از حمله به سكوي نفتي روسيه تا نبرد پوكروفسك
«اعتماد» آخرين تحولات جنگ اوكراين را بررسي كرد
صلح در برابر زمين؟
پنجشنبه چراغهاي هشدار در آسمان مسكو يكي پس از ديگري روشن شد، چراكه بنا بر اعلام وزارت دفاع روسيه، يكي از سنگينترين حملات پهپادي اوكراين تاكنون رخ داد تا جايي كه نزديك به ۳۰۰ پهپاد مهاجم در يك شب رهگيري و سرنگون شد و پروازها در چهار فرودگاه پايتخت براي ساعتها مختل گرديد. در همين راستا رويترز به نقل از مقامهاي آگاه مدعي شد، پهپادهاي اوكرايني براي اولينبار به يك سكوي نفتي متعلق به روسيه در درياي خزر حمله و استخراج نفت و گاز اين تاسيسات را متوقف كردند.
به ادعاي اين منبع پهپادهاي اس.بي.يو دكل نفتي فيلانوفسكي كه متعلق به شركت بزرگ نفتي
لوك اويل (Lukoil) روسيه است را دستكم
چهار بار هدف قرار دادند. همزمان، آنگونه كه رسانهها مدعياند، در گل و برف پوكروفسك، شهر صنعتي شرق اوكراين، ستونهاي زرهي روسيه زير ضربه پهپادها و آتش توپخانه اوكرايني با چالشي جدي روبهرو هستند؛ شهري كه مسكو ميگويد تقريبا آن را تصرف كرده اما كييف بر ادامه مقاومت در شمال شهر تاكيد دارد. چند هزار كيلومتر آنسوتر، عكسي از نشست رهبران اروپا در ساختمان شماره ۱۰ داونينگاستريت لندن دست به دست ميشود؛ نشستي كه در آن ولوديمير زلنسكي كنار كيير استارمر، امانوئل مكرون و فريدريش مرتز نشسته و به فكر فرو رفته است.
دو روايت از آرايش نظامي پوكروفسك
در چنين شرايطي پرسش اصلي اين روزها ديگر اين نيست كه كدام طرف در ميدان چند كيلومتر پيشروي كرده است، پرسش عميقتر اين است كه در دل اين آشوب، آيا واقعا طرح صلحي در حال شكلگيري است كه بتواند هم براي اوكراين قابل دفاع باشد و هم براي روسيه قابل اعتنا يا اينكه تلاشهاي تازه واشنگتن صرفا جامهاي آراسته بر ايده قديمي «صلح در ازاي واگذاري سرزمين» قلمداد خواهد شد؟ به نوشته واشنگتنپست، روايتهايي كه از طرح صلح درز كرده، نشان ميدهد بحث ديگر صرفا درباره نقشه برقراري آتشبس نيست، بلكه بر سر اين است كه اوكراين پس از جنگ، در كدام اردوگاه ژئوپليتيك لنگر بيندازد و چه نوع امنيتي برايش تضمين شود. در سطح ميداني، جنگ هنوز با تمام خشونت جريان دارد. روسيه، همزمان با تشديد فشارهاي ديپلماتيك بر اوكراين جهت پذيرش طرح صلح مورد حمايت امريكا، تلاش كرده روايت «پيروزي تدريجي» خود را هم در جبهه رزم و هم در رسانهها تقويت كند. نبرد پوكروفسك در دونباس، به كانون اين روايت بدل شده؛ جايي كه مسكو از تمركز بيش از ۱۵۰ هزار نيروي نظامي خود سخن ميگويد و رسانههاي نزديك به كرملين، تصرف اين شهر را حلقه بعدي در زنجيرهاي ميدانند كه از سقوط آوديوكادر ۲۰۲۴ آغاز شد. در مقابل، گزارشهاي اوكرايني و تحليلهاي مستقل از تلفات زرهي روسيه - از صدها تانك و نفربر از دسترفته در اين محور- حكايت ميكند و نشان ميدهد هر متر پيشروي، با بهايي گزاف به دست ميآيد. اين زورآزمايي زميني با نبرد دايمي در آسمان اوكراين و روسيه گره خورده است. كرملين در ماههاي اخير، بار ديگر راهبرد حمله سنگين به زيرساخت انرژي اوكراين را احيا كرده؛ صدها پهپاد و موشك، شببهشب راهي شهرها و نيروگاهها ميشوند تا هم شبكه برق را فلج و روحيه مردم را در آستانه زمستان نشانه بگيرند. اوكراين نيز پاسخ را به داخل خاك روسيه برده: از پايانههاي نفتي تا فرودگاههاي اطراف مسكو، هدف پهپادهايي قرار گرفتهاند؛ حملاتي كه به ادعاي كييف پيام روشنشان اين است كه جنگ ديگر فقط در دونباس و خرسون محدود نخواهد ماند. براي هر دوطرف، اين حملات نه فقط ابزار نظامي، بلكه بخش مهمي از رويارويي رواني و تلاش براي شكل دادن به ادراكات بر سر ميز مذاكره است؛ روسيه ميخواهد قدرت دفاعي و تحملپذيري خود را به رخ بكشد و اوكراين ميكوشد نشان دهد كه توان ضربه زدن در عمق خاك حريف را ازدست نداده است.
پشت پرده ديپلماسي فشرده براي صلح
اما قلب بحث درباره صلح نه در آسمان مسكو و نه در كوچههاي ويران پوكروفسك، كه در بستهاي سهلايه كه ميان واشنگتن، كييف و پايتختهاي اروپايي دست به دست ميشود، قرار دارد. مقامهاي اوكرايني و غربي حالا آشكارا از سه سند موازي حرف ميزنند: يك طرح صلح اصلي -كه در صحبتهاي زلنسكي به عنوان «طرح ۲۰ بندي» توصيف شده- به اضافه سند تضمينهاي امنيتي و برنامه بازسازي و اقتصاد. اين تفكيك، واكنشي مستقيم به تجربههاي تلخ گذشته است؛ از يادداشت بوداپست در دهه نود كه امنيت اوكراين را در برابر سلاح هستهاياش تضمين شده ميدانست تا توافقهاي مينسك كه قرار بود جنگ در دونباس را منجمد كنند، اما به پيشدرآمد حمله ۲۰۲۲ بدل شد. در لايه نخست، آنچه از طرح صلح نشت كرده بيش از هر چيز بر يك معامله نمادين استوار است: «زمين در برابر آينده.» روايت رسانههاي غربي چون واشنگتن پست و گاردين و منابع آگاه از اين قرار است كه امريكا و بخشي از تيم ترامپ معتقدند اوكراين، دير يا زود، در ميدان نبرد بخشي از مناطق باقيمانده خود در دونتسك را از دست خواهد داد؛ مناطقي كه روسيه همين حالا نيز كنترل بخش عمدهشان را دراختيار دارد. براساس اين منطق، بهتر است كييف اكنون، پيش از آنكه اين مناطق با خون بيشتر بر نقشه جابهجا شوند، در قالب يك توافق كنترل دوفاكتو آنها را واگذارد تا در عوض، امتيازهاي بلندمدتتري مثل عضويت در اتحاديه اروپا و تضمينهاي امنيتي قويتر دريافت كند.
مساله اما اين است كه اين فرمول در اوكراين به عنوان «صلح در برابر خاك» خوانده ميشود؛ گزارهاي كه افكار عمومي، پس از دو سال مقاومت خونين، به سختي ميپذيرد. زلنسكي صراحتا گفته «از نظر حقوقي حق ندارد» خاك كشور را به روسيه واگذار كند و مشاورانش به دنبال راههايي هستند كه در آن، اوكراين از موضع حقوقي، همچنان تماميت ارضياش را مطالبه كند، در حالي كه خط آتشبس و يك منطقه حائل غيرنظامي واقعيت ميداني را تعريف ميكند. الگويي كه طراحان طرح بارها به آن اشاره كردهاند. همين مفهوم «منطقه حائل» به يكي از بحثبرانگيزترين عناصر طرح بدل شده است. طبق برخي روايتها، پيشنهاد روي ميز اين است كه در امتداد كل خط تماس فعلي -از دونباس تا زاپروژيا و خرسون- منطقهاي غيرنظامي ايجاد خواهد شد و در عمق آن، استقرار سلاحهاي سنگين ممنوع گردد. اين مدل، براي طرفهاي غربي از دو منظر جذابيت دارد: اول اينكه خطر درگيري تصادفي را كاهش ميدهد و دوم امكان نوعي نظارت بينالمللي و فناوريمحور بر پايبندي طرفها را فراهم خواهد كرد. منتقدان در اوكراين و دو، سه پايتخت اروپايي اما هشدار ميدهند كه اگر توازن قوا در سالهاي آينده بهنفع روسيه باقي بماند، همين منطقه حائل ميتواند به سكويي براي حمله بعدي بدل شود؛ سكويي كه اينبار مشروعيت خود را از توافق صلح امضاشده به دست ميآورد.
چرايي هراس بروكسل
لايه دوم طرح، تضمينهاي امنيتي است؛ همان گزارهاي كه شكافها ميان متنهاي درز كرده و بياعتماديهاي تاريخي را عميقتر كرده است. در نبود چشمانداز نزديك براي عضويت اوكراين در ناتو، بحث بر سر نوعي ترتيبات «شبيه ماده ۵» است: معاهدهاي دوجانبه ميان واشنگتن و كييف، با تصويب كنگره و توافقهاي جداگانه اما هماهنگ ميان اوكراين و شماري از كشورهاي اروپايي كه تعهد ميدهند در صورت نقض توافق توسط روسيه، حمايت نظامي و اطلاعاتي گستردهشان را فعال كنند. از نگاه اوكراينيها، اين تنها راهي است كه ميتواند تجربه «كاغذ بيدندان» بوداپست را جبران كند، اما از منظر امريكاييها راهي است براي تضمين امنيت اوكراين بدون عبور رسمي از خط قرمز ناتو. با اين حال، دكترين استراتژي امنيت ملي جديد دولت ترامپ، امريكا خود را در جايگاهي «ميان اروپا و روسيه» ترسيم كرده و از ضرورت كاهش خطر تقابل مستقيم اين دو صحبت ميكند، همين متغير سايهاي از ترديد بر اين تعهدات انداخته. بسياري از ديپلماتها در بروكسل و برلين ميپرسند چگونه ميتوان همزمان، خود را در فاصلهاي برابر از اروپا و روسيه معرفي كرد و در عين حال، ضامن اصلي امنيت كشوري شد كه ميخواهد به اتحاديه اروپا ملحق شود و درگير منازعهاي مستقيم با روسيه بوده. اين پارادوكس، دقيقا همان نقطهاي است كه باعث شده برخي پايتختها در نسخههاي اروپايي روي تضمينهاي امنيتي كار كنند تا در صورت عقبنشيني يا تغيير دولت در واشنگتن، اوكراين كاملا بيپشتوانه نماند.
افسانهاي كه فرو ريخت
در ضلع سوم، اقتصاد و بازسازي قرار دارد؛ ضلعي كه بيآن، هيچ توافقي در كييف دوام نخواهد آورد. برآوردها نشان ميدهد اوكراين براي احياي خود به رقمي بالغ بر ۴۰۰ تا ۷۰۰ ميليارد دلار نياز دارد.
از همين رو طراحان طرح صلح ميكوشند از دل جنگ، «پلن مارشال» جديد بيرون بكشند. در مركز اين معادله، بيش از ۲۰۰ ميليارد دلار دارايي مسدود شده روسيه در بانكهاي اروپايي قرار دارد كه بخشي از آن -حدود ۱۰۰ ميليارد دلار در طرح فعلي- قرار است به صندوقهاي غرامت و بازسازي اوكراين منتقل شود. بحث حقوقي و سياسي درباره مشروعيت چنين اقدامي هنوز داغ است، اما براي افكار عمومي اوكراين، استفاده از پول روسيه جهت بازسازي شهرهاي ويران، يكي از معدود عناصر «عدالتمحور» در طرح صلح تلقي ميشود. همزمان، گفتوگوها با بازيگراني همچون لري فينك و شركت بلكراك براي احياي طرح «صندوق توسعه اوكراين» جريان دارد؛ صندوقي كه هدفش جذب سرمايهگذاري خصوصي و چندجانبه تا سقف ۴۰۰ ميليارد دلار براي احياي زيرساختها، صنعت و فناوري است. ايده طراحان نزديك به جرد كوشنر و استيو ويتكوف اين است كه «سرمايهداري» به ابزاري براي صلح بدل شود؛ به بياني ديگر كشوري كه با شبكهاي از سرمايه و تجارت غربي گره خورده، كمتر در معرض بازگشت به جنگ قرار ميگيرد و روسيهاي كه در صورت تغيير رفتار، امكان بهرهمندي از سرمايه مشابه را داشته باشد، انگيزه اندكي براي ماجراجويي نظامي مجدد مييابد. منتقدان يادآوري ميكنند كه اروپا پيش از ۲۰۲۲ نيز به دليل حجم بالاي تجارت انرژي به روسيه گره خورده بود؛ متغيري كه مانع حمله نشد؛ پس همين روايت و تجربه آلمان دهه ۳۰ ميلادي، افسانه «تجارت هميشه صلح ميآورد» را مخدوش كرده است.
رويارويي خاموش
در اين ميان رقابت ميان مدل امريكايي محور مبتني بر بازسازي، متكي به سرمايه خصوصي و شركتهاي فراملي و مدل اروپايي كه بيش از همه بر بودجههاي عمومي، بانك سرمايهگذاري اروپا و سازوكارهاي همبستگي درون اتحاديه تكيه دارد، اوج گرفته است. برخي در بروكسل نگراناند كه اگر امريكا كنترل نمادين پروژههاي كلان بازسازي را در دست بگيرد، نفوذ راهبردي اروپا در كشوري كه قرار است عضو اتحاديه شود، تضعيف شود؛ در مقابل، حلقه ترامپ استدلال ميكند بدون حضور پررنگ سرمايه و برندهاي امريكايي، «قفل كردن» اوكراين در بلوك غربي در بلندمدت دشوار خواهد بود. اين كشاكش خاموش، بعد ديگري به مذاكرات افزوده خواهد كرد كه در قالبش، اوكراين نه فقط ميدان جنگ كه ميدان رقابت مدلهاي بازسازي و نفوذ غربي است.از منظر كييف، چالش فقط در سطح ژئوپليتيك و مذاكرات پشت درهاي بسته نيست؛ سياست داخلي هم ميتواند به عامل تعيينكنندهاي در سرنوشت هر توافقي تبديل شود. زلنسكي كه جنگ را با سرمايه اجتماعي كمنظيري آغاز كرد، حالا با جامعهاي روبهرو است كه هم به شدت خسته و فرسوده است و هم نسبت به هرگونه مصالحه سرزميني حساسيت فوقالعادهاي دارد. نظرسنجيهاي مستقل در ماههاي اخير نشان دادهاند كه اكثريت قابلتوجهي از شهروندان اوكراين با واگذاري رسمي هر بخش از قلمرو كشور مخالفاند، حتي اگر اين كار به پايان جنگ منجر شود، درحاليكه در عين حال، ميل به يافتن راهحلي سياسي براي خروج از وضعيت فرسايشي كنوني نيز رو به افزايش است. اين پارادوكس،فضاي مانور زلنسكي و تيم او را بسيار محدود كرده است. حال اگر توافقي كه از دل مذاكرات با امريكا و اروپا حاصل شود، در داخل اوكراين به عنوان «تسليم در برابر فشار ترامپ و پوتين» تفسير خواهد شد؛ گزارهاي كه نه تنها ميتواند به بحراني سياسي براي زلنسكي و ائتلاف حاكم منجر شود، بلكه خطر شكاف در ارتش و نيروهاي داوطلب را نيز به همراه دارد؛ نيروهايي كه دو سال تمام بار اصلي دفاع را بر دوش كشيدهاند و بخشي از آنها نسبت به هر گونه «توقف در ميانه راه» بدبيناند، به همين دليل است كه كييف اصرار دارد هر بسته صلحي، علاوه بر تضمينهاي امنيتي و اقتصادي، از نظر نمادين هم حاوي عناصري باشد كه بتوان آنها را به عنوان «پيروزيهاي راهبردي» به جامعه نشان داد؛ از عضويت سريع در اتحاديه اروپا گرفته تا خروج نيروهاي روس از نيروگاه زاپروژيا و حضور پررنگ ناظران بينالمللي در مناطق مرزي.
روسيه و رويكرد معاملهمحور ترامپ
در سوي مقابل، كرملين نيز محاسبات داخلي خود را دارد. ولاديمير پوتين پس از شكست برقآساي محاسبات اوليهاش در زمستان ۲۰۲۲، اكنون به شدت نيازمند آن است كه هر توافق احتمالي را به عنوان «تاييد نهايي اصلاح مرزها و به رسميت شناختن نفوذ روسيه بر بخشهايي از دونباس» به جامعه روسيه بفروشد. روايت رسمي سالها بر محور اين ايده بنا شده كه روسيه در برابر گسترش ناتو دفاعي مشروع انجام ميدهد؛ اگر نتيجه جنگ چيزي باشد كه در آن اوكراين نه تنها از حلقه نفوذ مسكو خارج و به اتحاديه اروپا نزديكتر شود، بلكه تضمينهاي امنيتي شبيه ماده ۵ هم دريافت كند، دستگاه تبليغاتي كرملين كار دشواري براي معرفي توافق به عنوان «پيروزي» خواهد داشت، از اين رو پافشاري بر پوكروفسك، بر بخشهاي باقيمانده دونباس و بر برخي جزييات ظاهرا فني توافق، در واقع بازتاب مستقيم نياز پوتين به تصويرسازي يك دستاورد ملموس داخلي است. در چنين شرايطي نقش شخص دونالد ترامپ در اين ميانه، از هر دو سو، هم نقطه اميد است و هم منبع نگراني. از يكسو، شاهد رييسجمهوري هستيم كه با ادبيات «معامله بزرگ» به سراغ جنگ اوكراين آمده و برخلاف بسياري از ديپلماتهاي سنتي، راحتتر ميتواند بستههايي را تصور كند كه در آن، امنيت، اقتصاد و سرزمينها همزمان مبادله شوند. تيمي كه او براي اين كار برگزيده -از كوشنر تا ويتكوف- بيشتر از آنكه كارنامهاي ديپلماتيك داشته باشند، در دنياي سرمايه و املاك شناخته ميشوند و اتفاقا همين نگاه تجاري است كه به گفته برخي مقامهاي اوكرايني، آنها را نسبت به ضرورت «قابل فروش بودن» توافق براي جامعه اوكراين حساستر كرد. ازسوي ديگر، همان فشار حداكثري كه ترامپ بارها در معاملات تجاري و سياست داخلي بهكار برده، در پروندهاي چون اوكراين ميتواند نتيجه معكوس بدهد، بالاخص اگر او بيش از حد روي واگذاري سرزمين يا تعهدات مبهم امنيتي پافشاري كند. در چنين شرايطي ممكن است نهتنها زلنسكي، بلكه متحدان اروپايياش نيز ترجيح دهند جنگ -هر چند با هزينه بالا- ادامه پيدا كند تا اينكه زير بار توافقي بروند كه در افكار عموميشان به عنوان «مهر تاييد بر رويكرد روسيه» خوانده ميشود.
بهاي توافق
در پس همه اين رفتوآمدها، ميدان جنگ كاركردي دوگانه پيدا كرده: هم آزموني است براي سنجش تابآوري، هم ابزاري براي تنظيم بهاي توافق. اگر روسيه موفق شود پوكروفسك را به طور كامل تصرف كند و در ماههاي آينده پيشرويهايي هر چند محدود در دونباس به دست آورد، دستكم در روايت داخلي خود خواهد گفت كه صلح را از موضع قدرت امضا كرده؛ چيزي كه براي كرملين پس از شكستهاي اوليه جنگ، اهميت نمادين زيادي دارد. اگر اوكراين بتواند با استفاده از پهپادها، مينگذاري و تاكتيكهاي جنگي فرسايشي، هزينه اين پيروزيهاي جزيي را بالا ببرد كه تصوير روشني از «فروپاشي دفاع اوكراين» شكل نگيرد، پشت ميز مذاكره بهتر ميتواند در برابر فشار براي امتيازدهي يكطرفه مقاومت كند. افزون بر اين، تداوم حمايت نظامي و مالي غرب -كه اين روزها زير سايه خستگي افكار عمومي و رقابتهاي داخلي در امريكا و اروپا قرار گرفته- تا حد زيادي به اين بستگي دارد كه پارلمانها بتوانند به رايدهندگان خود بگويند اوكراين هنوز در حال «دفاع موثر» است، نه صرفا كش دادن جنگي بيسرانجام. نتيجه اينكه، صلحي كه اين روزها از دل گزارشهاي ديپلماتيك سر برآورده، نه پيروزي قاطع اوكراين است و نه شكست آشكار روسيه، بلكه اين روايت بيشتر شبيه سازشي است كه در قالبش، اوكراين ممكن است بخشي از خاك خود را در شرق، دستكم براي مدتي طولاني از دست بدهد، اما در عوض در اتحاديه اروپا لنگر بيندازد و زير چتري از تضمينهاي امنيتي و سرمايهگذاري غربي قرار گيرد؛ روسيه هم ميتواند در داخل از «تصحيح مرزها» و «حفاظت از روسزبانها» سخن بگويد، هر چند در عمل، اوكرايني را پذيرفته كه براي هميشه از حوزه نفوذش خارج شده است. اينكه چنين تعادلي در عمل دوام ميآورد يا نه، بيش از هر چيز به دو عامل بستگي دارد: نخست، اينكه ترامپ و اروپاييها تا چه حد بتوانند به بستهاي دست يابند كه براي جامعه اوكراين قابلقبول باشد و دوم، اينكه ميدان جنگ -از آسمان مسكو تا خيابانهاي پوكروفسك- در ماههاي آينده كدام روايت را تقويت خواهد كرد: روايت «پيروزي اجتنابناپذير روسيه» يا روايت «مقاومت پرهزينه اما پايدار اوكراين.»