ادامه از صفحه اول
چرا قاضي جاي شاكي را نميگيرد
براي مثال، در پروندهاي با موضوع ضرب عمدي، اگر تنها شاهد، بستگان شاكي باشند و مدرك ديگري موجود نباشد، قاضي موظف به صدور حكم برائت است. اين قاعده نشان ميدهد كه اصل «شك به نفع متهم» در نظام حقوقي ايران رعايت ميشود. علاوه بر اين، در پروندههاي پيچيده، قاضي ميتواند با درخواست تحقيقات تكميلي يا استفاده از كارشناسان خبره، دقت و صحت تصميمگيري خود را افزايش دهد، اما هرگز نميتواند جاي شاكي را بگيرد يا به نفع او دلايل بسازد. اين محدوديت، پايه و اساس اعتماد عمومي به عدالت قانوني است.
وكيل: متخصص راهبردي در ترجمه خواسته به زبان قانون- يكي از عوامل اصلي ناكامي شاكي، عدم بهرهگيري از وكيل متخصص است. وكيل نه تنها نماينده موكل در دادگاه است، بلكه بايد بتواند خواسته يا اتهام را با درك دقيق از قوانين و رويه قضايي، به ساختاري حقوقي و مستدل تبديل كند. براي مثال، در پروندهاي با ادعاي كلاهبرداري، اگر وكيل نتواند تمايز كلاهبرداري با ساير جرايم مالي را تشخيص دهد و دلايل اثبات را ارايه كند، دادگاه ممكن است حكم برائت صادر كند يا در دعواي مطالبه خسارت تاخير تاديه، عدم ذكر نرخ قانوني يا رعايت شيوه صحيح طرح دعوي ميتواند به رد خواسته منجر شود. افزون بر اين، وكلاي متخصص ميتوانند با ارايه استراتژي مناسب، شواهد معتبر و استناد به رويه قضايي و نظريات حقوقي، شانس موفقيت مدعي را افزايش دهند. براي مثال، در پروندههاي خانوادگي يا دعاوي مالي سنگين، وكيل با تجربه ميتواند نقش كليدي در تحليل ادله و پيشگيري از اشتباهات فرآيندي ايفا كند. اين نكات نشان ميدهد كه نقش وكيل متخصص در موفقيت پرونده حياتي است و عدم تخصص هيچ مسووليتي براي دستگاه قضايي ايجاد نميكند.
مدعي: مسوول اثبات ادعا، نه قاضي يا وكيل- در فرهنگ عمومي، برداشت ناصحيحي وجود دارد كه دادگاه بايد به جاي شاكي دليل جمعآوري كند. اما در حقوق ايران، اصل «البينه علي المدعي» تعيين ميكند كه بار اثبات بر دوش مدعي است. اين اصل به شاكي آزادي ميدهد تا نوع دعوي، اسناد، شهود و مسير اثبات را انتخاب كند. اگر مدعي در ارايه دلايل ناكام باشد، شكست دعوي نتيجه طبيعي عملكرد او است، نه خطاي قاضي. براي مثال، در دعواي الزام به تنظيم سند رسمي خودرو، اگر شاكي نتواند قرارداد يا رسيد پرداخت را ارايه كند، دادگاه حكم به رد دعوي خواهد داد، حتي اگر مالك واقعي خودرو باشد. همچنين، در دعاوي مالي يا ملكي، فقدان اسناد معتبر يا ناديده گرفتن تشريفات قانوني ميتواند كل ادعا را بياثر كند. اين واقعيتها نشان ميدهد كه بار اثبات بر عهده مدعي است و انتظار از قاضي براي ايجاد يا جستوجوي ادله، خلاف اصول قانوني است.
تفاوت عدالت قانوني با عدالت حسي- بسياري از شاكيان انتظار «عدالت حسي» دارند؛ عدالتي مبتني بر احساس مظلوميت، خشم يا انتظار اجتماعي. در حالي كه دادگاه «عدالت قانوني» را اجرا ميكند؛ عدالتي كه بر مدار دلايل، اسناد و قواعد شكلي و ماهوي صادر ميشود. اگر عموم مردم تفاوت اين دو نوع عدالت را درك كنند، از راي صادرشده ناراضي نميشوند، بلكه آن را با واقعيتهاي حقوقي و قانوني همراستا خواهند ديد. براي نمونه، در پروندههاي اختلاف ملكي، شاكي ممكن است انتظار داشته باشد كه دادگاه صرفا به ادعاي او استناد كند، اما قاضي موظف است مستندات و مدارك قانوني را بررسي كند. اين تفاوت، علت اصلي عدم رضايت عمومي از برخي آراي قضايي است، نه ضعف عدالت يا فساد.
