• 1404 چهارشنبه 5 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6198 -
  • 1404 سه‌شنبه 4 آذر

يادداشتي در باب آنچه از «هنر معاصر» مراد مي‌كنيم

دگرديسي و تحول، امر ذاتي هنر

سعيد فلاح‌فر

«هنر» حداقل در حوزه هنرهاي تجسمي؛ در دوره‌هاي مختلف در معاني گوناگون و گاهي متضاد به كار رفته است تا جايي كه به راحتي مي‌توان مدعي شد براي همه اين نمونه‌ها، شباهتي جز در اطلاق كلمه هنر وجود ندارد. همين اسم ثابت و تكراري گاه باعث اشتباهات و سوءتفاهمات عميق مي‌شود. چه بسا آنچه زماني مصداق بارز هنر بود، امروزه از دايره هنر خارج شده و به تاريخ هنر پيوسته است. آنقدر كه اصطلاحاتي مانند «هنرهاي سنتي» و «هنرهاي جديد» و... هم در تفكيك و تشريح و تشخص آنها كارساز نيستند.
هنر به لحاظ فرم و شكل و كاربرد و جايگاه اجتماعي و... و صد البته به لحاظ فلسفه ذاتي، دچار تحولات اساسي شده است. يكي از اين تحولات كه شايد به قدر نياز مورد توجه مديريت فرهنگي و هنري قرار نگرفته و اتفاقا چيستي هنر را به كلي دگرگون كرده، نسبت «اثر هنري»، «هنرمند» و «مخاطب» با هم است. به شكلي كه در طول تاريخ چندين مرتبه هنر، از اين منظر هم كاملا تغيير ماهيت داده است. 
در بدو بررسي‌هاي تاريخي با شكل و تعريفي از هنر مواجهيم كه در آن بر اساس يك فرض بديهي و تاريخي؛ هنر به اصالت اثر هنري تعريف و شناخته مي‌شود. در شكل اوليه هنر، مثلا يك قطعه خوشنويسي يا نگارگري ارزش و اعتبار خود را از اصول و مباني و زيبايي اجرايي خود اثر مي‌گرفت. اين موضوع آنقدر پذيرفته بود كه حتي كپي يك اثر - غير از اين معيار -تفاوتي با نسخه اول نداشت. اين گروه خوشنويسان و نگارگران به نام مكتبي شناخته مي‌شدند كه تقليد و نسخه‌برداري لازمه كار در آن بود. احتمالا يكي از دلايل بي‌نام و امضا بودن برخي آثار، مثل گروهي از صنايع دستي مي‌تواند به نوعي نفي همين رابطه اثر هنري و خالق اثر باشد. طي اين روند، كم‌كم شاهد نام و امضا از طرف خالقين اثر هستيم كه تنها براي معرفي، مالكيت و تاريخچه اثر به كار مي‌رود و معنايي كليدي در مفاهيم و ارزش‌هاي هنري به وجود نمي‌آورد.  اما بعدها نام و نقش نام هنرمند به بخشي از معناي يك اثر هنري تبديل شد. جهان‌بيني و سوابق هنرمند - چه روال و پيشينه هنري و چه تجارب زيستي - مي‌توانست حضور اساسي در تفسير و معناي اثر هنري ايفا كند. به اين ترتيب بخش مهمي از ارزش‌هاي اثر هنري به هنرمند برمي‌گشت. به عبارتي اصالت علاوه بر حاكميت بي‌چون و چراي اثر هنري، به خالق اثر هم تسري پيدا كرد. در اين گرايش نوين اثري كه نامي از خالق اثر نداشت، ناقص و الكن محسوب مي‌شد. 
اين به ظاهر پايان ماجرا در نگاه و زايش دوباره هنر بود. يعني تمام آنچه عنوان هنر مي‌گرفت، در اثر هنري و هنرمند خلاصه مي‌شد و هر نمايشي با اين دو به كمال مي‌رسيد. اما اگرچه تا حدي دير، بالاخره يكي ديگر از پايه‌هاي اصلي هنر وارد اين معادله شد. مخاطب اثر هنري كه تا چندي پيش در خلق يك اثر - همچون قاعده‌اي در همه كالاهاي تجاري - ديده نمي‌شد يا حداقل ضروري نبود، به عنصري اصلي در مثلث «اثر هنري»، «هنرمند» و «مخاطب» بدل شد. حالا يك اثر نمي‌توانست صرف توليد، مدعي هنر و كنش هنري باشد. معنا و ماهيت يك اثر، نه در گنجينه كه در وجود مخاطب ظهور مي‌كرد يا كمينه؛ قوام مي‌يافت. 
زيست يك اثر هنري به اينجا محدود نماند. مواردي مثل «فضاي ارايه»، «منتقد هنري»، «بازار هنر» و... را هم بايد به اين بروز و ظهور اضافه كرد. اين مقدمه‌اي بود در تغيير ماهوي در معنا و كاركردهاي هنر و اثر هنري متناسب با تحولات اجتماعي و درك فلسفي هنر. در اين بين گاهي به عكس سنت‌هاي گذشته، حتي محوريت و اصالت آفرينش اثر و مهارت‌هاي ساختي يا جسميت هم كنار گذاشته مي‌شد يا به حداقل مي‌رسيد. 
اگر مارسل دوشان اثر «چشمه» را در يك فضاي هنري و براي عرضه به مخاطب رويدادي مشخص قرار نمي‌داد، قطعا شيء انتخابي او دچار سرنوشتي ديگر مي‌شد. بخش اصلي كنش هنرمندانه در خصوص يكي از آثار جنجال‌آفرين معاصر - يعني كمدين (موز چسبيده به ديوار) اثر مائوريتزيو كاتلان - با فروش پر سر و صداي آن صورت گرفت. آيا چسباندن دوباره موز و سيب و... بر ديوار، كاري نوآورانه، قيمتي، دشوار و هنرمندانه است؟ آيا معنا و كاركردي مشابه ارايه مي‌كند؟ اين فلسفه‌اي است كه بدون هيچ الگوي تكرار شونده‌اي در دنياي معاصر هنر اتفاق مي‌افتد. برخلاف دوره مدرنيسم و پست مدرنيسم، به شكست مدل‌هاي قبلي كفايت نمي‌كند و هر لحظه عليه خود اثري تازه مي‌آفريند. هماني است كه تحت عنوان «هنر معاصر» عرضه شده و تابع هيچ قاعده شناخته شده‌اي نيست. هر بار كه عرضه مي‌شود؛ تعريف تازه‌اي از چگونگي هنر ارايه مي‌دهد و بلافاصله بداعت تكرارپذير خود را از دست مي‌دهد. هنر است ولي هيچ قرابتي با جنس هنري كه قبلا شناخته مي‌شد، ندارد. مقابل سياق بعضي جنبش‌هاي هنري؛ با هنرهاي سنتي نه دوستي و مدارا مي‌كند و نه دشمني و مقابله، بلكه از بنيان جنس متفاوت و غيرقابل مقايسه‌اي ارايه مي‌دهد. هنر معاصر يك ويژگي سبكي و شكلي و... نيست. تحولي است در فلسفه هنر و در نتيجه دوره‌اي متفاوت در چيستي و چرايي و چگونگي هنر كه تنها در «عنوان هنر» با گذشته خود شباهت دارد. پديده‌اي كه حاصل تغييرات فكري و اجتماعي معاصر است ولي اغلب براي بقاي موثر خود مجبور به مبارزه‌اي دشوار با همين اقتضائات  مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون