• 1404 يکشنبه 27 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6167 -
  • 1404 يکشنبه 27 مهر

گزارشي اسنادي - پژوهشي - روزنامه‌نگاري از چگونگي «تجارت و صنعت ابريشم ‌بافي ايران» از عصر ساسانيان تا از بين رفتن آن در عصر قاجار و پهلوي - ۶

با سايه مرگ «طاعون» اروپايي بر حكومت فتحعلي‌شاه قاجار هنر، صنعت و تجارت ابريشم‌‌بافي ايران كم جان شد

مكن آز را بر خرد پادشا / كه دانا نخواند تو را پارسا (فردوسي)

مريم مهدوي اصل ٭

 اشاره - آيا ابراهيم‌خان كلانتر، صدراعظمي كه دو بار به امپراتوري‌هاي زنديه و قاجاريه خيانت كرد، با انعقاد قراردادي با جان مالكوم انگليسي؛ سنگ بناي انعقاد عهدنامه‌هاي ننگين روسي - انگليسي گلستان، تهران، تركمانچاي و... را براي تجزيه جغرافياي فرهنگي و تجاري ايران باستان گذاشت؟ پاسخ دادن به اين سوال چندان راحت نيست، به دليل اينكه هنوز روزنامه‌نگاران و پژوهشگران مستقل به هيچ برگ سندي از دوران صدراعظمي حاج ابراهيم‌خان كلانتر و خيانت‌هاي وي دسترسي ندارند و متاسفانه از دست دادن زمان بيشتر هم براي پژوهش در اين زمينه، فقط به معناي تامين منافع امنيتي اروپاي غربي نوظهور در عصر حاضر است. ضمن‌ اينكه بر اساس اسناد تاريخي مي‌توان فهميد كه دوران به ظاهر تاريك حكومت قاجاريه در ايران، ريشه در بيماري‌هاي واگيردار وبا و به ويژه طاعون اروپايي داشته كه نه‌تنها جزو بيماري‌هاي بومي ايران نبوده، بلكه هنوز روي آن كار پژوهشي انجام نشده است. بنابراين اكنون مشاهده مي‌شود ازجمله مهم‌ترين تاثير بيماري‌ مسري و وارداتي طاعون از اروپا به ايران - نخستين‌بار در دوره حكومت شاه سلطان حسين صفوي و دومين‌بار در دوره حكومت فتحعلي‌شاه قاجار - از بين رفتن هنر توليد، صنعت و تجارت ابريشم ايالت گيلان به عنوان مركز تجارت جهاني ابريشم است كه به پول نقره و طلاي ايران هم ارزش جهاني داده بود. متاسفانه مرحله فروپاشي هنر، صنعت و تجارت ابريشم گيلان، پس از انعقاد عهدنامه‌ ابراهيم‌خان كلانتر و جان مالكوم انگليسي و به دنبال آن عهدنامه‌هاي ننگين گلستان و طهران آغاز شده كه در ادامه اين سلسله گزارش اسنادي، پژوهشي و روزنامه‌نگاري به آن مي‌پردازيم. 

پاياني بر شكوه ابريشم‌بافي ايران 

آزاده حيدري، دركتاب «نمايه‌نامه ‌تحليلي ‌‌موضوعي سفرنامه‌هاي ترجمه ‌‌شده سياحان ‌انگليسي درباره‌ ايران» درخصوص بيوگرافي جيمز موريه نوشته است: «جيمز موريه ديپلمات و نويسنده انگليسي قرن ۱۹م. و مامور سياسي مقارن با فتحعلي‌شاه قاجار در ايران، اصالتا اهل فرانسه و تبعه انگليس است... در سال ۱۸۱۰م. [۱۲۲۶ق.] مجددا در خدمت سرگور اوزلي به تهران برگشت و تا سال ۱۸۱۶م. در ايران حضور داشت و براي مدتي نيز وزيرمختار بريتانيا در ايران بود. موريه در انعقاد عهدنامه گلستان و تعيين خطوط مرزي ايران و روس و انعقاد شوم [احتمالا عهدنامه طهران ۱۲۲۹ق - ۱۸۱۴م.] ايران و انگليس دست داشت... سرگذشت «حاجي باباي اصفهاني» و دو جلد «سفرنامه‌ جيمز موريه» كه توسط ابوالقاسم سري در سال ۱۳۸۶ ترجمه شده از جمله تاليفات وي است.»

در ادامه، جيمز موريه در سفرنامه دو جلدي خود نوشته است: «بزرگ‌ترين و سرشارترين محصول ايران ابريشم گيلان و مازندران است. در شهرهاي صنعتي ايران ازجمله در شهر يزد پارچه‌هاي ابريشمي و پنبه‌اي بافته مي‌شود؛ در كاشان ابريشم و ظرف‌هاي مسي، در قم ظرف‌هاي سفالين، در رشت ابريشم و پارچه‌هاي خشن پشمي كه از آنها Tekmis ساخته مي‌شود، در شيراز گونه‌گون شمشير، جنگ‌افزارهاي آتشين، شيشه‌ و بلور، در اصفهان [ناخوانا] ابريشمي گلدار، پارچه‌هاي پنبه‌اي، در كرمانشاه جنگ‌افزار و در كرمان شال ساخته مي‌شود... روسيه با پرداخت طلا، ابريشم گيلان را مي‌خرد و تركيه در برابر دريافت شال و ابريشم كمي كه از ايران وارد مي‌كند پول طلا مي‌پردازد... در اصفهان كارخانه حريربافي فراوان است. بيشتر ابريشم اصفهان از گيلان آورده مي‌شود. چرخ‌هاي ريسندگي ايران همانند گونه‌هاي اروپايي آن ساخته مي‌شود [فردوسي، جمشيد را مخترع دستگاه بافندگي مي‌داند؛ كتاب ايرانشهر، انتشار كميسيون ملي يونسكو در ايران، ۱۳۴۲ش.]. از خانه‌اي ديدن كرديم كه روزانه پنجاه كلاف ابريشم در آن ريشته [رشته] مي‌شد. سپس در هفت ماشين بافنده همان كارخانه به گونه لچك‌هاي ابريشمي بلند سياهرنگ كه زنان ايراني همچون دستار به سر مي‌بندند درمي‌آمد. درپشت اين هفت دستگاه بافندگي سي مرد سرگرم كار بودند كه نه به گونه روزمزدي بلكه به‌ طور مقاطعه كار مي‌كردند. براي بافتن هر لچك چهارگوش كه دو ذرع و چارك است، دو غروش برابر نزديك سه شلينگ و هشت پنس انگليس دريافت مي‌كنند. آنها گفتند در هر دو روز يك لچك مي‌بافند ولي به نظر ما انجام اين كار سخت دشوار مي‌نمود... پارچه‌هاي ابريشمي كاشان نمودار زبردستي و كارآزمودگي بافندگان اين شهر است. پارچه ويژه آن به نام «شال‌كاشي» بسيار زيباست. نمونه‌هاي پارچه‌هاي كشمير در كاشان بافته مي‌شود. اما هيچ پارچه‌اي نمي‌تواند در زيبايي و گرمي از شال‌هاي كشمير پيشي جويد. ساتن و زري و حرير نيز در كاشان بافته مي‌شود. اما حرير كاشان به حق آوازه بسيار دارد. در پيرامون كاشان درختستانهايي از توت براي پرورش كرم ابريشم هست. اما فرآورده ابريشم آن براي كارخانه‌هاي ابريشم‌بافي كاشان بسنده نيست و كمبود آن از گيلان جبران مي‌شود. رفت و آمد و جنب‌وجوش بازرگاني كاشان را در اصفهان هم نديده بوديم، زيرا افزون بر ابريشم بازرگاني و دادوستد جام‌هاي مسين نيز رونق فراوان دارد.»

انعقاد عهدنامه طهران (۱۲۲۹ق -۱۸۱۴م) 

يك‌سال پس از انعقاد عهدنامه ننگين گلستان (۱۲۲۸ق - ۱۸۱۳م.) كه با طراحي سرگور اوزلي انگليسي و اجرايي شدن روسيه تزاري انجام شد، انگلستان مبادرت به انعقاد عهدنامه طهران كرد كه جيمز موريه و هنري اليس (احتمالا هنري راولينسون، مترجم خط ميخي ايران از روي كتيبه يوناني باشد)، در آن نقش كليدي را ايفا كردند. بنابراين امروز، با يادآوري نخستين «مراسله اليزابت ملكه انگلستان بشاه طهماسب اول» در دوره حكومت صفويه، دومين سند «تفضيل اجازه‌نامه كه كريمخان زند بانگليسها داده است» و سومين ملحقات «تفصيل معاهده دولتين ايران و انگليس بتوسط سير[سر] جان ملكوم [مالكوم]» با حاجي ابراهيم خان كلانتر كه در دوره حكومت فتحعلي‌شاه قاجار انجام شد و در قسمت‌هاي پيشين اين سلسله گزارش اسنادي، پژوهشي و روزنامه‌نگاري منتشر شد، به متن ملحقات چهارم، يعني «تفصيل معاهده دولتين ايران و انگليس موسوم به عهدنامه طهران» مي‌پردازيم كه در كتاب خطي «تاريخ مارخام - تاريخ مملكت ايران و سلطنت سلسله جليله قاجاريه» موجود است. ترجمه فارسي از كتاب لاتين كلمنت ماركام يا «مارخام» كه در بخش خطي و كتابخانه لاتين مجلس نگهداري مي‌شود، توسط رحيم‌ حكيم‌الملك [فرزانه] درسال ۱۳۰۱ قمري در دارالخلافه طهران و براي شخص ناصرالدين‌شاه قاجار انجام شده است. ازهمين‌روي، متن اين سند تاريخي بدين شرح است: «تفصيل معاهده دولتين ايران و انگليس موسوم بعهدنامه طهران» - صورت خلاصه عهدنامه كه در ميان دولت ايران و انگليس منعقد شده و موسوم است بعهدنامه طهران ـ الحمدلله الكافي الوافي اما بعد اين خجسته اوراق دسته‌گلي است كه گلزار بي‌خار وفاق رسته و به دست وكلاء مختار دولتين بهيتين برسم عهدنامه مفصل بر طبق ماصدق و خلود پيوسته مي‌گردد چون قبل از اين عاليجاه زبده السفرا سير [سر] حوفرد جُنس بارونت [هارد فورد جونز] كه از جانب دولت بهيه انگليس بجهت تمهيد مقدمات يكجهتي دولتين عليتين وارد دربار سپهر اقتدار شهرياري شده بود عهدنامه مجملي فيمابين وكلاي دولت عليه ايران جناب ميرزا محمد شفيع صدراعظم و حاجي محمد حسينخان مستوفي‌الممالك و مشاراليه كه وكيل و سفير دولت بهيه انگليس بود در سنه يكهزار و دويست و بيست و چهار هجري [۱۲۲۴ق.] مرقوم گرديده بود. 

بعد كه جناب سير كوراوزله [سرگور اوزلي] سفيركبير اعليحضرت پادشاه انگلستان براي اتمام عهود دوستي و انجام مقصود دولتين مزبورتين شرفياب درگاه رفيع باحشمت شهرياري گرديد در بيست و چهارم ماه حوت سنه يكهزار و دويست و بيست و هفت هجري [۱۲۲۷ق.] با وكلاي اين دولت قاهره عهدنامه مفصله مشتمل بر عهود و شروط معينه مرقوم و مشروح ساخت.

بعد از آنكه اين عهدنامه يكجهتي و اتحاد منظور دولت بهيه انگليس گرديد چندفصل از آن را با تغييرات چند بمقتضاي مراسم يك جهتي و اتحاد دولتين عليتين النسب دانسته عاليجاه هنري اليس را روانه و در طي نامه دوستانه خواهش‌مند تغييرات مزبوره گرديد جناب ميرزا شفيع (صدراعظم) و ميرزا بزرگ (قائم‌مقام) و ميرزا عبدالوهاب معتمدالدوله (منشي‌الممالك) وكلاي دولت عليه ايران با عاليجاه ميستر موريه ايلچي جديد دولت بهيه انگليس و عاليجاه مشاراليه شروع در تفصيل شروط و عهود كرد مقاصد معاهده ميمونرا [ميمون را] از قراري كه بعد از تغييرات مزبوره در فصول يازده‌گانه شرح داده خواهد شد و امور متعلقه به تجارات و معاملات مملكتين از قراري است كه در عهدنامه تجارتانه جداگانه شرح داده خواهد شد. 

فصل اول اولياي دولت عليه ايران برخود لازم دانستند كه از تاريخ اين عهدنامه هر عهد و شرطيكه بهر يك از دولت‌هاي فرنگ كه با دولت بهيه انگليس درحالت نزاع و دشمني باشد بسته‌اند باطل و ساقط دانند و شاهنشاه متعهد مي‌شوند كه لشكر ساير دول فرنگيانرا [فرنگيان را] از حدود متعلقه بخاك ايران راه عبور به ممالك هندوستان ندهند و حتي‌المقدور نگذارند كه احدي ازين طوايف كه قصد هندوستان دارند از راه خوارزم و بخارا و غيره بدان مملكت حمله برند و راه عبور قشون ايشانرا مانع شوند -فصل دويم اولياي دولت انگليس متعهد مي‌شوند كه در امور داخله ايران بهيچ‌وجه مداخله نكنند و هرگاه فيمابين شاهزادگان و امرا و سردارهاي ايران مناقشتي روي دهد هيچگونه دخل و تصرف در امر ايشان ننمايند - فصل سيم مقصود كلي از اين عهدنامه آنستكه دو دولت قوي شوكت از جانبين امداد و كمك بيكديگر نمايند و اين عهدنامه [ناخوانا] از براي رفع سبقت نمودن دشمنان در نزاع و جدال و دفاع پذيرفته است و مراد از سبقت در جدال تجاوز نمودن از خاك متعلقه بخود و قصد ملك خارج از خود نمودن است - فصل چهارم اولياي دولت انگليس متعهد مي‌شوند كه هرگاه يكدولت خارج بخواهد به ممالك ايران حمله برد و با دولت ايران جنگ نمايد ماداميكه [مادامي‌ كه] جنگ درميان است همه ‌ساله دولت انگليس اسلحه و مايحتاج جنگ بدولت ايران امداد و كمك كنند يا آنكه سالي دويست هزار تومان وجه نقد براي مصارف قشون و مخارج جنگ به ‌كارگذاران دولت عليه ايران بپردازند بشرط آنكه سبقت در جدال ازطرف دولت ايران نشده باشد و ايرانيان ازحدود خود تجاوز نكرده و در دفاع باشند- فصل پنجم هرگاه اولياي دولت عليه ايران بخواهند كه براي تعليم و تربيت نظام قشون فرنگ معلم بايران بياورند مختارند كه از مملكتي از ممالك فرنگستان كه دولت بهيه انگليس نزاع و جدال نداشته باشند معلم بگيرند ـ فصل ششم اگر كسي از طوايف فرنگ كه با دولت بهيه انگليس درحالت مصالحه ميباشند با دولت عليه ايران نزاع و جدال نمايند دولت انگليس بطريقيكه [به طريقي كه] مرقوم شد به كمك ايران عسكر مامور كنند و اسلحه بدهند يا آنكه دويست هزار تومان مقرر را براي خرج قشون و غيره كارسازي دولت عليه ايران نمايند ـ فصل هفتم قرارشد كه تنخواهيكه [تنخواهي كه] بعوض عساكر از دولت بهيه انگليس داده مي‌شود ايلچي آن دولت بهيه هرچه ممكن شود زودتر و پيشتر مهمسازي نمايند ـ فصل هشتم هرگاه طايفه افاغنه را با دولت بهيه انگليس نزاع و جدالي باشد اولياي دولت عليه ايران قشون خود را بامداد قشون انگليس بافغانستان بفرستند و وجه اخراجات آن را از دولت بهيه انگليس بگيرند از قراريكه اولياي دولتين قطع و فصل نمايند ـ فصل نهم اگر جنگ و نزاعي فيمابين دولت عليه ايران و افغان اتفاق افتد اولياي دولت بهيه انگليس را درآن ميانه كاري نيست و بهيچ طرف كمك و امداد نخواهند كرد مگراينكه بخواهش طرفين واسطه صلح كردند- فصل دهم اگر از روساي ايران كسي بخواهد دشمني كند و ياغي بشود و فرار به مملكت انگليس نمايد بمحض اشاره اولياي دولت ايران آنكس را از ولايت بيرون نمايند و اگر بيرون نرود او را گرفته روانه نمايند ـ فصل يازدهم اگر درخليج فارس دولت ايرانرا [ايران را] امدادي ضرور شود از دولت بهيه انگليس بشرط امكان و فراغ كشتي جنگي و قشون بدهند و اخراجات آن را موافق برآورد آن وقت قطع و فصل نموده بازيافت نمايند - خاتمه ما كه وكلاي دولتين عليتين ميباشيم اين عهدنامه مفصله را كه سابقا فيمابين وكلاي دولتين بفصول دوازده‌گانه نگارش يافته حال به تغييرات چند كه منافي دوستي و يك جهتي دولتين علتين نبود و به صلاح انسب مينمود در فصول يازده‌گانه تعيين و تقرير و تحرير كرده دستخط و مهر گذاشتيم بتاريخ بيست و پنجم ماه نوامبر سنه يكهزار و هشتصد و چهارده عيسوي [۱۸۱۴م.] مطابق دوازدهم شهر ذي‌حجه‌الحرام (پنجم ماه قوس) سنه يكهزار و دويست و بيست و نه هجري مصطفوي [۱۲۲۹ق.] علي هاجرها السلام و التحيه تحريرا في دارالخلافه طهران (امضاي عهدنامه) محمد شفيع- ميرزا بزرگ -عبدالوهاب -جيمس موريه - هنري اليس [هنري راولينسون].

بيماري وبا؛ جان مردم ايران را درو كرد

در همين ‌راستا، كلمنت ماركام [مارخام] انگليسي، در فصل دوم از كتاب خطي - چاپي «تاريخ ايران در دوره قاجار» با ترجمه ميرزا رحيم [فرزانه] و به كوشش ايرج افشار درسال ۱۳۶۴ ش. و با عنوان «در ذكر ايام سلطنت شاهنشاه مسرور خاقان مغفور فتحعلي‌شاه قاجار» نوشته است: «در كاشان مخمل و پارچه‌هاي ابريشمي و غيره مي‌بافند و ظروف مسي بسيار خوب مي‌سازند. مخمل كاشان معروف است... اهم مال‌التجاره ايران كه به خارجه مي‌رود، ابريشم گيلان است كه تقريبا سالي هزار خروار متجاوز به عمل مي‌آيد. سه عشر از آن را تجار روس مي‌خرند، سه عشر را به بغداد مي‌فرستند و دوعشر را به اسلامبول مي‌برند و دو عشر ديگر را به اصفهان و يزد مي‌برند... در مازندران و گيلان پارچه‌هاي پشمي و ابريشمي اعلي مي‌بافند... درسنه ۱۲۴۴ هجري ناخوشي وبا كه هشت سال قبل از آن در ايران بروز نموده بود در ثاني در بيشتر بلاد ايران درافتاد و اين بلاي مهيب جمعي كثير از اهل ايران را به هلاكت رسانيد. فقط در مملكت گيلان دويست هزار نفر زن و مرد از اين مرض مرده بودند. بعد از برطرف شدن مرض وبا بلاي قحط مملكت ايران را فرا گرفت.»

نفوذ صنعت انگليس به ايران  پس از مرگ ابريشم گيلان 

آزاده حيدري، دركتاب «نمايه‌نامه ‌تحليلي ‌‌موضوعي سفرنامه‌هاي ترجمه ‌‌شده سياحان ‌انگليسي درباره‌ ايران» درخصوص بيوگرافي جيمز بيلي فريزر نوشته است كه فريزر در زمستان ۱۸۳4-۱۸۳3م.[۱۲50-۱۲49ق.] همزمان با حكومت فتحعلي‌شاه به ماموريت «ديپلماتيك» روانه ايران شد و يكسال پس از ورود وي، فتحعلي‌شاه قاجار در سال ۱۸۳۵م. درگذشت و پس از آن كتاب «سفرنامه زمستاني» را نوشت. 

درحالي كه منوچهر اميري در سال ۱۳۶۴ سفرنامه فريزر را ترجمه كرده، فريزر در سفرنامه خود، در نامه پنجم (از مرز ايران تا تهران و ديگر شهرهاي ايران) -۱۶ ماه مه، دامغان (۲) نوشته است: «به همين ترتيب هركس لباسي را مي‌پوشد كه در خود روستا ساخته مي‌شود. روستاييان كتان مي‌كارند و معدودي از درختان توت براي پرورش كرم ابريشم دارند. با كتان پارچه‌هايي با بافت‌هاي مختلف مي‌بافند كه بيشتر خشن است و كرباس ناميده مي‌شود و دهاتيها در تهيه پيراهن و شال كمر از آن استفاده مي‌كنند. كرباس را با اندكي ابريشم درهم‌مي‌آميزند و با مهارت بيشتر مي‌بافند و پارچه‌اي به دست مي‌آورند كه كليجه (اليجه) خوانده مي‌شود. راه‌راه است و با آن جليقه‌اي بلند مي‌سازند موسوم به ارخالق (اولخالوك) يا اينكه پارچه را در برابر پول يا ديگر اشيا با تركمانان مبادله مي‌كنند. از پشم بز يا گوسفند پارچه‌هاي خشن خاكستري يا شتري براي لباس زمستاني يا پوشش معمولي مي‌بافند. همه دست‌اندركاراند، مردان، زنان، كودكان. پسر«خان» به من گفت كه زنان (و كلفتهاي او) سالي چهل پنجاه تومان يا در حدود همين مبلغ به پوند استرلينگ با كار دستي فراهم مي‌آورند.»

همچنين، وي در نامه اول - تهران، ۲۹ مارس ۱۸۳۳ م. نوشته است: «همراه مكنيل و آقاي برانت كنسول طرابوزان (كه اكنون سفري به تهران كرده بود) به ديدار منوچهرخان رفتيم تا برايش وسايل پيشرفت در تهيه ابريشم خام گيلان را براي بازار انگلستان كه بازرگانان ابريشم كشورمان پيشنهاد كرده بودند شرح دهم، شرح بهبود و پيشرفت امور براي هريك از صاحبان صنايع ملتي جاهل هميشه كاري است دشوار به خصوص در مورد گيلان، از نظر وضع خاص روابط ميان مالك و زارع و نيز به جهت وضع تجارت ابريشم به‌طوركلي. با اينهمه معتمدالدوله به عنوان حاكم آن شهرستان نگران بهبود وضع ابريشم است و چون خود يكي از محتكران ابريشم به شمار مي‌رود مناسب‌ترين شخصي است كه بتواند اين پيشنهادهاي مطرح شده را به هر ترتيبي شده در معرض آزمايش قراردهد و چنانچه نتيجه خوب شد اين پيشنهادها راه نفوذ خود را باز خواهند كرد چنانكه به‌طوري‌كه شنيده‌ام در بروصه واقع در آسياي صغير در مورد ابريشم حال بدين منوال بوده است و در نتيجه تغييراتي در كيفيت بيرون كشيدن ابريشم از پيله ارزش آن دوبرابر شده است... اما عالي‌ترين محصول مازندران برنج و از آن گيلان ابريشم... ۵سپتامبر-رشت: من رفتم و از ميان بازارها قدم زنان گذشتم. اكنون فصل خريدن و دسته‌كردن و صادركردن ابريشم است و بسياري از كاروانسراها پر از بازرگاناني بود كه دست‌اندركار اين مشاغل‌اند و ازاين‌رو منظره‌اي كه ديدم نسبتا با روح و پرازدحام بود. در برابر هر حجره يا اطاقي نوعي ايوان يا فضاي باز وجود دارد كه مردم در زير سايه بامهاي پيش‌آمده آن مي‌نشينند و دراينها اشخاصي ازدحام كرده بودند كه كلافهاي ابريشم را امتحان مي‌كردند و «گره و گلوله‌ها» را بر مي‌چيدند و ابريشمهاي پاك شده را به اشكال مناسب براي دسته‌بندي كردن در مي‌آوردند. اما اين مردم همه بيگانه بودند و به ندرت يك گيلاني درميان آنان پيدا مي‌شد. خلأ ناشي از بروز طاعون مايه جلب عده فراواني از بيگانگان (غيرگيلاني) شده است. تجارت ابريشم چنانكه پيش از اين گفته‌ام چنان وسوسه‌گر است كه به رغم بيماري و مرگي كه ممكن است در زير آنها كمين كرده باشند مردم را تطميع و اغوا مي‌كند. اما در بازار بزرگ كه روزگاري آن را پرازدحام ديده بودم نيمي بلكه دوسوم دكانها بسته بود و بقيه را يا سوداگران خرده‌پاي ابريشم تصرف كرده بودند يا دوره‌گردان و خرده‌فروشان چيت و قماش نخي و محصولات معمولي كشور. چيزي از آن جنب‌و‌جوشي كه به خوبي به ياد داشتم باقي نمانده بود و دركوچه‌ها به ندرت انساني ديده يا صدايي شنيده مي‌شد. درخصوص بعضي از كارگاه‌‌داران محلي كه معروف بودند تحقيق كردم - هيچ‌كس زنده نبود - سازندگان همه از ميان رفته بودند. در واقع همينكه طاعون درخانه‌اي در گيلان راه مي‌جست به ندرت موجود زنده‌اي را در آنجا باقي مي‌گذاشت. تمام اعضاي خانواده را به ديار عدم مي‌فرستاد. درسفر سابق كه در رشت بودم البته بيش از شصت‌هزار جمعيت داشت و اكنون اين رقم بين پانزده و بيست‌هزار است، اعم از گيلاني و غيرگيلاني اما اين رقم نيز مورد اطمينان نيست.»

 ادامه دارد... 

 منابع: كتابخانه‌هاي شماره يك

 بخش خطي و ايران‌شناسي مجلس

 ٭ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون