• 1404 چهارشنبه 30 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6170 -
  • 1404 چهارشنبه 30 مهر

فرسودگي اجتماعي و مكانيسم وعده

زبان كه بايد حامل معنا و اراده تغيير باشد، بر اثر تكرارِ بي‌ثمر و وعده‌هاي واهي تهي مي‌شود. وعده‌ها نه اميد مي‌آفرينند و نه خشم؛ فقط خستگي توليد مي‌كنند. اين همان چيزي است كه مي‌توان آن را فرسودگي در سطح گفتار ناميد: كلماتي كه زماني مي‌توانستند مردم را برانگيزند، امروز پژواك‌هايي بي‌جانند. از اين منظر، فرسودگي اجتماعي صرفا يك احساس جمعي نيست، بلكه نتيجه تكرار بي‌پايان وعده‌هايي است كه فاقد امكان تحققند. هر بار كه سخني بدون عمل تكرار مي‌شود، بخشي از سرمايه اعتماد اجتماعي تحليل مي‌رود. در نهايت، جامعه به نقطه‌اي مي‌رسد كه ديگر هيچ وعده‌اي را باور نمي‌كند حتي اگر اين‌بار صادقانه باشد. در سطح فرهنگي نيز اين فرسودگي خود را به شكل بي‌حسي جمعي نشان مي‌دهد. زماني اخبار فيلترينگ يا طرح‌هاي محدودكننده موجي از واكنش‌هاي سرخوشانه يا خشمگينانه برمي‌انگيخت؛ امروز، اغلب كاربران تنها شانه بالا مي‌اندازند و با ابزارهاي دور زدن محدوديت‌ها كنار مي‌آيند و از سوي ديگر هم موافقان تداوم محدوديت هم مي‌دانند تغييري در كار نيست. اين سازگاري منفعل، نشانه پذيرش نيست، بلكه نشانه خستگي است: جامعه‌اي كه ديگر نيروي گفت‌وگو و كنش ندارد، به‌ جاي تغيير واقعيت، راه‌هاي موقت براي زيستن در دل محدوديت مي‌يابد. در اين ميان، رسانه‌هاي رسمي در كنار سخنگويان نهادهاي حكومتي نيز در بازتوليد اين خستگي نقش دارند. آنها با تكرار گفتارهاي فرساينده، بخشي از چرخه بي‌اعتمادي و توليد انفعال اجتماعي و سياسي مي‌شوند. آنها هر روز از «بهبود در راه است» سخن مي‌گويند، بي‌آنكه بتوانند از چرخه وعده خارج شوند. در نتيجه، زبان رسمي به جاي آنكه ابزار برقراري ارتباط شود، به ديواري بدل مي‌شود كه ميان حاكميت و مردم فاصله مي‌اندازد. اما شايد مهم‌تر از همه، تاثير رواني اين فرسودگي بر نسل جوان باشد. نسلي كه بخش بزرگي از زندگي خود را زير سايه وعده‌هاي تكراري گذرانده، ديگر انگيزه‌اي براي مشاركت جمعي ندارد. سياست برايش چيزي نيست جز گفتاري خسته‌كننده كه هيچ‌گاه به تجربه زيسته‌اش مربوط نمي‌شود. كنسرتي وعده داده مي‌شود و اجرا نمي‌شود آنقدر كه براي دو طيف قدرت عرصه زورآرمايي است براي مخاطبان به وعده‌اي مانند تمام وعده‌هايي كه از ابتدا هم امكان اجرا نداشت، بدل مي‌شود. اين جدايي ميان گفتار رسمي و زندگي واقعي، نشانه بحران در پيوند اجتماعي است. فرسودگي اجتماعي، در نهايت، به نقطه‌اي مي‌رسد كه حتي بحران هم ديگر «تكان‌دهنده» نيست. مردم به بحران عادت مي‌كنند، همان‌گونه كه به وعده عادت كرده‌اند. شايد از همين‌ جا بتوان فهميد كه بزرگ‌ترين خطر براي يك جامعه نه خشم كه بي‌تفاوتي مزمن است. جامعه خشمگين هنوز زنده است، چون هنوز چيزي براي از دست دادن دارد؛ اما جامعه خسته، تنها به بقا از طريق فروپاشي سياسي مي‌انديشد، نه به تغيير. اجتماعي با كنشگري نيروهاي اثرگذار. در برابر اين وضعيت، نخستين گام بازسازي اعتماد است: بازگشت به صداقت در گفتار، محدود كردن وعده‌ها به آنچه واقعا ممكن است و مهم‌تر از همه، اعتراف به شكست‌هاي گذشته. به رسميت شناختن شكست‌هاي ديروز و شكست احتمالي امروز مي‌توان جامعه را از وضعيت خسته و نااميد به جامعه خشمگين و فعال و در نهايت موثر تبديل كند. شايد بتوان از خلال چنين بازشناسي صادقانه‌اي كه شكست را به رسميت شناخته و زبان و شيوه رويارويي با واقعيت‌هاي را عوض كرده است، اميد به زندگي و اعتماد اجتماعي را از زير آوارِ كلماتِ بي‌اثر بيرون كشيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون