در من زني زنداني است
اسدالله امرايي
در اطراف خود با زنان و مرداني روبهرو هستيم كه جنسيتشان با ظاهرشان فرق دارد. بعضي از آنها با طي مراحلي دشوار سرانجام با عمل جراحي جنسيت خود را تغيير ميدهند هر چند همچنان با دشواريهايي روبهرو هستند. رمان «جنسيت گمشده» نوشته فرخنده آقايي، داستاننويس معاصرمان كه به تازگي در نشر چشمه تجديد چاپ شده، روايت فردي است كه در جستوجوي هويت و رابطهاش با جنسيت خودش در نوسان است. اين رمان با زباني ساده و روان، روايت زندگي شخصيتي را نشان ميدهد كه ميان واقعيت جسم و احساسات دروني خود گرفتار است و تلاش ميكند راهي براي درك و پذيرش خود بيابد. درباره پسر جوان ترنس است كه در واقعيت جنسيت زنانه دارد و بعد از عمل جراحي تبديل به دختر جواني ميشود و در اين راه مشكلات زيادي گريبانش را ميگيرد. زماني كه تغيير جنسيت در اجتماع تابوي بزرگي بود، مسالهاي كه هنوز در بسياري از نقاط جهان همچنان تابو به شمار ميآيد، به خصوص در جوامع مذهبي. خوشبختانه در ايران موضوع با فتواي فقهي يكي از مراجع موانع سنتي را پشت سر گذاشته. تا جايي كه نگارنده اين سطور خبر دارد ايران تنها كشور با جمعيت اكثرا مسلمان است كه اين موضوع به شكل قانوني در آن حل شده. رمان «جنسيت گمشده» روايتي چندلايه از هويت، زنانگي، تنهايي و كشمكش دروني انسان در جامعه معاصر است.آقايي با اين داستان، به تجربههاي فردي و چالشهاي هويتي پرداخته و تصويري از تنش ميان خواستههاي دروني و محدوديتهاي اجتماعي ارايه ميدهد. آقايي در داستانهايش بيشتر به مسائل و مشكلات زنان طبقه متوسط شهري ميپردازد.
«ساعتها از تاريك شدن هوا ميگذرد و صداي همهمه آدمها و رفت و آمد ماشينها كم و كمتر ميشود و من با اينكه چمدانم را بستهام و آماده سفرم، هنوز نتوانستهام خودم را از رختخواب بيرون بكشم. امروز هم غمگينم، خيلي غمگين، ولي رنج نميبرم. شايد بهتر است بنويسم ديگر به آن شكل رنج نميبرم. انگار كه رنج انواع متفاوت دارد و اين يكي با آن ديگرها فرق ميكند. پس از سالها ناگهان آن رنج پايان يافته و رنجي ديگر پديدار شده. همه اميدم اين است كه اين نيز پايان بگيرد و چقدر خوشبينم.»
در اين رمان، آقايي با نثري دقيق، صميمي و در عين حال روانكاوانه، به پرسشهايي بنيادين درباره جنسيت، نقش اجتماعي زنان و بحران معنا در زندگي مدرن ميپردازد. اين اثر ادامه مسير فكري و روايي نويسنده در بررسي وضعيت زنان در جامعه شهري ايران است؛ جهاني پر از تضاد، ميان ميل به آزادي و فشار سنت، ميان فرديت و نقشهاي از پيشتعيين شده. رمان «جنسيت گمشده» در ظاهر، روايتي از روابط ميان چند زن و مرد در بستر زندگي روزمره است، اما در لايههاي عميقتر، روايتي از جستوجوي خود، معنا و رهايي از قيدهاي ذهني و فرهنگي است. شخصيتهاي داستان درگير مفاهيمي چون بدن، عشق، قدرت، اخلاق و وجدانند و هر يك در مسير شناخت خويشتن، با واقعيتهاي تلخ جامعه روبهرو ميشوند. آقايي در اين اثر، همانند ديگر رمانهايش، از جزييات زندگي روزمره براي ترسيم بحرانهاي دروني بهره ميگيرد و با زباني شاعرانه اما صريح، شكاف ميان تجربه شخصي و ساختار اجتماعي را آشكار ميكند. رمان از زاويه ديد سوم شخص روايت ميشود، اما در بخشهايي به جريان سيال ذهن نزديك ميشود تا مخاطب را درون تجربه ذهني شخصيتها شريك كند. زمان در رمان به صورت خطي پيش نميرود؛ بلكه ميان گذشته، حال و خيال در نوسان است تا نشان دهد چگونه حافظه و احساس، در ساخت هويت نقش دارند.