فلسطين در معادلات پكن: از همدلي انساني تا ملاحظات راهبردي
مهدي نريماني
مساله فلسطين دهههاست كه به يكي از پيچيدهترين و طولانيترين منازعات جهاني بدل شده است؛ منازعهاي كه فراتر از مرزهاي خاورميانه، به موضوعي حساس در روابط بينالملل تبديل شده و نگاه قدرتهاي بزرگ را همواره به خود جلب كرده است. در اين ميان، چين به عنوان قدرتي در حال صعود، تلاش كرده جايگاه خود را در بحران فلسطين تثبيت كند و رويكردي متمايز از غرب ارايه دهد؛ رويكردي كه از يكسو بر همدلي انساني و حمايت از حقوق مردم فلسطين تاكيد ميكند و ازسوي ديگر، ملاحظات راهبردي و عملگرايانه پكن در روابط با اسراييل، امريكا و جهان عرب را آشكار ميسازد.
رويكرد چين در گذر زمان
در آغاز دهه ۱۹۵۰، جمهوري خلق چين، متأثر از خطمشي اتحاد جماهير شوروي، اسراييل را به عنوان يك دولت پسااستعماري به رسميت شناخت، اما تحولات بعدي مانند جنگ كره و به ويژه كنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵، موجب تغيير بنيادين در رويكرد سياست خارجي چين شد. از سال ۱۹۵۶، به دنبال بحران سوئز، چين به تدريج اسراييل را نه به عنوان دولتي ضد استعماري، بلكه به عنوان ابزار امپرياليسم غربي در خاورميانه تلقي كرد و موضعي كاملا متفاوت اتخاذ نمود. در اين چارچوب، حمايت قاطع از آرمان فلسطين به عنوان بخشي از مبارزه جهاني عليه استعمار، در دستور كار پكن قرار گرفت. اين حمايت نهتنها ابعاد ديپلماتيك، مالي و نظامي داشت، بلكه در حوزه فرهنگي نيز نمود يافت: انتشار كتابهاي كودكان و آثار ادبي كه مبارزان فلسطيني را قهرمانان ضداستعماري معرفي ميكردند، نشانگر تلاشهاي نظاممند براي نهادينهسازي اين همبستگي در جامعه چين بود. چين از دهه ۱۹۹۰ به بعد، پس از پايان جنگ سرد و باز شدن درهاي اقتصادش به جهان، سياست خارجي خود را بيش از پيش بر توسعه روابط با جهان جنوب و نقشآفريني در مسائل بينالمللي متمركز كرد. مساله فلسطين براي پكن نه تنها يك پرونده انساني يا اخلاقي است، بلكه آزموني براي نشان دادن استقلال ديپلماسي و فاصله گرفتن از سياستهاي سنتي غرب به شمار ميآيد. در تاريخ ۱۴ ژوئن ۲۰۲۳، رييسجمهور چين، شي جينپينگ، با محمود عباس، رييسجمهور فلسطين، در پكن ديدار و گفتوگو كردند. در اين ديدار، دو كشور توافق كردند كه يك «شراكت راهبردي» را برقرار كنند. شي جينپينگ اين توافق را نقطه عطفي در روابط چين و فلسطين دانست كه بر دستاوردهاي گذشته بنا شده و افقهاي روشني را براي آينده ترسيم ميكند. در فوريه ۲۰۲۵، وزير امور خارجه چين، وانگ يي، در بيانيهاي تاكيد كرد: غزه متعلق به مردم فلسطين است و تغيير وضعيت آن از طريق اقدامات قهري تنها به آشفتگي بيشتر منجر خواهد شد. اين اظهارات نشاندهنده حمايت چين از تماميت ارضي فلسطين و مخالفت با هرگونه اقدام يكجانبه است. در بحرانهاي اخير غزه، چين بر سه محور اصلي تاكيد داشته است: ضرورت برقراري آتشبس، ارسال كمكهاي انساني و بازگشت به مذاكرات صلح. برخلاف امريكا كه به طور سنتي در كنار اسراييل قرار گرفته، چين تلاش كرده خود را به عنوان صداي بيطرف اما همدل با مردم فلسطين معرفي كند. با وجود اين، موضع پكن در قبال گروههايي مانند حماس پيچيده است. چين هيچگاه از حماس به عنوان يك شريك رسمي سياسي ياد نكرده، اما در ادبيات ديپلماتيك خود نيز از افراطي خواندن اين گروه پرهيز ميكند. اين سياست انعطافپذير به چين اجازه ميدهد در تعامل با كشورهاي عربي و اسلامي از محبوبيت بيشتري برخوردار شود، بدون آنكه روابط اقتصادي و تكنولوژيك خود با اسراييل را به خطر اندازد. در واقع، چين از طريق تاكيد بر بحران انساني در غزه و ضرورت حمايت از غيرنظاميان، همدلي جهاني را به سمت خود جلب كرده و همزمان از ورود به رويارويي مستقيم با تلآويو اجتناب ميورزد.
اعتبار جهاني و ملاحظات عملگرايانه
يكي از ابعاد مهم سياست چين در قبال فلسطين، مساله اعتبار بينالمللي است. پكن ميكوشد خود را به عنوان بازيگري معرفي كند كه برخلاف امريكا، منافع يكجانبهگرايانه را دنبال نميكند، بلكه بر عدالت و صلح جهاني تاكيد دارد. حمايت از فلسطين در اين چارچوب به چين كمك ميكند تصوير يك قدرت مسووليتپذير و مدافع جهان جنوب را تقويت كند؛ تصويري كه در عرصه ديپلماسي عمومي و براي پكن بسيار ارزشمند است. در عين حال، چين عملگرايي را هرگز فراموش نميكند. اسراييل براي چين يك شريك مهم در حوزه فناوريهاي پيشرفته، كشاورزي و حتي امنيت سايبري است. بنابراين، پكن ترجيح ميدهد مواضع خود را بهگونهاي تنظيم كند كه همدلي با فلسطين به قطع همكاري با اسراييل منجر نشود. اين سياست دوگانه به چين امكان ميدهد هم از حمايت گسترده كشورهاي عربي و مسلمان برخوردار باشد و هم روابط استراتژيك خود با اسراييل و غرب را حفظ كند.براي مثال تحولات پس از عمليات «توفانالاقصي» در اكتبر ۲۰۲۳، بار ديگر ماهيت دوگانه سياست چين را آشكار كرد. پكن از محكوم كردن حماس امتناع ورزيد و در عوض، بر حق مقاومت مردم فلسطين در برابر اشغالگري تاكيد كرد. نماينده چين در دادگاه بينالمللي لاهه، مشروعيت مبارزه مسلحانه فلسطينيها را تصريح كرد و دولت چين نيز ميزباني گفتوگوهاي ميان جناحهاي فلسطيني نظير فتح و حماس را برعهده گرفت كه به صدور «بيانيه پكن ۲۰۲۴» براي وحدت فلسطينيان انجاميد. با اين حال، همزمان با اين حمايتهاي سياسي، چين از پيوستن به كمپين تحريم اسراييل (BDS) و بهكار بردن صريح واژه «نسلكشي» عليه اقدامات تلآويو پرهيز كرد؛ رويكردي كه نشان از ملاحظات اقتصادي و ژئوپليتيكي دارد.
رقابت ژئوپليتيك
سياست چين در قبال فلسطين را نميتوان بدون توجه به رقابتهاي ژئوپليتيك فهميد. بحران فلسطين براي پكن فرصتي است تا خود را در برابر سياستهاي سنتي امريكا در خاورميانه تعريف كند. واشنگتن دهههاست كه يكي از اصليترين حاميان اسراييل است، درحالي كه چين با تاكيد بر چندجانبهگرايي و راهحل دو دولت، در عمل به دنبال ارايه الگويي متفاوت از ميانجيگري است.علاوه بر امريكا، روسيه نيز در سالهاي اخير تلاش كرده جايگاه خود را در خاورميانه تثبيت كند. در چنين شرايطي، چين مايل است نقش «ميانجي بيطرف» را برعهده گيرد؛ نقشي كه نهتنها اعتبار جهاني آن را تقويت ميكند بلكه با ابتكارهايي مانند «كمربند و جاده» نيز پيوند ميخورد. همچنين، چين از طريق حمايت از فلسطين، نفوذ خود در ميان كشورهاي عربي و اسلامي را گسترش ميدهد و پايگاه ديپلماتيكي ايجاد ميكند كه ميتواند در ساير منازعات منطقهاي نيز به كار آيد.
جمعبندي
در مجموع، فلسطين و غزه براي چين يك آزمون دوگانه است: از يكسو فرصتي براي نشان دادن خود به عنوان حامي جنوب جهاني و ازسوي ديگر ميداني براي مديريت روابط پيچيده با اسراييل، امريكا و كشورهاي عربي. نگاه تاريخي چين در دو دهه اخير و سياست محتاطانهاش نسبت به حماس نشان ميدهد كه پكن اين پرونده را بخشي از راهبرد بزرگتر خود براي تبديل شدن به يك بازيگر محوري در نظم نوين جهاني ميبيند.از منظر آيندهپژوهي، ميتوان انتظار داشت كه چين در سالهاي پيش رو نقش فعالتري در مناقشه فلسطين ايفا كند. افزايش كمكهاي انساني به غزه، ورود به پروژههاي توسعهاي در مناطق فلسطيني و ايفاي نقش در مذاكرات صلح، بخشي از چشماندازهاي محتمل هستند. هر چند پكن به دنبال جايگزيني كامل امريكا در اين پرونده نيست، اما بهوضوح تلاش دارد خود را به عنوان ميانجي قابل اعتماد و قدرتي مسووليتپذير معرفي كند، به همين دليل، مساله فلسطين براي چين نه فقط يك بحران منطقهاي، بلكه فرصتي براي تثبيت جايگاه جهاني و رقابت با قدرتهاي بزرگ به شمار ميرود.
پژوهشگر انديشكده ديپلماسي ملل