تئوريپردازي براي آپارتايد پستها و مقامها
اين بار تفتيش نظرات و افكار و عملكردها متوجه ميزان درآمد و طبقه افراد شود! اتفاقا اگر التزام نامزدان وزارت و وكالت به اسلام، كشدار و قابل اعمال سليقه است، ثروت و مكنت و طبقه اجتماعي مرزهاي مشخص دارد و اعمالش آسان و جاري شونده است .
اما اگر بخواهيم اشارهوار به نقد و نفي فكر ايجاد نظام طبقاتي و محدود كردن قدرت در طبقات بالاي جامعه بپردازيم و تاليهاي فاسد آن را آشكار كنيم ابتدا بايد از ضديت بنيان آن با دموكراسي نام ببريم. شالوده دموكراسي پذيرش حقوق و موقعيتهاي برابر براي همه افراد جامعه فارغ از جنس و فكر و عقيده و قوميت و طبقه اجتماعي است كه با حق تعيين سرنوشت از طريق راي دادن آغاز ميشود و تا بالاترين حقوق ادامه پيدا ميكند. چگونه ميشود در شرايط مساوي علمي و كارآمدي كسي را از داشتن پست و مقامي به جرم! فقير بودن محروم كرد؟
افزون بر مغفول ماندن اين دستاورد عظيم بشري يعني دموكراسي در نظر وجوب محروم كردن فرودستان براي احراز پستها و مقامها، متوقف كردن بخش عظيمي از مردم از رشد و پيشرفت را در پي دارد كه البته در همه ابعاد زندگي امكان سرايت پيدا ميكند و جامعه را از شكوفايي انواع ظرفيتهاي انساني محروم ميكند.
از زاويه ديگر اگرچه قائلان به اشرافيگري براي مدخليت اخلاق در توسعه وجهي باقي نميگذارند ولي بايد پاسخ بدهند كه با تناقض آرامش و احساس رضايت در همه اقشار جامعه و محدود كردن بخش عظيمي از مردم براي حضور در ساختار قدرت چه ميكنند؟ سركوب فرودستان تا كجا امكانپذير است؟
بله، اگر ميخواهيم مانند جوامع سرمايهسالار توسعه را با هر وسيله ممكن و با هر شرايط و ابزاري پيش ببريم نه تنها بايد از اخلاق عبور كنيم كه حد يقفي براي گذشتن از گرايشهاي انساني و آرماني قائل نباشيم .همانگونه كه غربيان براي توسعه و رفاه خود دوران سياه استعمار را پديد آوردند و به قيمت غارت ملل ضعيف خود را قبله آمال بسياري از روشنفكران جهان كردند.
متاسفانه بازتابها و پاسخها به ارائه يك نظر مرتجعانه و خطرناك و ضد جامعه باز، جنبه سياسي و جناحي پيدا كرد و ظاهرا به همين دليل پاسخ علمي و شايسته را از همه سو پيدا نكرد.به نظر ميرسد سرچشمه اين مشكل را بايد در تعويض طبقه اجتماعي آرمانگرايان مردمگرا جستوجو كرد. گويي قائلان به دفاع از حقوق محرومان جامعه چون خويش از گذشته ساده و انقلابي ترفيع يافتهاند يا اساسا احساس خطر نكردهاند يا سكوتشان نشانه رضاست!
از بحثهاي تئوريك كه بگذريم اين معنا براي مردم نااميدكننده خواهد بود اگر عهد شود كه سهم اقشار فرودست كشور همچنان بايد به دوش كشيدن سنگينترين بارهاي امنيت و كار و تحرك جامعه باشد تا سوگليهاي آفتاب و مهتاب نديده در بهترين آموزشگاها درس بخوانند و به فرنگ بروند و در نهايت مدير و ارباب شوند.البته اغلب و در طول تاريخ همينگونه بوده كه فقيران خون و جان بدهند و جبههدار امنيت از ما بهتران شوند!
بگذار بگوييم كه واقعيات مسلم و كثير نشان ميدهد متوسطين رو به پايين اغلب باهوشتر و مديرتر و به شكوه ايران پايبندتر بودهاند و در جنگها و ساختنها جاننثاري و ابتكارشان قابل شمارش نبوده تا پاي جان براي ميهن ايستادهاند ولي بسياري از توانگران ثروتمند در اوج برخورداريها نه در دانشپژوهي و ترجمه افكار غربي شقالقمر كردهاند و نه در خدمت به ايران كاري درخور عرضه داشتهاند.اگر در نظر برخي روشنفكران اتاق جداگانه داشتن در كودكي يك اماره علمي براي آپارتايد مقام داشتن است در نظر و عمل نگاه دارندگان ايران با زحمت درس خوانده، جهان را عميقتر شناخته و لذت زندگي را فقط در تنآسايي نديدهاند.چقدر دنيا ناشناس و دور از شناخت اميال و اهداف دولتهاي غربي است، كسي كه علت دشمني آنان با ايران را در نارواگويي فلان روزنامه به زن رييسجمهور فرانسه ميداند!
اين بحث سر دراز و دردناك دارد، جاي علامه محمدرضا حكيمي خالي است كه با تكيه بر درياي بيكران علمي خود محور اين معركه خسارتبار شود و داد ضعيفشدگان زمين را با منطق بالغه بستاند. شايد مهجوريت افكار بلند آن دانشمند فرزانه منشا عامدانه داشته باشد و ناشي از تلاش تئوريپردازان ژنهاي خوب و پدران آقازادههاي فرنگنشين باشد.