با نگاهي به دگرديسي مشغوليتها اثر آلبرت هيرشمن*
خوشي فردی و سعادت همگاني
محسن آزموده
اين روزها در جامعه ما عموم افراد به دنبال خوشيهاي لحظهاي و فردي و به اصطلاح منافع و سودهاي شخصي هستند. آدمها به انواع طريقها خود را مشغول لذت بردن هر چه بيشتر از زندگي كردهاند و مرادشان از لذت هم خوشيهاي فردي است. باور به ايدئولوژيهاي كلاننگر و جمعگرا بسيار كم شده و كمتر كسي به دنبال آرمانهاي جمعي و همگاني است. اين فردگرايي رواقي و شايد بتوان (در معناي ايجابي و غيرارزشي آن) گفت كلبي مشربانه در نقطه مقابل روحيه جمعگرا و آرمانخواهي است كه تا يكي، دو دهه پيش بر فضاي فكري و فرهنگي جامعه حاكم بود و به دنبال تغيير در ساختارها و دگرگونيهاي نهادي ميرفت. براي توضيح و تبيين اين وضعيت ميتوان از بحثي كه آلبرت هيرشمن در كتاب «دگرديسي مشغوليتها: نفع شخصي و كنش همگاني» مطرح كرده، بهره جست. اين كتاب كوچك و خواندني حدود 20 سال پيش با ترجمه محمد مالجو به زبان فارسي منتشر شد. اما متاسفانه سالهاست كه ديگر تجديد چاپ نشده و جز در برخي كتابخانهها، يافت نميشود. طرفه آنكه زماني كه كتاب به فارسي ترجمه شده بود، شايد موضوع آن چندان براي خوانندگان ايراني محسوس نبود. اگرچه امروز و با پسنگري ميتوان گفت، آن زمان، يعني سالهاي مياني دهه 1380، در عرصه سياسي و اجتماعي و اقتصادي ايران، سالهاي شروع تحولاتي بود كه در نهايت منجر به دگرديسي مشغوليتها به معناي مورد نظر هيرشمن شد. اما حرف اصلي و خلاصه صحبت هيرشمن در كتاب مذكور چيست؟ او در اين كتاب ميكوشد نشان بدهد كه رفتار دسته جمعي افراد در يك جامعه مستعد نوسان ميان دوران اشتغال خاطر به امور همگاني و دوران تمركز كمابيش كامل بر پيشرفت فردي و هدفهاي رفاهي شخصي هستند. به نوشته او «رويدادهاي بيروني را ميتوان تا حد زيادي مسبب تغييرات رفتار جمعي در راستاي بعد همگاني-شخصي دانست.» به بيان سادهتر، اينكه در يك دوره زماني بيشتر افراد يك جامعه به دنبال تغيير و تحولات عمومي هستند و رفاه و سعادت همگاني را ميجويند، نتيجه تغيير و تحولات بيروني است، همچنانكه دگرديسي (شيفت) از اين حالت به حالتي كه عموم در جستوجوي نفع شخصي هستند و از تغييرات همگاني نااميد و مايوس يا دلزده شدهاند. ممكن است گفته شود ديدگاه هيرشمن كشف تازهاي نيست و تقريبا همه ميتوانند حدس بزنند كه اقبال جامعه به سمت تحولات كلان و همگاني يا منافع شخصي و فردي متاثر از عوامل بيروني است. در جامعه خود ما تا ميانه دهه 1380 يعني تا زماني كه در ادبيات سياسي ايران عصر اصلاحات خوانده ميشد، همچنان عوامل بيروني آنچنان مايوسكننده نبود. جامعه ايران در اواخر دهه 1350 تحت تاثير عوامل و علل بيشمار يك انقلاب سياسي بزرگ را رقم زد و تجربه كرد. پس از آن درگير جنگي طولاني مدت و فلجكننده شد. با پايان جنگ، ظرفيت و استعداد تحولخواهي در جامعه همچنان وجود داشت، همچنانكه گرايشهاي بينالمللي هنوز از امكان آرمانخواهي دفاع ميكرد و سياستهاي اقتصادي نوليبرال هنوز بر همه ابعاد فردي و جمعي جامعه سايه نينداخته بود. اما با ناكامي جريان اصلاحات از سويي و فراگير شدن فرهنگ نوليبرالي از سوي ديگر، زمينههاي دگرديسي از كنش جمعي براي تغيير به سوي فعاليت براي نفع شخصي فراهم آمد. در اين ميان البته بايد از چند خيزش و حركت بخشهايي از جامعه براي بهبود عمومي و تغييرات كلان هم ياد كرد كه همه آنها، هر كدام به علل و عواملي متفاوت از تحقق حداكثري اهداف و مطالبات خود ناكام ماندند. روشن است كه در چنين شرايطي جامعهاي كه از امكان تغييرات كلان نااميد شده، به سمت فردگرايي سوق مييابد و افراد به دلمشغوليهاي شخصي و خانوادگي و قوم و قبيلهاي خود پناه ميبرند و در نتيجه ضرورتي ندارد كه به اقتصادداني مثل هيرشمن مراجعه كنيم تا او برايمان درباره علل و عوامل دگرديسي مشغوليتها در جامعه سخن بگويد. نكته مهم و قابل توجه بحث هيرشمن، اما ويژگي و خصلت نوساني اين مشغوليتهاست. هيرشمن در كتاب كوچك خود توضيح ميدهد كه جامعه موجوديتي پويا و زنده است و چنان نيست كه يكبار و براي هميشه به سمت آرمانهاي جمعي خيز بردارد و وقتي ناكام ماند يا از تحقق حداكثري خواستههايش نااميد شد، براي هميشه بيخيال آنها شود. مدتي، به ضرورت در لاك شخصي خود ميخزد و پيگير لذتها و خوشيهاي دفعي و شخصي ميشود، اما دقيقا از دل همين پيگيريها و مشغوليتهاي فردي، بار ديگر تلاش براي تحولات و دگرگونيهاي عمده و جمعي زاده ميشود. به عبارت دقيقتر، هيرشمن در كتابش كوشيده منطق دگرديسي در رفتار دسته جمعي را نشان بدهد و اين نكته اميدواركننده و رهاييبخش اثر او است. او ميگويد اتفافا وقتي افراد عميقا درگير يافتن لذتهاي فردي شوند، در مييابند كه سعادت فردي جز از طريق كنش جمعي امكانپذير نميشود. همين نكته ظريف، وجه اميدواركننده بحث او براي جامعه امروز ما هم هست. شايد در وهله اول به نظر آيد كه امروز اكثريت جامعه يا دستكم طبقه متوسط به خانههاي خود پناه بردهاند و بيش از آنكه نفع عمومي را بجويند، به دنبال لذت شخصي هستند. اما با مدد گرفتن از منطق درستي كه هيرشمن طرح ميكند، ميتوان و بايد اميدوار بود كه جامعه از دل همين تضادهاي خود بار ديگر به سعادت همگاني بينديشد و آن را در ترازي ديگر و به شكلي متفاوت بازجويد و براي آن حركتي كند.
٭ اولينبار با كتاب هيرشمن و ايده آن و اهميتش در روزگار كنوني در گفتوگويي با دكتر محمد مالجو، مترجم اين كتاب خواندني و ارزشمند آشنا شدم. اميدوارم كه اين يادداشت ناشر را به صرافت بيندازد كه بار ديگر اين كتاب را منتشر سازد.