ادامه از صفحه اول
ديپلماسي امام خميني(ره) در نوفل لوشاتو
اما در فراسوي اين همه، چيزي در پاريس وجود داشت كه براي انقلاب و امام خوان گستردهاي بود؛ خوان جهان رسانهاي پاريس. پاريس يكي از كانونهاي رسانهاي بود كه هر رخدادي در آن به شتاب و بيدرنگ به جهان مخابره ميشد. در اين جهان رسانهاي فرصتي براي امام فراهم شد تا در برابر محتواي اسلامهراسي و كمونيستگرايي موجهاي خبري بر ضد انقلاب اسلامي پاسخ گويد و مرزهاي خود را با آنها مشخص سازد و در جهان دوقطبي زمانه جنگ سرد، از نه شرقي و نه غربي، اين روح انقلاب در روابط بينالملل سخن بگويد و جمهوري اسلامي را چيزي شبيه همان جمهوريهاي متعارف و البته متكي بر اسلام و حقوق مردم برخواند. نوفل لوشاتو گوشهاي از جهان غرب فرانسوي بود و امام اين مكان رسانهاي شده را به سكوي اطلاعاتي انقلاب بدل كرد و چهره ديگري از خود برگشود و با همه زير درخت سيب به گفتوگو نشست. براي پرسشهاي مطرح شده از سوي نهادها يا اشخاص حقيقي و حقوقي ايراني و غربي، گروه بررسي و پاسخيابي و تحليل مضامين مصاحبه...زير نظر امام تشكيل و سازماندهي شد... بيش از ۱۲۰ مصاحبه دستاورد امام در اين دوران چهار ماهه بود يعني تقريبا روزي يك مصاحبه.» در قسمتي ديگر گفته شد: «به اين ترتيب بود كه نوفل لوشاتو خيلي زود به مركز و كانون جوشان انقلاب تبديل شد و توجه خبرنگاران و آژانس خبري مهم دنيا و راديو و تلويزيونها و مطبوعات را به خود جلب كرد. اما آنچه، خلاف پندار شاه، توجهات به نقش ديدگاههاي امام را بيشتر و برجستهتر ميكرد، تنها رخدادهاي رسانهاي نوفل لوشاتو نبود، بلكه شتاب انقلاب در خيابانها و اعتراضها و اعتصابهاي مردم در سراسر شهرهاي ايران و تغيير شتابزده و واكنشي دولتها بود كه موضع امام را قاطعتر و محكمتر ميكرد و با اين پشتوانه بود كه به نماينده ژيسكاردستن و به واقع نماينده جيمي كارتر، در پاسخ براي عقبنشيني از مواضع خود و به رسميت شناختن دولت بختيار ميگفت من اگر دولت بختيار را هم به رسميت بشناسم، مردم نميپذيرند. اما امام آنچنان ذكاوت داشت كه پيروزي انقلاب و طرح جمهوري اسلامي را در ميان شكافهاي فرانسويان و امريكاييان پيش ببرد و در حالي كه به پيام تهديدكننده كارتر قاطع پاسخ ميداد و تهديداتش را بيثمر ميخواند، پيام سلام به ژيسكاردستن ميفرستاد تا شكاف ميان فرانسويان و امريكا در مورد ايران را تشديد كند.» (فصلنامه حضور شماره ۱۰۸)
ادامه دارد...
انسجام اجتماعي ديواره انساني حفاظت از وطن
اگر جامعه احساس كند در ساخت آيندهاش مشاركت دارد، مشاركتجويي پوياتر شده و سرمايه اجتماعي پايدار ميشود. اما اگر احساس كند صدايش شنيده نميشود، فرسايش اجتماعي آغاز ميشود. بسياري از آسيبهايي كه امروز شاهدش هستيم، ريشه در همين حس بيپناهي دارند. جامعهاي كه در آن مردم احساس حمايت نكنند، به سوي انزواي فردي، بياعتمادي و حتي رفتارهاي بحراني پيش ميرود. من معتقدم زمان آن رسيده كه نوع نگاه به انواع مشاركت و خير جمعي را در اشكال متنوع بازتعريف كنيم؛ از كنشهاي داوطلبانه كوچك تا شبكههاي بزرگ همياري ملي. شرط موفقيت در اين راه، همراهي است نه مانعتراشي. تسهيل در صدور مجوزها و حمايت قانوني ميتواند با ايجاد اميد، احساس تعلق را عمق ببخشد. دولت، بازار و جامعه سه ضلع اصلي قدرت ملي هستند. امروز دو ضلع اول - دولت و بازار - هر يك با محدوديتهاي خود مواجه هستند. دولت با انبوهي از تقاضاها مواجه شده و در بسياري از مواقع در دام «مسيرهاي طي شده» گرفتار شده است. شرايط تعليق، تحريم مزمن شده، فضاي تهديد و نيازهاي انبوه براي زندگي روزمره مردم و مشكلات منابعي كه همچون چكهاي سررسيد شده! حفظ ايران عزيز، بيش از هر چيز بر پيوندهاي انساني و ظرفيتهاي اجتماعي استوار است. من متعجبم كه چرا عدهاي مساله به این سادگي را درك نميكنند و از هر فرصتي براي بازگشت به جداسازي و قطبيسازي جامعه استفاده ميكنند! هرگونه ايجاد تعارض در جامعه، مسيري است برخلاف امنيت ملي. انسجام اجتماعي، ديواره حفاظت از وطن است؛ ديوارهاي كه بر پايه اعتماد، اخلاق، همكاري و خير جمعي شكل ميگيرد و هرچه اين ديوار انساني استوارتر شود، وطن نيز پايدارتر خواهد بود.