لزوم تخصصگرايي در حرفه وكالت- دستگاه قضايي ايران با تفكيك دادگاهها بر اساس موضوع و تخصص قضات، به دنبال افزايش دقت و عدالت است. حرفه وكالت نيز بايد همين مسير را دنبال كند. وكلاي غيرمتخصص نبايد در پروندههاي حساس ورود كنند، همانطور كه پزشك عمومي جراحي قلب انجام نميدهد. تخلفات احتمالي وكلا اغلب ناشي از فقدان تخصص است و ميتواند به مال، جان و حيثيت افراد آسيب بزند. افزايش آموزش تخصصي وكلا و ارايه كارگاهها و دورههاي تخصصي در شاخههاي مختلف حقوق (كيفري، خانواده، امور مالي و تجاري) ميتواند هم به شاكيان و هم به دستگاه قضايي كمك كند تا دادرسيها دقيقتر و عادلانهتر صورت گيرد.
نتيجهگيري- عدالت قضايي محصول همافزايي سه ركن است: قاضي قانونمدار، وكيل آگاه و مدعي مسوول. اين مقاله با رويكرد آموزشي و تحليلي، نقش هر يك از اين عناصر را بازخواني كرده و اهميت اصول قانوني مانند اصل برائت و مسووليت اثبات را تبيين ميكند. تا زماني كه مردم درك دقيقي از جايگاهها نداشته باشند، شكست در پرونده را نه نتيجه ضعف دلايل، بلكه معلول فساد يا سهلانگاري دستگاه قضا خواهند دانست. با تقويت آموزش عمومي حقوق، ارتقاي تخصص وكلا و بازتعريف توقعات از نظام دادرسي، ميتوان به عدالت نزديكتر شد. همچنين افزايش آگاهي عمومي درباره تفاوت عدالت قانوني و عدالت حسي و تبيين مسووليتهاي مدعي و وكيل، نقش مهمي در كاهش شكايتهاي بيمورد و افزايش اعتماد به دستگاه قضايي دارد.
كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسي
آموزش در عصر هوش مصنوعي
ما بايد ياد بگيريم كه چطور با اين ابزار تازه همزيستي كنيم؛ چطور مرز ميان «يادگيري انساني» و «يادگيري ماشيني» را بشناسيم. در جهان فردا، هر كس كه بتواند از هوش مصنوعي براي آموختن، پژوهش و رشد خود استفاده كند، عملا «چند برابر» يادگيرنده خواهد بود. اما آن كس كه از ترس يا بياعتمادي، خود را از اين ابزار محروم كند، در مسابقه دانايي جا ميماند. هوش مصنوعي، در نهايت نه دشمن معلم است و نه تهديد دانشآموز؛ بلكه آينهاي است در برابر هر دو، تا يادمان بيندازد كه يادگيري هيچگاه تمام نميشود. شايد شكل كلاسها تغيير كند، ديوارها از ميان برداشته شوند، اما ميل انسان به دانستن، هنوز همان است و تا زماني كه اين ميل زنده است، آموزش نيز زنده خواهد ماند.
ميان سكوت و گفتوگو
بايد واقعيت را آنگونه كه هست ببينيم و بپذيريم. تنها در اين صورت ميتوان به ترميم اعتماد عمومي و بازسازي اميد اجتماعي انديشيد. وضعيت تعليق امروز ما، در عين خطر، ظرفيت زايش نيز در خود دارد. جامعه زماني ميتواند از اين برزخ عبور كند كه تخيل تازهاي از آينده بسازد كه اساس آن گفتوگو، اعتماد و انديشه جمعي باشد. آينده زماني آغاز ميشود كه بتوانيم زبان تازهاي براي بيان خود پيدا كنيم. زباني كه واقعيت را پنهان نكند و توان گفتن از اميد را داشته باشد. چنين آغازي ممكن است از ايدهاي تازه يا حتي از تغييري در نگاه آغاز شود، اما ميتواند در ادامه مسير يك ملت را دگرگون كند و راهي به سوي بهروزي جمعي بگشايد.