• 1404 چهارشنبه 28 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6194 -
  • 1404 چهارشنبه 28 آبان

روايت نودوسوم: خاطرات گيوم اوليويه (2)

شاهِ وحشت

مرتضي ميرحسيني

وحشت را مي‌شناخت. نمي‌شود گفت نمي‌شناخت. از كشور انقلاب و گيوتين آمده بود. اما آقامحمدشاه را كه ديد، ترسي متفاوت به جانش افتاد. تاريخ ايران را تا حدي خوانده بود، آنقدري كه نام‌ها را بشناسد و سلسله‌ها را از هم تفكيك كند. حداقلش اينكه صفويان و نادرشاه و كريم‌خان را از لابه‌لاي روايت‌هاي مسافران اروپايي ديگر مي‌شناخت. «در ايام سلطنت صفويه و زمان سلطنت نادرشاه و كريم‌خان، ايرانيان در خوردن شراب، بيم و پروايي نداشتند و آشكارا نيز مي‌خوردند. خاصه در زمان سلطنت صفويه كه گاهي عموما صلاي عيش داده و همگي باده‌نوشي مي‌كردند. اكنون تصاويري كه در عمارات سلطنتي اصفهان است، صورت مجالسي كه زنان در آن ساقيگري مي‌كردند هست كه شاهد اين مطلب است. سياحان فرنگستان به ما خبر داده‌اند كه شاه عباس اول و احفاد او در مجلس شراب نشسته و با ايشان باده‌گساري مي‌كردند. اين سلاطين در خلال عيش و عشرت و فسق و فجور كه از ناداني و سوءتربيت و خوش‌آمدگويي وزراي آنها ناشي بود، قبايح و جناياتي هم مرتكب مي‌شدند، مثل نادرشاه كه در سنين اواخر سلطنت خود كه گرفتار خبط و جنون شد. اين سلاطين فضايلي چند نيز داشتند و همواره ميل به خوش‌رفتاري و مهرباني با مردم و حسن‌سلوك و مساعي جميله به كار مي‌بردند و جلب قلوب عامه مي‌كردند تا در زمان سلطنت آنها مردم آسوده و خوشبخت شوند.» اما خان قاجار، شاه جديد ايران - به نظر اوليويه - از جنس ديگري بود. اين فرانسوي در تهران كه اقامت داشت - در هر اتفاقي كه پيش مي‌آمد - روايت‌هاي شاهان گذشته را با آنچه مي‌ديد و مي‌شنيد، مقايسه مي‌كرد. اين مقايسه‌ها هم هميشه به نتيجه منتهي مي‌شد و آن اينكه گِل شاه جديد ايران را با سنگدلي و ستمگري سرشته‌اند. «آقامحمدشاه، مخنثي كه در ايام شباب حظي و لذتي غير از لجاجت و ضديت نداشت، در سن كمال جز القاي وحشت و هراس در قلوب خُدام و متبوعين خويش، از چيزي لذت نبرد. چنين كسي كه از عشق و محبتي كه موجب انشراح قلوب و انبساط است، بهره‌اي نداشت و چنين كسي كه هرگز دلش به دوستي كسي نتپيده بود و همراه از ترس و بيم مضطرب بود و هيچ شهوتي و ميلي محرك طبع او نشده و عيش و عشرت ديگران و خوش‌بختي ايشان سبب درد درون و خراش جانش بود، چون به رتبه سلطنت رسيد، باعث اختلاس خوشبختي از رعاياي خود شد و به عيش و عشرت ديگران حسد برد. او به اسم شريعت منع كرد و قتل را پاداش نهاد بر كسي كه جرات كرده و قطره‌اي نوشد. ما را ممكن بود كه تمام وقايع زمان زندگي او را حكايت كنيم و سياسات ناحق و خشم‌انگيز و بي‌موقع و بي‌فايده او را بشماريم تا معلوم شود كه اين شخص تا چه پايه بي‌رحم و قسي‌القلب بوده است.» تعابيرش يكسره نادرست نيستند. روايتش، اگر همه تاريخ آن دوره را در كنش و واكنش‌هاي آقامحمدخان خلاصه كنيم نيز دروغ نيست. اما نمي‌دانست و شايد نمي‌توانست بداند كه در فاصله ميان سقوط صفويان و روي كار آمدن قاجارها، در آن هشت دهه، واقعا چه بلايي به سر سرزمين ما آمده است. چند نسل جنگ و خونريزي - كه نادرشاه هم به حد خود در آن نقش داشت - قساوت را نه فقط به سياست كه به زندگي روزمره گره زده بود (كشتارهاي نادرشاه افشار و آنچه مدعيان جانشيني كريم‌خان زند با يكديگر كردند، نشان مي‌دهد كه سنگدلي نخستين شاه قاجار چندان هم خاص و متفاوت نبود) .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون