بحران پنهان در قلب شهر
اين امر، بيانگر تلاقي چند آسيب بزرگ است: مهاجرت، فقر و ضعف حمايت رسمي. بدون رويكردي چندبعدي، درهمتنيدگي اين بحرانها پابرجا خواهد ماند.
سياستگذاري چندسطحي؛ تجربه جهاني، نياز بومي - براي حل اين مسائل و دستكم كاستن از شدت آنها، نياز به سياستگذاريهاي چندسطحي و چندجانبه داريم از جمله سياستگذاريهاي ميانبخشي و يكپارچه، اجراي طرحهايي از قبيل مناسبسازي مدارس براي زيست همراهانه كودكان و نوعي امكان بروز اجتماعي شدن نهفته آنان و از همه مهمتر فهم موضوع كودك كار و تفكيك و سياستگذاري مناسب كه ميتواند از شروط الزامي دستيابي به موفقيت باشد. به عنوان مثال مشروط كردن يارانهها، راهي آزموده شده و مسير موفقي است كه پاسخ لازم را در آسيا، امريكاي جنوبي و... دريافت كرده است. اين تجارب نشان ميدهند كه مشروط كردن كمكهاي نقدي به تحصيل، تغذيه و بهداشت، ميتواند چرخه آسيب را به سود رشد و آموزش بشكند.
هشدار براي جامعه - مساله كودك، تنها بخشي از فهرست مشكلات اجتماعي نيست؛ اين پديده يك «چراغ هشدار» براي جامعه است.
مهمترين موضوعي كه ذهن جامعهشناسان، روانشناسان و كارشناسان علوم تربيتي را به خود معطوف كرده اين سوال است كه نظام تدبير يا حكمراني و نهاد آموزش به چه ميزان از تغييرات نسلي آگاه بوده و بر اساس آن سياستگذاري ميكند؟ پرسش اساسي اينجاست: آيا نظام آموزش ما- از محتواي درسي و افقها، تا هدفگذاري، فضای مدارس، نحوه تدريس معلمين، كيفيت آموزشي و.... با تغييرات اجتماعي و نيازهاي امروز منطبق شده است؟
شناسايي و اقدام بر اساس دستههاي آسيب - كودكان بازمانده از تحصيل، محرومان از فرصتهاي برابر آموزشي، داراي محدوديتهاي فرهنگي يا ذهني، كودكان بيسرپرست يا بدسرپرست و همچنين مشغول به كار كودك، كودكان كار و بازمانده ناشي از فقر، هر گروه نيازمند برنامه اختصاصي است. انباشت اين مشكلات در يك كودك، بدون سياستگذاري جامع، تنها به تغيير مسير زندگي او به سوي خيابان ختم ميشود.
از ديگر نكات مهم در سطح كلان، بحث مهم «بودجهريزي» است. بودجهريزي عمومي بايد حساس به كودكان و نوجوانان باشد تا كارايي در اين حوزه افزايش يابد. اين نياز مستلزم تركيب اقدامات حمايتي در عرصههاي گوناگون معطوف به كودكان و نوجوانان است. چنين رويكردي، زمينهساز تغييرات ساختاري خواهد بود.
كلام آخر - اين مساله، مسالهاي تكعلتي نيست؛ شبكهاي از فقر، خشونت، مهاجرت،... و فقدان حمايت موثر است كه آينده كودك را در خيابان رقم ميزند. تنها با سياستگذاري همزمان در چند جبهه، با استفاده از تجربههاي موفق جهاني و پايبندي به اجراي برنامههاي جامع، ميتوان ريشه را خشكاند و خيابانها را به مسيرهاي عبور، نه زيست، براي كودكان بازگرداند.