• 1404 يکشنبه 13 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6155 -
  • 1404 يکشنبه 13 مهر

درباره فيلم «عمليات غيرممكن: روزشمار مرگ» ساخته كريستوفر مك‌كوري، ۲۰۲۵

حيف اين بودجه و تكنولوژي فيلمسازي

ابونصر قديمي

اين فيلم آخرين سري از مجموعه ‌فيلم‌ها يا فرنچايز ماموريت غيرممكن ‎Mission: Impossible به نام روزشمار مرگ The Final Reckoning  است. 
فرنچايزي كه از محبوب‌ترين و مهيج‌ترين فرنچايزها در جهان است مانند فرنچايزهاي اينديانا جونز، سريع و خشن، جان ويك و ... كه قسمت اول آن ۱۹۹۶ اكران شد و تاكنون ۸ فيلم از اين مجموعه اكران شده، نقش اول يا قهرمان تمام آن‌، ستاره هاليوود تام كروز بوده و درآمد حاصل از مجموعه ۸ فيلم تا اينجا ۴.۷۴ ميليارد دلار است كه نشان از محبوبيت و فروش بالاي آن دارد.
 كارگران اين فيلم كريستوفر مك‌كوري، فيلم محصول ۲۰۲۵ و از برترين و پرفروش‌ترين (رتبه پنجم ‌با كمي اختلاف نسبت به سوپرمن) فيلم‌هاي امسال هاليوود است. بودجه ساخت فيلم 4۰۰-3۰۰ ميليون دلار و فروش آن تا اينجا ۵۹۷ ميليون دلار بوده است. از اخبار جالب فيلم مي‌توان به مصدوم شدن شديد تام كروز در حين سكانس جنگ تن‌به‌تن در هواپيماي قديمي اشاره كرد كه ظاهرا بدل‌كاري نداشته و طبق گفته خود كمرش شكسته و انگشتانش ورم كرده بود.
داستان فيلم در مورد هوش مصنوعي به ‌نام Entity است كه مشغول هك كردن تمام سايت‌هاي بمب‌ هسته‌اي جهان نظير كره شمالي، هند، پاكستان، اسراييل، فرانسه، انگلستان و ... است و فقط روسيه و امريكا باقي‌ مانده‌اند و اگر تمام اين سايت‌هاي بمب هسته‌اي را تسخير كند، مي‌تواند به كل جهان حمله كند و اداره مطلق زمين را به دست بگيرد. 
حال امريكا كه مانند ديگر فيلم‌هايش، هميشه قهرمان است، به‌رغم ديگر رقبايش هنوز سايت‌هاي هسته‌ايش هك‌ نشده و شاگرد ممتاز كلاس است، حال سياستمداران امريكا دو راه دارند: نخست آنكه به مراكز هسته‌اي تمام كشورها كه كنترلشان را از دست داده‌اند حمله هسته‌اي كند تا Entity را شكست‌ دهد يا اينكه بمب‌هاي هسته‌اي خود را آف‌لاين كند كه هوش مصنوعي نتواند به آن نفوذ كند و بالاخره هميشه راه سومي هم در فيلم‌هاي هاليوودي وجود دارد كه يك‌ فوق‌قهرمان با توانايي‌هايي باورنكردني و همه‌فن‌حريف پيدا شود تا برود معجزه‌آسا و در دقيقه نود، دنيا را از شر خطر جدي كه عن‌قريب است نابودش ‌كند، نجات دهد. 
يكي از مستلزمات و مراحل نابود كردن Entity كه زحمتش به گردن تام كروز افتاده، در زيردريايي غرق‌ شده روسيه است كه مختصات آن را كسي نمي‌داند، تام كروز از رييس‌جمهور امريكا يك‌ ناو هواپيمابر مجهز به بمب‌ هسته‌اي اتمي قرض مي‌گيرد و دليل قانع‌كننده‌اش براي اين سوال كه چرا بايد چنين ناوي را به او بدهند، اين است كه با شروع موسيقي انگيزشي و حماسي و لبخند زدن مي‌گويد: لطفا به من اعتماد كنيد! (خيلي هم منطقي!) 
حالا غرض اسپويل يا روايت كل فيلم دو ساعت و پنجاه دقيقه‌اي نيست كه علاوه بر اينكه وظيفه نقد نيست، بلكه اگر قرار بود كل آن را تعريف كنم چرا اصلا بايد فيلم ساخته مي‌شد، فقط در نقد مي‌توان به عملكرد موفقيت، نقاط ضعف و پيام‌هاي باطني فيلم اشاره كرد.
اصلي‌ترين موضوع فيلم، موضوع جدي شدن خطر هوش مصنوعي يا AI هستند كه اين هشدار را در فيلم‌هاي اديسه فضايي كوبريك ۱۹۶۸ و من يك ربات هستم ۲۰۰۸ و ... بسياري از فيلم‌ها و هشدار دانشمندان و خردمندان ديگر نيز مي‌بينيم. هوش مصنوعي، تنها اپليكيشن تبديل عكس به نقاشي و جوان يا پير‌سازي اشخاص، تصاوير و خواندن ترانه مشهوري با صداي خواننده مشهوري ديگر نيست كه ايرانيان متخصص استفاده از آنها هستند، بلكه اين هشدار واقعا جدي است كه هوش‌هاي الكترونيكي و ديجيتالي قادر است نسل بشر را شكست دهد كه حال فيلم سويه‌، سوژه و احتمالي را انتخاب كرده كه هوش مصنوعي به روش‌هايي، سايت‌هاي بمب‌هاي هسته‌اي كشورهاي اتمي جهان را هك مي‌كند و مي‌تواند آنها را كنترل و شليك كند. 
پس موضوع كلي فيلم موضوعي جالب و بسيار قابل تامل است كه هوش مصنوعي خودساخته توسط انسان تا چه حد مي‌تواند خطرناك باشد، حقيقتش من خود زماني كه سال ۲۰۱۶ فيلم اديسه فضايي كوبريك را ديدم، هشدارش را جدي نگرفتم كه رباتي بتواند انسان را شكست دهد، زيرا تا ۲۰۱۶ تا اين حد هوش مصنوعي پيشرفت نكرده بود، اما الان با چت كردن با چت‌ جي‌پي‌تي كه از هوش مصنوعي‌هاي پيش‌پاافتاده و ضعيف است، ضمن بهره‌مند شدن زياد از آن، از آن هم به واهمه افتاده‌ام؛ زيرا قدرت هوش، حافظه و اطلاعاتي كه از من به دست‌ آورده را مي‌بينم، حال اين پيشگويي‌ها را كوبريك ۱۹۶۸ در اديسه فضايي داشته و قطعا پيش از او دانشمندان آلماني-نازي كه در سال ۱۹۴۵، در عمليات گيره كاغذ به امريكا رفته بودند هم مي‌دانستند.
 حال با ديدن اين فيلم اين‌ روزها بسيار ملموس‌تر مي‌توانيم خطر هوش مصنوعي را درك و لمس كنيم. انسان از ميان شير و پلنگ و دايناسور و سگ و... تنها حاكم زمين شد و از زلزله و توفان و خشكسالي‌ها و... عبور كرد، چون دو ويژگي داشت: نخست هوش و دوم زبان. حال پس از گذشت هزاران سال رقيب قدرتمندي پيدا كرده به ‌نام هوش مصنوعي كه خود خلقش كرده، طوري‌ كه اگر هر انسان يك يا چند زبان بداند، هوش مصنوعي تمام زبان‌ها و لهجه‌ها و زبان‌هاي اعداد باينري و ديجيتال و الكترونيك و ... را مي‌داند و اگر هوش هر انسان متوسط ۱۱۰ تا ۱۳۰ باشد، هوش آن به اندازه ابركامپيوترهاست.‌ پس درون‌مايه فيلم جالب، جدي و به‌روز است، اما سويه فيلمنامه‌نويسي و فيلمسازي امريكايي‌ها به آن، همان سويه تكراري است كه دنيا با خطر بزرگي در حال نابودي است و باقي كشورها با افتخار نقشي خنثي بازي مي‌كنند و فقط امريكاست كه مي‌تواند جهان را نجات دهد و اين‌بار در خود امريكا هم تمام ملت و دولت و ارتش و نظام‌هاي امنيتي خنثي هستند و تنها يك گروه گانگستري و خلافكار لزوما امريكايي بايد جهان را نجات دهد كه پرواضح، بديهي و بي‌نهايت روشن است كه با فيلمنامه‌اي چرت و بي‌معنا طرفيم كه ارزش معنايي خاصي نمي‌تواند داشته باشد و امريكايي‌ها گويا همچنان در اين تفكراتند كه يك نفر امريكايي هزار نفر را بزند كه اين سويه فيلم‌ها با جومونگ تفاوتي ندارد و حيف اين بودجه و تكنولوژي فيلمسازي كه قرباني افكار احمقانه و كودكانه دولتمردان و فيلمسازان امريكايي مي‌شود. 
از همان ابتدا سويه‌هاي نژادپرستانه امريكا ديده مي‌شود كه ساير كشورهاي جهان اصلا آدم نيستند و در نقشه ديده نمي‌شوند، در ميان كشورهاي صاحب سلاح اتمي نيز اولين كشورهايي كه سايت‌هاي هسته‌ايشان هك ‌مي‌شود، كره شمالي و پاكستان و هند است، بعد فرانسه و بعد انگلستان و بعد روسيه و خوشبختانه به امريكا اصلا نمي‌رسد كه امريكا اين پيام را بدهد كه اين همه كه ما مي‌گفتيم بمب اتمي نسازيد به ‌خاطر امنيت جهاني و خودتان بود وگرنه ما بخيل كه نيستيم فردا Entity مي‌آيد پدرتان را درمي‌آورد! و كشوري غير از امريكا و احيانا متحدانش لزوما لياقت و توانايي نگهداري از اين بمب‌ها را ندارند، اما اين داستانِ مستند كه نيست خيالي است ديگر، حال در اين خيال چرا امريكا ديگران را مي‌تواند قرباني كند خود را نه؟! يا مثلا بنا بر سياست جديد دونالد ترامپ مبني بر دور زدن اروپا و نزديكي بيشتر با روسيه، اروپا بيشتر در فيلم منفعل ديده مي‌شود و در عوض زيردريايي‌هاي پيشرفته‌، نيروي هوايي، جت‌ها و جنگنده‌هاي مخوف روسي ديده مي‌شوند تا قدرت روسيه به‌ چشم بيايد، همچنين بعد از امريكا ديرترين كشوري كه انرژي اتمي‌اش هك مي‌شود، روسيه است تا امتياز و ناني غرض داده باشد به روسيه كه بگويد بعد از امريكا روسيه از همه كشورها قدرتمندتر است، دوما چون Entity سرورهايش در زيردريايي غرق‌ شده مفقود روسي مستقر شده كه كسي مختصات محل آن را ندارد و بگويد كه ديگر كشورها چون عرضه نگهداري از تجهيزات پيشرفته خود را ندارند جهان را به خطر مي‌اندازند و زحمت درست كردن دسته گل‌ به ‌آب ‌دادن ساير كشورها هميشه بر گردن امريكاي فداكار و جهانخوار مي‌افتد، البته روسيه شانس آورده كه امريكا روابطش جديدا كمي با آن بهتر شده وگرنه فيلم‌ را طوري مي‌ساخت كه بگويد روسيه خود در حال نابودسازي جهان است، اما حال در اين فيلم به او رحم شده و ارفاق قائل شده‌اند و فقط گفته‌اند كه عرضه نگهداري از تجهيزات خود را ندارند، نه اينكه عامدانه مقصر و بدذات باشند. چندين نماد هم در فيلم ديده مي‌شود مثل كليد باز كردن Entity كه به شكل صليب است كه ‌احتمالا با صليب مقدس مسيحيان، نسبت دارد مثل نسبت پسرخالگي، تا بگويد كه راه نجات بشريت مسيحيت و اديان آسماني است كه اينقدر فيلم شلوغ و پرحادثه است كه اين نماد در جنيني هلاك و سقط مي‌شود و نمي‌تواند پرورش پيدا كند، مثلا كوروساوا در فيلم آشوب با نماد تمثيل بودا خيلي خوب بازي كرده است و به سرانجامش رسانده، اما در اين فيلم نماد مذهبي در نطفه گم مي‌شود.
به‌طور كلي هيچ‌ كدام از كاراكترهاي فيلم، حتي نقش اول، تام كروز در نقش ايتان هانت و بدمن فيلم به‌ نام گابريل هم، به شخصيت نمي‌رسند و نهايتا در تيپ باقي مي‌مانند، نه اينكه بازيگران بدي باشند، بلكه در اين‌گونه‌ فيلم‌ها، ايدئولوژي و گيشه سوار و حاكم مطلق بر فيلم است، حال از همين تام كروز در اولين فيلمش به‌ نام زندگي با چشمان بسته، استنلي كوبريك هم تيپ ساخته هم شخصيت، هم از پس اهداف ايدئولوژي و موضوعات خطرناك رئال در سورئال يا ماورالطبيعه، گروه‌ها و فرقه‌هاي شيطاني و تاثيراتشان در زندگي طبيعي شهروندان برآمده، هم در سرگرم‌كنندگي و جذابيت براي بيننده بسيار موفق است و اين تفاوت يك كارگردان بزرگ با كارگردان‌هاي آماتور و معمولي است، كارگردان بزرگ فيلمي مي‌سازد و هستي خود را در آن مي‌ريزد تا ماندگار و جاودان شود، اما كارگردان متوسط فقط روتين‌محور است، منتظر است شيك و مجلسي كار تمام شود، مشكل فني خاصي نداشته باشد تا پولش را به ‌جيب بزند، رزومه‌اي ثبت و كار ديگر را شروع كند. اين اثر در واقع همين است مثل بسياري از كارهاي دو دهه گذشته هاليوود، يعني بيش از آنكه روح و معنا داشته باشد، روتيني است متناسب با لذت آني و فروش گيشه مبتني و متكي بر جلوه‌هاي ويژه محيرالعقول. نكته‌اي هم راجع ‌به خود بازيگري تام كروز وجود دارد كه ضمن اينكه بازيگر زيبا و خوش ‌استايلي است كه داراي بدني ورزيده مناسب براي فيلم‌هاي اكشن‌ است، اما چهره‌اش كاريزماي لازم براي چنين نقش‌هايي را ندارد، براي مثال در فيلم تلقين كريستوفر نولان، دي‌كاپريو در نقش غرق مي‌شود طوري‌ كه بيننده نقشش را باور مي‌كند يا مثل كلينت‌ ايستوود در خوب بد زشت و ... اما تام كروز انگار تنها در فيلم است تا بدل‌كاري يا كارهاي محيرالعقول انجام دهد و برود و حوصله ايجاد ارتباط و تماس روحي با بيننده را ندارد، اين است كه وقتي كاراكترهاي فيلم حتي دشمنانش كه به او احترام مي‌گذارند، طوري‌كه انگار مي‌گويند با اينكه دشمن و رقيب هستيم، باز هم براي مهارت‌هايت احترام قائليم، كمي براي من گنگ و تصنعي و زيادي مبالغه‌آميز به ‌نظر مي‌آيد. اگر تام كروز را با جكي‌چان قياس كنم كه هر دو قهرمان فيلم‌هاي اكشن هستند، جكي‌چان دست‌كم با مهرباني، لبخند و طنزي كه دارد در قلب بيننده مي‌تواند نفوذ كند، اما تام كروز با اينكه چهره زيباتر و قد بلندتري هم دارد، نمي‌تواند قلب و مغز بيننده را درگير كند، بيشتر تام كروز مثل هريسون فورد در اينديانا جونز است، قهرماني بي‌اشتباه و كلاسيك با تيپ و استايل جذاب با گروه بينندگان و طيف طرفداران خاص و محدود همچنين وفادار خود كه نيازي به طرفداران جديد و تغيير خود ندارند. گويي براي آنها ثبات مقدم بر تغيير و تلاش براي بهتر شدن است كه اين نيز نگاه و فلسفه‌اي است و نمي‌توان از اين‌ حيث بر آنان خرده گرفت. در مجموع يك‌بار ديدن فيلم را به ‌دليل ريتم بالا، هيجان خوب و جلوه‌هاي ويژه خاطره‌انگيز و حماسي به بينندگان توصيه مي‌كنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون