• 1404 دوشنبه 5 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6174 -
  • 1404 دوشنبه 5 آبان

روايت هشتاد و سوم: خاطرات سياسي امين‌الدوله(9)

ترتيب هزاران ساله

مرتضي ميرحسيني

روس‌ها نگذاشتند. چنان كه پيش‌بيني مي‌شد «ضديت دولت همسايه شمالي» دريافت وام از بلژيكي‌ها را ناممكن كرد. نبايد ناگفته گذاشت كه خود امين‌الدوله هم چندان پيگير وام نبود و براي دريافت آن پافشاري نداشت. مطمئن بود هر پولي كه به دربار برسد - مثل هميشه - حيف و ميل مي‌شود و از آن جز بدهي بيشتر چيزي عايد دولت و كشور نخواهد شد. پس طفره رفت و بهانه به دست مخالفانش داد. آنان از يك طرف به امين‌السلطان نامه نوشتند و قول‌هايي از او گرفتند و از طرف ديگر، زير پاي شاه نشستند و هر انگ و افترايي كه بود به امين‌الدوله بستند. «حكيم، آقا وجيه و غيره با امين‌السلطان بناي پيغام و مكاتبه گذاشتند، وعده‌ها دادند، عهدها گرفتند، شاه را تطميع كردند كه اگر امين‌السلطان باشد كرورات فراهم مي‌شود و شما هزار مرتبه مجلل‌تر از پدر به اروپا خواهيد رفت. ايران هزاران سال است به همين ترتيب اداره شده، اصلاحات براي چيست؟ وقت و عمر خودتان را مصروف اين خيالات نكنيد، ايراني نبايد حرفي بشنود كه بوي آزادي و قانون از آن بيايد كه هم مخالف شرع است و هم موجب تزلزل قدرت سلطنت. شما بايد راحت عيش كنيد. حيف است خودتان را خسته و آزرده نماييد.» البته مظفرالدين‌شاه هنوز به امين‌الدوله اعتماد داشت و حداقل به زبان از او حمايت مي‌كرد، اما حرف‌هاي درباريانش هم درباره تفريح و سفر به دلش مي‌نشست. همين پشتيباني از يك طرف و همدلي با طرف ديگر ماجرا، شرايط را پيچيده‌تر كرد. «پادشاه عليل‌الراي به هواي مسافرت اروپا و هوس گردش، تدريجا بناي گوش دادن به اباطيل آقايان گذاشت. ظاهرا تقويت از خيالات امين‌الدوله داشت ولي جداً جلوگيري از فساد درباري نمي‌كرد. مخارج ضروري دستگاه شاه و غلط‌بخشي او و مصارف مملكتي به جاي خود بود و پولي در ميان نبود. مقداري قروض دولت به بانك شاهي چه از بابت رژي و وجوهي كه امين‌السلطان براي حركت مظفرالدين‌شاه از تبريز گرفته بود وعده‌اش رسيده، بانك جداً اصل و فرع را مطالبه مي‌كرد. مشيرالسلطنه وزير خزانه مقداري از برات‌ها كه در اواخر دوره ناصرالدين‌شاه و زمان امين‌السلطان يا به خزانه مملكت حواله شده بود و نپرداخته بود در دست مردم بود به ثمن‌بخش از صاحبان آن خريده و هر پولي كه از ولايات و غيره مي‌رسيد در عوض اين كاغذپاره‌ها برداشت مي‌كرد و نظر به اينكه او هم از قدماي دربار مظفرالدين‌شاه بود و عزيز بي‌جهت، حساب به صدراعظم نمي‌داد و از او اطاعت نمي‌كرد. به آقا وجيه هر قدر پول داده مي‌شد، به جيب خودش مي‌رفت و شاه از عقب افتادن حقوق قشون موهوم هزار جعليات به قالب مي‌زد.» چنين به نظر مي‌رسيد كه كار كشور گره خورده و رشته امور از دست همه در رفته است. طبقه حاكم آنقدر در خودش، در رقابت‌ها و سهم‌خواهي‌هايش فرو رفته بود كه وخامت اوضاع را درك نمي‌كرد. اما از بيرون كه به دولت و دربار و به آنهايي كه كشور را اداره مي‌كردند نگاه مي‌كردي، مي‌ديدي كه آشفتگي سر تا پاي‌شان را فرا گرفته است. «اصل مطلب را بايد بي‌پرده و صاف و ساده گفت. مظفرالدين‌شاه در آن چهل سالي كه وليعهد كشور و حاكم ولايتي مثل آذربايجان بود بدبختانه هيچ از ترتيب مملكت‌داري و زندگي خبر نداشت. حساب نمي‌دانست، از جمع و خرج ايران مطلع نبود، در مكتب يك مشت نوكر عوام و متملق خائن كه جز جلب نفع و تأمين آتيه خيالي نداشتند، تربيت شده بود. ناصرالدين‌شاه طوري از اخلاق و روش اين پسر ناراضي بود كه به قدر مقدور نمي‌گذاشت او و اطرافيانش در كار آذربايجان دخالتي كنند. هميشه حاكم واقعي آذربايجان را از تهران روانه مي‌كرد... و اول سفارش و تاكيدش اين بود كه به حرف وليعهد و اتباعش ترتيب اثر ندهند...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون