جدي درباره اوكراين حذف شد. «دونالد ترامپ» مبتني بر نقشه راه «هنري كيسينجر» بدون نگاه به خواسته‌هاي اروپا در حال تقسيم منافع با روسيه است. رييس‌جمهوري امريكا در عين حال تلاش مي‌كند «تنهايي استراتژيك» در مقابل «تهديد كشنده» روسيه را به اروپا ديكته كند. 
اروپاي پس از جنگ جهاني دوم، مشخصا پس‌ از پايان جنگ سرد دنبال روياي «خودمختاري استراتژيك» بوده است. «ارتش اروپايي» يا «نيروهاي ويژه واكنش سريع» هنوز روي كاغذ مانده است. «احساس ترس» و «معماواره امنيتي بدون پاسخ» در سايه جنگ اوكراين، يك سيلي سخت براي اروپا محسوب مي‌شود. چشم‌انداز آنها خروج از سلطه پيمان آتلانتيك شمالي بود اما در جنگ اوكراين ناتو دوباره متولد شد، اما نه به عنوان يك بازوي اروپايي، بلكه به عنوان ابزاري كاملا تحت فرماندهي واشنگتن كه اروپا بايد بدون چون و چرا از آن تبعيت كند. 

ضريب كشنده به چالش‌هاي دروني
مصيبت اروپا اين است كه چالش‌هاي دروني آنها متاثر از جنگ اوكراين ضريب گرفته است. اروپا دهه‌ها مدل اقتصادي خود را بر پايه دو ستون بنا كرده بود كه بر انرژي ارزان روسيه و بازارهاي بزرگ چين تكيه داشت. جنگ اوكراين ستون اول را ويران كرد و تنش‌هاي ژئوپليتيك ستون دوم را لرزان كرده است.
قطع گاز ارزان روسيه، صنايع اروپا (به‌ويژه آلمان كه موتور اقتصادي اروپاست) را با شوك هزينه مواجه كرد. اكنون قيمت انرژي در اروپا بسيار بالاتر از امريكاست كه باعث شده شركت‌هاي بزرگ (مانند خودروسازان و صنايع شيميايي) سرمايه‌گذاري‌هاي خود را به امريكا يا آسيا منتقل كنند.اروپا وابستگي به گاز روسيه را قطع كرد، اما بلافاصله به گاز مايع (LNG) امريكا وابسته شد. اين تغيير، اروپا را از نظر اقتصادي نيز در موضع ضعف نسبت به ايالات متحده قرار داده است. هزينه‌هاي بالاي زندگي و تورم ناشي از جنگ، باعث قدرت گرفتن احزاب راست افراطي در كشورهايي مثل هلند، فرانسه، بلغارستان، اسلواكي و آلمان شده است كه مخالف كمك‌هاي بي‌حد و حصر به اوكراين هستند .

بي‌اعتنايي به اروپا در روابط بين‌الملل
شايد نگران‌كننده‌ترين جنبه براي ديپلمات‌هاي اروپايي، ناتواني آنها در متقاعد كردن بقيه جهان بود. اروپا انتظار داشت جهان در محكوميت روسيه با آنها همراه شود، اما «جنوب جهاني» (شامل هند، برزيل، آفريقاي‌جنوبي و...) ساز خود را زد. كشورهاي در حال توسعه، اروپا را به نفاق متهم كردند. آنها مي‌پرسند چرا جنگ در اوكراين «جنايت عليه بشريت» است، اما جنگ‌ها در غزه، يمن يا سودان با همان حساسيت پيگيري نمي‌شوند. اين مساله «قدرت اخلاقي» اروپا را به‌شدت خدشه‌دار كرد.بسياري از كشورها به جاي تحريم روسيه، تجارت با مسكو را افزايش دادند كه نشان داد نفوذ اروپا براي اجبار اقتصادي ديگران محدود شده است.
در عين حال، كشورهاي اروپاي شرقي (مانند لهستان و بالتيك) هم بازي خودشان را دنبال مي‌كنند. اين كشورها اكنون براي امنيت خود اتحاديه را ناديده گرفته و مستقيما به امريكا و بريتانيا نگاه مي‌كنند؛ در عين حال با روسيه هم تراكنش دارند. 

تنزل به بازيگر دست دوم بلوك غرب
جنگ اوكراين نشان داد كه اروپا در نظم نوين جهاني، به جاي اينكه يكي از سه قطب اصلي (در كنار امريكا و چين) باشد، در حال تبديل شدن به يك زيرمجموعه از بلوك امريكايي است. شايد اروپا ثروتمند و دموكراتيك باقي بماند، اما توانايي‌ براي شكل‌دهي مستقل به رويدادهاي جهاني را عملا از دست داده است.
در اين ميان ناگفته نماند كه تنزل جايگاه اروپا پس از جنگ اوكراين، به‌طور مستقيم و غيرمستقيم، تاثيرات عميقي بر پرونده هسته‌اي ايران و ديپلماسي مرتبط با آن داشته است. اين تاثيرات عمدتا به دليل كاهش استقلال استراتژيك اروپا در قبال ايالات متحده و اولويت يافتن امنيت سخت در دستور كار اروپايي‌ها رخ داده است. آنها صرفا «كاتاليزور» روابط ايران و امريكا شده‌اند كه براي كسب رضايت واشنگتن به «پليس بد» تبديل شده‌اند. كاهش وزن اروپا باعث شده تا آنها در مذاكرات هسته‌اي، ديگر نتوانند توازن‌سازي نرم بين ايران و امريكا ايجاد كنند و مجبورند كاملا تابع سياست‌هاي تحريمي امريكا شوند.
اروپا دهه‌ها تلاش كرد خود را به عنوان يك «قدرت هنجاري» يا «قدرت سيويل» معرفي كند؛ بازيگري كه به جاي توپ و تانك، با قوانين، حقوق بشر و تجارت نفوذ مي‌كند. «جان مرشايم» معتقد است در نظام بين‌الملل كه «آنارشي» (فقدان پليس جهاني) بر آن حاكم است، تنها قدرت نظامي تضمين‌كننده بقاست. جنگ اوكراين نشان داد كه وقتي يك قدرت بزرگ (روسيه) تصميم به استفاده از زور مي‌گيرد، «قدرت نرم» اروپا هيچ بازدارندگي‌اي ندارد.
 واقعيت سخت امروز اصل «خودياري» است؛ يعني دولت‌ها نبايد براي امنيت خود به ديگران اعتماد كنند. اروپا اما امنيت خود را «برون‌سپاري» كرده بود. «كنت والتز» استدلال مي‌كند كه دولت‌هايي كه توانايي خودياري ندارند، مجبورند به قدرت هژمون تكيه كنند و امريكا همين نقش را مي‌خواهد. امريكا دنبال «همسوسازي» اروپا به شكل اجبار در سايه جنگ اوكراين است. 
دوران اروپا به عنوان مركز ثقل سياست بين‌الملل كه از قرن ۱۶ تا اواسط قرن ۲۰ ادامه داشت؛ «احتمالا» براي هميشه به پايان رسيده است.اروپا ازمعاهده وستفالي از ۱۶۴۸ تا كنسرت اروپا در 1815 ساختاري را ايجاد كرده بودند كه ميراث آن در چند قرن براي آنها منفعت داشت. اتحاديه اروپايي امروز فاقد ويژگي‌هاي يك «قطب» در نظام آنارشيك روابط بين‌الملل است. وزن‌كشي‌ها در روابط بين‌الملل با سرعتي سخت درحال تغيير است.
در تغيير چارچوب، اروپا نه يك «بازيگر مستقل»، بلكه به عنوان «زمين بازي» يا «متحدِ تابع» در بلوك غرب تعريف مي‌شود.يك حساب و كتاب ساده از الگوريتم پيچيده فرآيند جنگ اوكراين نشان مي‌دهد كه ما شاهد بازگشت «دوقطبي سنتي» يا يك نظام «چندقطبي نامتوازن» در روابط بين‌الملل هستيم كه با «چندجانبه گرايي» شاخ و برگ مي‌گيرد، اما اروپا حتي جايگاه گذشته را هم ديگر ندارد. 
كارشناس روابط بين‌الملل

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون