چند سطري از داستان پرآبِ چشم «آب» در ايران
ماهي كه بر خشك اوفتد قيمت بداند آب را٭
حميدرضا محمدي
رندانِ تشنهلب را، آبي نميدهد كس/ گويي وليشناسان، رفتند از اين ولايت
حافظ شيرازي
داستان «آب» در ايران به هولناكترين و فاجعهبارترين و البته غمانگيزترين روزهايش رسيده است و عملا ديگر چنان كار از كار گذشته و ديگر حتي رعايت الگوي مصرف شهروندان هم اين درد بيدرمان را افاقه نميكند. سرزمينِ فينفسه و بالذات خشكي كه مديريت آبِ انسانِ عاقبتانديشِ ايراني در آن، در همه اين چندهزارساله چنان حيرتآور و شگفتانگيز و مهندسيشده بود كه دشوارترين خشكساليها و بيآبيها را از سر گذراند و بهويژه به مدد قناتها و آبانبارها و يخچالها و بركهها از اين مهلكهها عبور كرد و خود را به امروز رساند بيآنكه رودي و رودخانهاي و چشمهاي را بخشكاند و خود محيط زيست پيرامونش عطشان بماند. اما ايراني بهاصطلاح مدرنِ قرن بيستويكم كه بهجاي تمشيت صحيحتر و دقيقتر، مانند ديگر ممالك راقيه با آن همه بارش كه از هر راهي براي حفاظت و حراست از آب و حتي توليد آن سود ميجويند، چنان وحشيانه به جان منابع آب روزميني و زيرزميني افتاد و آنقدر چاه غيرمجاز حفر كرد و بيرويه و بيبرنامه سد ساخت و كشاورزي پرآب را در مناطق بيآب گسترش داد و در پهنههاي كويري صنايع آببر احداث كرد و به انبان پرنشدني منافع و مطامعش ريخت كه هرچه داشتيم تمام شد و اين خشكسالي پيدرپي تمامنشدني هم مزيد بر علت شد و شد امري عليحده تا باقيماندهها هم از كف بروند. بر اين علاوه كنيد جمعيت لجامگسيختهاي كه به شهرها هجوم بردند و آب را بلعيدند و آبي كه به ثمن بخس به جماعت فروخته شد و تدبير مصرف آن يا آموزش داده نشد يا در مدارس از سر رفع تكليف چيزهايي گفته شد.
حالا ما ماندهايم با درياچههاي اروميه، هامون، مهارلو، بختگان و پريشانِ خشكيده، رودخانههاي اترك، هيرمند و زايندهرودِ خشكيده، چشمهعلي خشكيده، سراب نيلوفرِ خشكيده، قنات نبادانِ خشكيده، تالابهاي ميانگران و شيمبار و گاوخوني خشكيده، سدهاي مارون، وشمگير و رودبالِ خشكيده و خيلي پهنههاي آبي تفتيده ديگر كه شمارشان از اين مجال و مقال بيرون است و اكنون بايد چوب مديران نامديري را بخوريم كه پس از زدوبند با اين و آن و از سر بيشرفي و خيرهسري اين سرزمين را گداختند و زيست انساني، گياهي و جانورياش را شوربختانه و تيرهروزانه تشنه گذاشتند و حتي وقتي داشتند پاي كاغذها را براي احداث آن كلانطرحها امضا ميكردند، حتي لحظهاي به فكر آينده فرزندنشان كه هيچ، آتيه خويش هم نبودند و سنگ جيب مبارك را به سينه ميزدند.
اينروزها بيش از همه دارم به سرو ابركوه فكر ميكنم كه ۵هزارو۵٠٠ سال سرفراز و سربلند ايستاد و سايهگستري كرد، اما امروز از قفاي خشك شدن قنات نبادان، لابد بايد تا چندي ديگر خبر نابودياش را بشنويم. حيات گياهي و جانوري ايران، اين ميراث بيجايگزين كه حالا با فزوني فرونشستها، ميراث فرهنگياش را هم تهديد ميكند، ما مردم را نخواهد بخشيد.
٭مصراعي از سعدي شيرازي