بحران علوم انساني در ايران
تفسير يك تصوير نمادين
سيدمهدي زرقاني
چند روزي است كه فيلمي كوتاه در فضاي مجازي دست به دست ميشود. مرد ميانسالي با تيشهاي در دست به جان كتيبهاي افتاده كه روي آن نوشته شده «خانه انديشمندان علوم انساني». اگر قرار بود فيلمساز زبردستي وضعيت علوم انساني در ايران را به تصوير بكشد، بايد يك چنین تصويري را تدارك ميديد كه در عين سادگي و ايجاز، عمق فاجعه را به خوبي نمايش ميدهد. واقعيت اين است كه خانه انديشمندان علوم انساني در ايران سالهاست كه در حال ويران شدن است. واقعيتها وقتي خيلي تلخ ميشوند يا به هر علت ديگري تشخص و تمايز مييابند، تن به صُور سمبليك ميدهند. اين فيلم كوتاه به همان اندازه كه واقعي است، در جهان مجازي وجه نمادين به خود گرفته و داراي بار معنايي تراژيك شده است. واقعيتها كه به نماد تبديل ميشوند، در حافظه جمعي تهنشين شده، براي مدتهاي طولاني در نهاد جامعه ادامه حيات ميدهند. وقتي واقعيت تراژيكي تبديل به نماد شود، زنگ خطري است براي گوشهاي شنوا اگر باشد. ممكن است دهها سال ديگر همين فيلم كوتاه از آرشيو به درآيد و متناسب با افق انتظار عصر بازخواني و تفسير شود. آرشيوها در شرايط خاصي به سخن درميآيند و گذشته را بازسازي و بازآفريني ميكنند. صور سمبليك، پيوسته، گذشته را به حال ميآورند و فراموش نميشوند. تيشه در دستان مردي كه در روز روشن و در ملأعام و بيآنكه كسي مانع و رادع او شود، در حال خراب كردن كتيبهاي است كه «خانه انديشمندان علوم انساني» را نمايندگي ميكند. من از كم و كيف واقعيت حقيقي و حقوقي «خانه» اطلاعي ندارم و نميخواهم تهمتي هم به كسي يا كساني وارد كنم اما به عنوان عضوي كوچك از جامعه علوم انساني در ايران براي خودم اين حق را قائلم كه بپرسم آيا هيچ راهي براي خراب نكردن «خانه» وجود نداشت؟ يعني در پايتخت كشوري كه افتخار تاريخياش به علوم انساني است، هيچ نهادي، دفتري، دستكي نبود كه راهحل بهترين براي اين مساله بيابد؟ نكند ارادهاي معطوف به ويران كردن خانه علوم انساني وجود دارد؟ ميتوان توجيهات فراواني براي اين كنش نمادين ذكر كرد و مخاطبان را متقاعد كرد كه اين بهترين راهحل بوده اما بايد دانست كه به مرور وضعيت استعاري بر طرف و رويههاي پنهان آشكار ميشود. در آن صورت آنچه بر جاي ميماند، يك چيز است: ويران شدن خانه انديشمندان علوم انساني. اين تصوير نمادين مرا بر آن داشت تا يادداشتي درباره وضعيت علوم انساني در كشور عزيزمان ايران بنويسم. تقريبا همه متوليان فرهنگي و زعماي قوم آنگاه كه درباره اهميت علوم انساني سخن ميگويند، كلامشان سرشار از استعارههاي ستايشآميز و شكوهمند است. چنانكه مخاطب ميانديشد ايران بهشت محققان علوم انساني است اما در زير پوست شهر ماجرا از لوني ديگر است. مثلا چگونه است كه با اين همه اهميت علوم انساني، در 40 سال گذشته تنها يك بار وزير علوم، تحقيقات و فناوري از حوزه علوم انساني برگزيده شده است؟ مگر نه اينكه «دانش مديريت» اساسا به حوزه مطالعات علوم انساني تعلق دارد؟ يا بايد در ردهبندي رشتههاي تحصيلي تجديد نظر كنيم يا وزارت علوم خودش نظام دانش خودش را به رسميت بشناسد؟ علاوه بر اين، تا آنجا كه من اطلاع دارم در طول اين چند دهه نيز قاطبه معاونان وزارت علوم نيز از حوزه غير علوم انساني انتخاب شدهاند. اگر سري به سابقه مديريتي دانشگاههاي مادر بزنيم، خواهيم ديد آنجا نيز كمابيش وضعيت بر همين منوال است. ذهنيت مهندسي و علوم تجربي چنان بر وزارت علوم سايه انداخته كه از سال 1379 نام اين وزارتخانه كه قرار است سياستهاي علمي كشور را طراحي و تدوين كند از «وزارت فرهنگ و آموزش عالي» به «وزارت علوم، تحقيقات و فناوري» تغيير يافت. گويا كليدواژه «فرهنگ» بر سر در اين وزارتخانه زيادي بود. توجه داشته باشيم كه تغيير نام فقط جابهجايي و حذف و تغيير چند كلمه نيست بلكه كنشي گفتماني است كه جهتگيريها، اولويتها و ضرورتهاي ديپلماسي علمي كشور را تعيين ميكند. در نام جديد، سه كليدواژه وجود دارد. «علوم»كه ميتواند ناظر بر همه دانشها، اعم از علوم مهندسي و تجربي و انساني باشد؛ «تحقيقات» كه كليدواژه مناسبي است و «فناوري». اين كلمه اخير چرا به نام وزارتخانه افزوده شد؟ مگر مفهوم «فناوري» در دو كلمه پيشين نيست كه آن را برجستهسازي كنيم؟ متمايز كردن «فناوري» منجر به برجستهسازي علوم مهندسي و حاشيهراني علوم غيرفناورانه شد و اين واقعيتي است كه هم در نهاد دانشگاه و هم در ديگر نهادهاي كشور جاري و ساري است. سايه تكنوكراتها بر اثر وزارت علوم سنگيني ميكند و از آنجا به ديگر نهادها و سازمانهاي كشور هم سرايت كرده است. اجازه بدهيد اين وضعيت را كمي دقيقتر بررسي كنيم. نظام آموزشي پيشادانشگاهي چنان وانمود ميكند كه رشتههاي علوم تجربي و رياضي به حيث ارزشي در جايگاهي بالاتر از رشتههاي علوم انساني قرار دارند. احتمالا يكي از علل اين ذهنيت خطرناك كاركردهاي اقتصادي رشتههاست. در ذهنيت عمومي جامعه، بازار كار و ميزان درآمد فارغالتحصيلان علوم تجربي و رياضي بهتر از فارغالتحصيلان علوم انساني است. واقعيتهاي اجتماعي نيز اين نظرگاه را تأييد ميكند. بر همين اساس، دو استعاره «دكتر» و «مهندس» بر ذهن و زبان اوليا و معلمان مسلط شده و دانشآموزان، سواي استعداد و علاقهشان، با چنين باوري وارد نظام آموزشي ميشوند و در طول دوره آموزش نيز پيوسته اين شعار تكرار ميشود كه علوم رياضي و تجربي بالاترند. ارزشگذاري درسها و حتي معلمان و دبيران محترم نيز بر پايه همين دو استعاره تنظيم شده است. در نتيجه، دانشآموزاني با هوش بالاتر به طرف علوم تجربي و رياضي هدايت و سرريز آنها روانه علوم انساني ميشوند. از استثناها كه بگذريم، اين وضعيت در نظام آموزشي پيشادانشگاهي تبديل به قاعده نانوشته شده است. در دانشگاه نيز همين نظام ارزشگذاري حاكم است. من به عنوان معلمي كه 25 سال در دانشگاه تدريس كردهام و به عنوان عضو هيات مميزه دانشگاه به مساله مينگرم. نظام ارزشي فوق در رتبهبندي استادان و نمرهدهي به مقالات نيز حاكم است. در ذهنيت مديران ارشد دانشگاهي بر طبق قاعدهاي نانوشته، عموما پايه و مبناي كار، علوم مهندسي و تجربي است و علوم انساني در قياس با آنها ارزشگذاري ميشوند. حال آنكه ما با دو پارادايم سر و كار داريم. در پارادايم علوم انساني روش تحقيق، مسائل و نيز تعاريف مفاهيم بنيادين با پارادايم علوم مهندسي و تجربي تفاوت دارد. طبيعتا خروجي كار آنها نيز متفاوت است و قياس كردن اين دو گروه از دانشها از اساس نادرست است. سلطه ذهنيت علوم مهندسي و تجربي بر دانشگاهها چندان زياد است كه حتي بر پيشنهادهاي دانشجويان تحصيلات تكميلي (پروپوزالها) نيز سايه انداخته است. اين خطاي شناختي و تحليلي در نظام بودجهبندي گروههاي آموزشي و دانشكدههاي دو تجربي و علوم انساني كاملا نشاندار است. اگر روزي دانشگاهها بودجه اختصاص يافته به هر دانشكده را رسما اعلام كنند، متوجه خواهيم شد چه تبعيض تأسفآوري در نظام بودجهبندي دانشگاهها برقرار است. علوم مهندسي و تجربي نيازمند تجهيزات و مواد آزمايشگاهي است، اين درست اما آيا كسي به فكر آزمايشگاه علوم انساني هم هست؟ آزمايشگاه علوم انساني سامانهها و پيكرههاي عظيم دادهپردازي و اطلاعرساني است. ميزان دسترسي استادان علوم انساني به آزمايشگاهشان اصلا قابل مقايسه با ميزان دسترسي استادان علوم مهندسي و تجربي به آزمايشگاه و تجهيزاتشان نيست. در غيبت دسترسي به دادههاي پهنپيكر و پايگاههاي بزرگ دادهمحور، نظام رتبهبندي دانشگاه از استادان علوم انساني ميخواهد همانند استادان علوم تجربي و مهندسي به فكر چاپ مقاله در مقالات JCR با درجهQ1 باشند. حال آنكه امكان چنين اقدامي براي آنها فراهم نيست. هزينههاي هنگفت دسترسي به پيكرههاي دادهپردازي جهاني بسيار بيشتر از ميزان اهميتي است كه مديران ارشد علمي كشور به علوم انساني و لوازم و اقتضائات آن ميدهند. «كشتي ما غرق اين گردابهاست.» اينها هيچ كدام به معناي كم اهميت جلوه دادن علوم مهندسي و تجربي نيست بلكه منظور من متوجه كردن نگاهها به سويه ديگر اين معادله است؛ يعني به علوم انساني كه خانهاش در حال ويران شدن است. آيا هيچ انديشيدهايد كه بيعنايتي به علوم انساني چطور ميتواند بر علوم مهندسي و تجربي نيز تأثير منفي بگذارد؟ مساله اين است كه غفلت ما از علوم انساني بحرانهاي اجتماعي متعددي را براي جامعه ايران به بار آورده كه بر همه شؤونات زندگي انسان ايراني تأثيرات مخرب داشته و دارد. آيا بحرانهاي خانواده، محيط زيست، ناترازيهاي انرژي در ايران ريشه در ضعف ما در دانشهاي فني و تجربي دارد يا در مديريت دانش؟ نقطه كور نظام دانايي در ايران در بخش دانشهاي تجربي و مهندسي است يا در بخش علوم انساني؟ به نظر ميرسد مشكل ايران بيش از آنكه فناوري باشد، مسائل و معضلات بينشي و ساختاري است. بينشهاي نادرست حاكم بر ساختار مديريتي كشور سبب شده دانشهاي مهندسي و تجربي كه موتور محركه صنعت و اقتصاد هستند، درست كار نكنند. گويا مديران ارشد علتها را رها كردهاند و به معلولها دل مشغولند. تغيير دولتها و مديران اگر منجر به تغيير بينش جمعي نشود، مشكلي را بر طرف نميكند. ضعف در علوم انساني در كشور نهادينه شده است. طبيعيسازي امور غيرطبيعي جامعه را از جهت انساني به بحرانهاي عميق و ويرانگر گرفتار ميسازد. اكنون دوباره به تصوير نماديني بازميگردم كه در آغاز بدان اشارت كردم. تيشهاي كه بر «خانه انديشمندان علوم انساني» در ايران ميخورد، با هر توجيهي كه باشد، بيش از آنكه رفتاري طبيعي و متعارف باشد، طبيعيسازي يك رفتار غير طبيعي و بيانگر كنشي نمادين است كه در سطوح مختلف جامع ما جريان دارد اما ما ديده بدبينمان را فروبستهايم و همچنان اصرار داريم كه خطا بر قلم صنع نرفته است. اگر دلمان براي ايران، اين سرزمين اهورايي ميتپد، به علوم انساني بينديشيم و خانهاش را آباد كنيم.
استاد دانشگاه فردوسي مشهد