بهتر است معمولي بمانيم...
علي علمي
ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هدف زندگي را موفقيت هرچه بيشتر تعريف ميكند. همه دنبال موفقيتند؛ كوچك و بزرگ، زن و مرد، باسواد و بيسواد. اگر موفق باشيم هميشه در چشم هستيم، همه در موردمان قلم ميزنند به محضرمان شرفياب ميشوند و دوست دارند با ما نشست و برخاست كنند. همه در مورد موفقها فيلم ميسازند و كتاب مينويسند و... اما موفقيت دقيقا يعني چه؟
در جهان مدرن و پرزرق و برق موفق كسي است كه ثروت يا شهرت زيادي دارد و اين تعريف آغاز تمام گرفتاريهاي بشر امروز است، چون اين يعني اگر ثروت يا شهرت زيادي نداريم، موفق نيستيم و يك آدم معمولي محسوب ميشويم. راحتتر بگويم، خيلي تحويلمان نميگيرند و در حاشيه هستيم. بزرگترين خشونتي كه دنياي مدرن عليه انسان به راه انداخته اين است كه مدام به آدمها -مليت و جنسيت فرقي ندارد- القا ميكند كه معمولي بودن يعني بيارزشي. يعني با زبان بيزباني ميگويد اگر معمولي هستي و دستت به جايي بند نيست، پس مهم نيستي. جهان امروز ارزش و لياقت را در خاص بودن خلاصه كرده. هر پوششي، هر ماشيني، هر آرايشي، هر حرفهاي و... كه تو را خاص كند و ديگران را عامي و انگشت به دهان و حسرت به دل، خاص و ممتاز تلقي ميشود و چيزي كه مهم تلقي بشود خواستني و باارزش به حساب ميآيد.
اما به تعريف موفقيت در دنياي مدرن بايد ترديد كرد؛ گابريل گارسيا ماركز در يكي از آثارش ميگويد: «بايد جهان را كمي بهتر از آنچه تحويل گرفتهاي، پس بدهي. خواه با باغچهاي سرسبز، خواه با تربيت فرزندي خوب يا... و اينكه بداني اگر فقط يك نفر با بودن تو سادهتر و راحتتر نفس كشيده است، يعني اينكه تو موفق هستي.»
پس ميتوان اين عبارت را بازتر ديد؛ موفقيت و ارزشمندي صرفا به ميزان داشتههاي لوكس و تجملي نيست. اگر همسر و فرزندانمان با حضور ما آرامش دارند، يعني ما موفقيم، هر چند كه كارگري روزمزد باشيم. با اين نگاه همه مادران دانشگاه نرفته و تحصيلنكرده و خانهدار و غيرخاص ما كه جامعه جديشان نميگيرد، در راس موفقترين انسانهاي جهان قرار ميگيرند چون بخش زيادي از راحتي و آسايشمان به خاطر حضور محسوس و معلوم آنها در خانه است. آخر هفتهها لباسهاي كثيف داخل سبد حمام انداخته ميشود، دو روز بعد تمام لباسها تميز و اتو شده در كمد آويزان است. كيسههاي خريد از مغازه وارد خانه ميشود و يك ساعت بعد تمام نخود و لوبيا و نمك و فلفل سر جاي خودشان داخل كابينت است. پاكيزه نگه داشتن خانه، دوختن پارگي لباسها و پختن غذاهاي گوارا خود به خود انجام ميشود؟ خير! هميشه يك نفر هست كه بيشتر از يك نفر دارد در خانه بيچشمداشت تلاش ميكند. يك نفر كه با وجودش ما خيلي خيلي راحتتر و آسودهتر نفس ميكشيم. همه اينها ماحصل رفت و روبها و پخت و پزهاي همان مادران هميشه معمولي ماست.
آلبرت اينشتين كه خودش از نمادهاي موفقيت به حساب ميآيد جمله درخشاني دارد كه ميگويد: «به دنبال ارزشمند شدن باش، نه دنبال موفقيت!» اما يك پرسش مهم... ميزان ارزشمند بودن را چطور تشخيص بدهيم؟ ميزان ارزشمند بودن چيزي رابطه معكوس دارد با تعداد روزهايي كه ميتوان بدون آن راحت به زندگي ادامه داد. اگر يك سال رونمايي ماشين تسلاي ايلان ماسك عقب بيفتد اتفاق خاصي نيفتاده اما اگر نانوايي محل يك هفته نان پخت نكند، زندگي براي همه اهالي سخت ميشود. اگر جيمز كامرون، وودي آلن و اسپيلبرگ امسال فيلم تازهاي نسازند، دكان هاليوود تخته نميشود اما اگر پاكباني كه شبها ميآيد و زبالهها را ميبرد يك هفته سر كارش نباشد، زندگي بدجوري مختل ميشود. اگر رييسجمهور و وزرا سه روز سر كارشان نروند، اتفاق خاصي نميافتد؛ اما اگر سرباز مرزباني كه لب مرز نگهباني ميدهد سه ساعت پستش را ترك كند يك عده جنايتكار وارد كشور ميشوند و مردم را به خاك و خون ميكشند.
ميبينيد! كار دنيا را آدمهاي معمولي راه مياندازند نه شخصيتهاي مهم و معروف، اما جهان مدرن براي انسانهاي معمولي و كارهايشان ارزشي قائل نيست. كل قربانيان كرونا در جهان رقمي نزديك به 6 ميليون نفر بود. اين در حالي است كه هر سال 3 ميليون كودك زير 5 سال به خاطر گرسنگي ميميرند. وقتي كرونا آمد تمام كشورها و سازمانهاي معتبر بينالمللي در تب و تاب ساختن واكسن بودند ولي واكسن گرسنگي هزاران سال است كه اختراع شده و اسمش غذاست. پس چرا كسي نگران آن 3 ميليون كودك نيست؟! چون گرسنگي بچههاي آدمهاي عادي را تهديد ميكند نه فرزندان آدمهاي مهم و مشهور را. حالا كه دنياي امروز ما انسانهاي كاملا عادي و يكلاقبا را به رسميت نميشناسد خودمان با كمالگرايي و چشم تو همچشمي همدستش نشويم، چون كمالگرايي موجب ميشود خود معموليمان را به رسميت نشناسيم. ما كه معمولي هستيم، لااقل گاهي به معمولي بودنمان افتخار كنيم. درست است كه انسانهاي عادي دستاورد قابل عرضي ندارند اما هزينه سنگيني هم روي دوش جهان نميگذارند. آدمهاي معمولي برنده جايزه نوبل نميشوند اما دستور حمله به كشوري ديگر را هم صادر نميكنند. اين يعني دنياي ما به آدمهاي عادي و كاملا معمولي كه انسانيت را به عقب هل نميدهند، محتاجتر است.
جان كلام اينكه شايد ما آدمهاي عادي دستاورد بزرگ و چشمگيري نداشته باشيم اما هرگز به اين معنا نيست كه حقير و ارزانقيمت هستيم. ما ارزشمنديم، حتي اگر نام و نشاني از ما به ميان نيايد.