ادامه از صفحه اول
وقتي زن «ابزار» شد
در شرق نيز، سنتهاي اخلاقي احترام و شفقت ـ از كنفوسيوس تا دغدغههاي انسانگرايانه تاگور ـ بر اين همسخني تاكيد دارند كه شأن انسان نبايد قرباني هيجانهاي قدرت و رقابت شود.
تبعات اين نگاه چه بوده است؟
۱) فرسايش كرامت انساني- وقتي زن به نماد سياسي تبديل ميشود، احترام يا تحقير او وابسته به كاركردش در جنگ روايتها ميشود. يعني اخلاق مشروط به همسويي سياسي؛ و اين ضدعدالت است.
۲) قطبي شدن جامعه و تشديد شكافهاي فرهنگي- اختلاف طبيعي در سبك زندگي تبديل به دشمني سياسي ميشود. گفتوگو ميميرد و جاي آن را برچسبزني ميگيرد.
۳) آسيب به نهاد دين و اخلاق- اگر دفاع از دين به تحقير زنان گره بخورد، دين در ذهن بخشي از جامعه با سختگيري و نفي كرامت انساني پيوند ميخورد و سرمايه اخلاقي آسيب ميبيند.
۴) آسيب به حكمراني و اعتماد عمومي- زبان تحقير، سياستگذاري را واكنشي و هيجاني ميكند و اعتماد عمومي را فرسايش ميدهد. حكمراني پايدار با احترام و عدالت ساخته ميشود، نه با تحقير.
۵) خسارت به انسجام ملي- زن ايراني با هر باور و سبك زندگي بخشي از سرمايه ملي است. ابزارسازي از زنان، جامعه را از درون فرسوده ميكند.
مسير برونرفت: ساختن يك پل اخلاقي -تمدني
اينجاست كه نياز به «پل» آشكار ميشود. پل اخلاقي - تمدني يعني پيوند دادن اصول كرامتمحورِ دين با زبان امروزِ اخلاق عمومي و حقوق اجتماعي؛ بدون تحقير انسان و بدون رها كردن معيارهاي اخلاقي. اين پل نه دعوت به حذف دين است و نه تسليم در برابر موجهاي هيجاني؛ بلكه بازگشت به اصول انساني و اجراي عقلاني آنها در جامعه متنوع امروز است.
اين مسير ميتواند بر چند اصل ساده استوار باشد:
۱) حرمت انسان، خط قرمز مشترك- نه به نام دين و نه به نام آزادي، هيچ پروژهاي حق ندارد كرامت زن را قرباني كند.
۲) ترجمه اخلاق سنتي به زبان گفتوگو- عدالت، احترام، مسووليت و حرمت آبرو بايد از ابزار جدال سياسي خارج و به قواعد گفتوگوي اجتماعي تبديل شوند.
۳) پرهيز از دوگانههاي تحقيرآميز- زن را نبايد ميان «خوب و بد سياسي» طبقهبندي كرد. اختلاف فرهنگي يك مساله اجتماعي است؛ تحقير زن يك مساله اخلاقي و ملي.
۴) اصلاح زبان رسانه و سياست- رسانه و كنش سياسي بايد از زبان تحقير فاصله بگيرند و به زبان احترام و حل مساله برگردند؛ چون تحقير نه اصلاح ميآورد و نه اقناع.
مآل آنكه زن ايراني ابزار هيچ پروژهاي نيست؛ نه ابزار جنگ فرهنگي، نه ابزار رقابت جناحي، نه سوژه تحقير، نه پرچم تسويهحساب. از منطق ديني حرمت انسان تا اخلاق فلسفي منع ابزارسازي از انسان، يك قاعده مشترك ديده ميشود: كرامت زن قابل معامله در سياست نيست. اگر قرار است جامعه ما از تنشهاي فرساينده عبور كند، بايد اين پل اخلاقي -تمدني را جدي بگيرد. به جاي سياست تحقير، سياست احترام بسازد. جامعهاي كه زن را ابزار آزمون وفاداري سياسي كند، دير يا زود هم سياستش فرسوده ميشود و هم اخلاقش.
حقوق زنان در ازدواج
تا وقتي حقوق مالي و خروج از ازدواج به شكل متوازن بين زن و مرد تقسيم نشود، مهريه خواهناخواه به ابزار جبران نابرابري تبديل ميشود و سياستگذار حق ندارد نقش اين سپر را بدون جايگزين حمايتي حذف كند.
من با مصوبه مجلس مخالفم، نه به اين دليل كه مهريه نبايد اصلاح شود، بلكه چون اساسا «غلبه نگاه حقوقي» بر مسالهاي اينچنين فرهنگي، اشتباه است. مهريه را نميتوان با عدد و سقف و جدول حل كرد. عدالت خانوادگي با ماشين حساب به دست نميآيد. براي ايجاد تعادل بايد همزمان به اصلاح قوانين ارث و طلاق، به تقويت حمايتهاي اجتماعي از زنان، و به بازنگري در نقشهاي جنسيتي در سطح فرهنگي پرداخت. اگر اين بسترها فراهم نشود، هر تغييري در مهريه فقط تعادل را بر هم ميزند؛ همانطور كه حذف يك ستون، سقف را فرو ميريزد. خانواده جاي آزمونهاي سادهسازي نيست. قانون بايد همراه زندگي باشد، نه معادلسازي رياضي سرنوشت انسانها.
حق طلاق زماني اهميت پيدا ميكند كه زن بخواهد از حقوق خود دفاع كند يا زندگي مشترك ادامهپذير نباشد. استفاده از اين حق، نشاندهنده آگاهي و استقلال قانوني زن است و به هيچ وجه به معناي ترويج طلاق نيست. قوانين ايران زن را قادر ميسازند حتي در صورت مخالفت مرد، با ارائه دلايل قانوني و مراجعه به مراجع قضايي، از حقوق خود دفاع كند.
بخش ۴: مصاديق واقعي و ملموس از حمايت حقوق مالي زنان- قوانين ايران حمايت كامل از حقوق مالي زن را تضمين ميكنند، حتي در مواردي كه اموال يا درآمدها شخصي و مستقل از مرد باشند:
1. ارث و اموال شخصي زن.
زني كه از خانواده يا بستگان خود ارثي دريافت كرده است، مالكيت آن كاملا متعلق به اوست و مرد حق دخالت يا تصرف ندارد. اين حمايت نشاندهنده استقلال مالي و مالكيت مستقل زن است كه قانونگذار براي آن چارچوب مشخص كرده است.
2- حق دريافت حقوق و درآمد قانوني: زن ميتواند درآمد، حقوق يا مالي كه به او تعلق گرفته را به اختيار خود مديريت كند. مرد هيچ گونه حق قانوني براي تصرف يا دخالت در اين اموال ندارد. اين نكته نيز قدرت حمايت قانوني از استقلال مالي زن را نشان ميدهد.
3- حمايت قانوني در زندگي مشترك: حتي در زندگيهاي موفق، زنان ميتوانند با آگاهي از قوانين و مشاوره حقوقي، استقلال مالي و كرامت خود را حفظ كنند.
ابزارهايي مانند مهريه، نفقه، ارث، مالكيت اموال و قانون حمايت از خانواده، ستونهاي قانوني حفاظت از حقوق زن هستند.
بخش ۵: پيام آموزشي و پاياني- زندگي مشترك، حتي اگر عالي و موفق باشد، نيازمند آگاهي حقوقي و مشورت با اهل خبره است. دختران جوان و زنان بايد بدانند: قوانين ايران از شما حمايت ميكنند و حقوق شما را تضمين كردهاند.
مشاوره حقوقي و آموزش، ابزار اصلي براي حفظ كرامت، استقلال و امنيت شماست. حتي در زندگيهاي سالم، تعيين مهريه، محل زندگي، تحصيل و اشتغال نيازمند آگاهي قانوني است. حق طلاق، مهريه، نفقه، ارث و مالكيت اموال، ابزارهايي براي محافظت از حقوق شما هستند، نه هدف زندگي مشترك. در آخر: آگاهي، آموزش و مشورت با اهل خبره، ستون اصلي حمايت از حقوق زن در ايران است. قوانين كشور قدرتمند و محكم هستند، اما بهرهبرداري صحيح از آنها نيازمند شناخت و اقدام آگاهانه است.
كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسي