تحليلي بر فيلم ماديگرايان Materialists ساخته سلين سونگ 2025
انتخاب اخلاقي در ترافيك ترجيحات هزاره سوم
محمد يراقي
«ماديگرايان» در نگاه نخست فيلمي معمولي به نظر ميرسد، مثلثي عاطفي با مسيرهايي كه بارها در سينما آزموده شده است. اما همين عادي بودن به دست كارگرداني كه حوصله توصيف جهان معاصر دارد به پتانسيلي تبديل ميشود براي ديدن وضعيتي كه هر روز تجربه و كمتر دربارهاش دقيق فكر ميكنيم. دوربين به جاي اغواگريهاي رايج رمانتيك بر جزييات زندگي شهري مكث ميكند: آپارتمانهاي صيقلي، رستورانهاي مرتب، چيدمان اشيا، ريتم گفتوگوها. همه چيز مانند نموداري از وضعيت اجتماعي عمل ميكند. ديالوگها غالبا به سمت زبان بهرهوري و سنجش ميلغزند. با صحنههايي طرفيم كه در آن قرار عاشقانه شبيه جلسه ارزيابي منابع انساني پيش ميرود. اين انتخاب سبكي نقطه قوت و محدوديت اثر را همزمان رقم ميزند: قوت از آن جهت كه جهان امروز را همانگونه نشان ميدهد كه ميشناسيم و از آن گريزي نداريم؛ محدوديت از آن جهت كه گاهي فاصله احساسي ميان تماشاگر و شخصيتها زياد و همدلي بيواسطه دشوار ميشود.
فيلم در بخشهايي كه فرآيند تطبيق عاشقانه را به زبان بازار ترجمه ميكند به تيزترين بيان خود ميرسد. مشتريها با فهرستهايي از معيارها وارد ميشوند و گفتوگوها بيصدا از ساحت ميل به ساحت شاخص حركت ميكند: قد، درآمد، شبكه، آينده شغلي، سرمايه فرهنگي. لبخندها گرم ميمانند و همزمان از درون خنثي ميشوند. شوخيها سبكند و تهمزهاي تلخ ميگذارند. روايت گاهي ميكوشد گرمايي به اين سطح سرد تزريق كند و در لحظاتي اجازه ميدهد رمانتيسم از رخنهها بالا بيايد. همين رفتوبرگشت بعضي تماشاگران را مردد ميكند كه آيا فيلم رسالت افشاگرانه اجتماعي دارد يا ميخواهد تكليف يك تصميم شخصي را روشن كند. منطق دروني اثر با پاسخي ميانه بهتر فهميده ميشود: داستان در قلمرويي شكل ميگيرد كه تصميم شخصي و فشارهاي ساختاري به هم گره ميخورند. در چنين قلمرويي اغراقآميز خواهد بود اگر منتظر ضربه عاطفي قاطع يا بيانيه اجتماعي راديكال باشيم. دستاورد اثر در توازن ناپايدار همين دو حوزه است.
از سطح داستان كه عبور كنيم هسته فكري فيلم درباره جابهجايي پارادايم در تجربه رابطه است. رابطه عاطفي در زيست جهان امروز به پروژهاي قابل مديريت تبديل شده است؛ پروژهاي با شاخص، خروجي و ريسك. پرسش كهن «عشق يا پول» شكلهاي تازهاي پيدا ميكند: آسيبپذيري يا پايداري، تجربه يا كارنامه، شور يا ضمانت. اين ترجمه اخلاق فردي را هدف نميگيرد، بلكه به شرايطي اشاره ميكند كه در آن ناامني اقتصادي، فرسايش اعتماد نهادي و وسوسه دايمي مقايسه فرد را به سمت محاسبه ميرانند. محاسبه در وهله نخست مكانيسم دفاعي است: اگر رابطه را به پروژه تبديل كنم كمتر آسيب ميبينم. اما دفاع وقتي به عادت بدل شود خلاقيت عاطفي تحليل ميرود. گوش دادن جاي خود را به غربال كردن ميدهد و كشف ديگري به تاييد چكليستها تقليل مييابد. كثرت گزينهها آزادي نميآورد، خستگي ميآورد. هر انتخاب زير سايه انتخابهاي از دست رفته رنگ ميبازد. در همين وضعيت شرم طبقاتي به درون منتقل ميشود. دوستداشتني بودن در پيوند با قابل نمايش بودن تعريف ميشود و فرد ناظري دروني ميسازد كه هر لحظه صلاحيتش را بازپرسي ميكند.
بحث فلسفي فيلم بر مدار نسبت اصالت و محاسبه ميچرخد. سنت رمانتيك از يگانگي عشق سخن ميگفت و هزينه و فايده را از آستانه آن بيرون ميگذاشت. دستگاه فكري مدرن همه كنشها را در قالب هزينه و فايده ميسنجد. بازگشت كامل به رمانتيسم ممكن نمينمايد و تسليم كامل به محاسبه هم روح را فرسوده ميكند. راهي كه فيلم آهسته به سوي آن اشاره ميكند نوعي محاسبه حداقلي است: امنيت به عنوان شرط لازم به رسميت شناخته و مركز ثقل به اصالت سپرده ميشود؛ اقتصاد در حاشيه سازمان مييابد و معنا در مركز ساخته ميشود. چنين جابهجايي نسخه اخلاقي سادهاي عرضه نميكند، در عوض افق تفاهمي ميگشايد كه در آن افراد ميپذيرند هزينههايي بپردازند تا بتوانند روايتي مشترك بيافرينند. روايت مشترك چيزي فراتر از جمع قراردادهاست؛ فضايي ميآفريند براي شگفتي، براي رخدادهايي كه پيشبينيپذير نيستند و درست به همين دليل حامل معنا ميشوند.
يك مثال فلسفي ميتواند اين انتقال را روشنتر كند. تصور كنيم تصميم عاشقانه زير «پرده جهل» جان رالز اتخاذ شود. تصميمگير از وضعيت اجتماعي و دارايي و سلامت آينده خود بياطلاع است و قرار است قاعدهاي براي انتخاب شريك وضع كند. اگر معلوم نباشد فرد در آينده در جايگاه فرادست يا فرودست قرار ميگيرد قاعده عادلانه به سمت حداكثرسازي كمينه ميرود: يعني انتخابي كه در بدترين حالت هم كرامت شخصي، امكان رشد و زيرساخت مراقبت را حفظ كند. در اين چارچوب ثروت به خودي خود معيار نهايي نميشود مگر آنكه به توانايي پايدار براي مراقبت، مسووليتپذيري و همسازي اخلاقي پيوند خورده باشد. چنين بازآرايي ذهني بسياري از محاسبات سطحي را جابهجا ميكند. معيار اصلي به پرسشي تبديل ميشود درباره نوع زندگياي كه با ديگري ميتوان ساخت؛ زندگياي كه در مواجهه با ضربات محتمل جهان فرو نپاشد. اين مثال نشان ميدهد چگونه ميتوان از محاسبه صرف عبور كرد بيآنكه چشم بر واقعيت بست و چگونه ميتوان امنيت را در خدمت معنا قرار داد.
در لايه جامعهشناختي فيلم روايت بازاري شدن صميميت را با جزييات دقيق رفتار و زبان پيش ميبرد. شبكههاي اجتماعي و پلتفرمهاي قرار ترجيحات فردي را به هنجارهاي جمعي نزديك ميكنند. الگوريتمها فقط پيشبيني نميكنند، ترجيحات را تكرار و تقويت ميكنند. به همين دليل سليقهها همگن ميشود و حذفهاي بيصدا شدت ميگيرد. حق داشتن استاندارد به محض پيوند با قدرت اقتصادي به شكل نرم تبعيض تبديل ميشود. نابرابري ساختاري بدون خطاب مستقيم به قلب تصميمهاي صميمي راه پيدا ميكند. طبقه، نژاد، سرمايه فرهنگي و شبكه اجتماعي احتمال موفقيت عشقي را تغيير ميدهند و گفتوگوهاي مودب و دلنشين همه اين تفاوتها را ميپوشانند. اثر در اينجا به دام شعار نميافتد. طرز سفارش قهوه، نوع نگاه به آپارتمان، چينش ميز شام و ريتم تعارفها كاركرد همان متني را پيدا ميكند كه يك مقاله نظري بلند ميكوشد بنويسد. تماشاگر ميبيند چگونه عدالت از كانال ادب و سليقه كنار گذاشته ميشود و چگونه حذف شكل آراسته انتخاب به خود ميگيرد.
اشارهاي كوتاه به گذشته كمك ميكند تفاوت را دقيقتر بفهميم. آشنايي پيشتر محصول حلقههاي كوچك و تصادفهاي محدود بود. محدوديتها فشار ميآورد و امكان تغيير نقشها كم بود، اما مهارتي شكل ميگرفت كه دوام رابطه را به تمرين بدل ميكرد. اين گذشته قابل اسطورهسازي نيست، اما يادآوري ميكند كه شانس و كشف سهمي واقعي در ساختن پيوند داشتند. فيلم با بازگرداندن رابطهاي قديمي اين يادآوري را وارد اكنون ميكند. پرسش باقي ميماند كه آيا فناوري فقط ابزار را عوض كرده يا نحوه معنا دادن را هم دگرگون كرده است. پاسخ قطعي داده نميشود و همين امتناع راه را براي خوانشهاي شخصي باز ميگذارد.
افق آينده در اثر با دو گرايش همزمان تصوير ميشود: گرايشي كه انتخاب را به الگوريتم و داده ميسپارد و گماني قوي ايجاد ميكند كه شگفتي كمكم از تجربه صميميت حذف خواهد شد و گرايشي كه به شكل واكنش ارزشهاي مراقبت را برجسته ميكند. اقتصاد مراقبت را اگر جدي بگيريم وقت و توجه و حمايت عملي به منزله منابعي كمياب ديده ميشوند و رابطه به جاي تطابق متغيرها به ساختن زيرساخت مراقبت وابسته ميشود. در چنين چشماندازي موفقيت يك پيوند به شدت به توان مشاركت در توليد معنا و نگهداشت كرامت وابسته ميشود. اثر با زبان تصوير همين چشمانداز را پيشنهاد ميكند. جان و هري به عنوان چهرههاي دو افق به تيپ فروكاسته نميشوند و در قالب خير و شر نمينشينند. انتخاب به «چه كسي هستي و با كدام جهان ميخواهي زندگي بسازي» نزديكتر ميشود.
در پايان بايد به نقطه ضعفهاي فرمي هم وفادار ماند. برخي لحظهها كه روايت ميل دارد يخ محاسبه را با گرمايي قاطع آب كند كافي از كار درنميآيند. ضربه احساسي در چند گره كمرنگ ميشود و برخي كشمكشها نيمپز باقي ميمانند. با اين حال همين قرار نداشتن بر اوج مداوم به شكلي پارادوكسيكال با موضوع سازگار است. جهان معاصر به ندرت مجالي براي اوجهاي طولاني فراهم ميكند و غالبا با ترديدها و ملاحظات قطع ميشود. فيلم لحن زمانه را ضبط ميكند و بهاي اين ضبط چشمپوشي از چند غافلگيري پررنگ است.
حاصل كار اثري است كه با داستاني آشنا پيش ميرود و جهان امروز را دقيق ميبيند. اهميتش در تبديل عادي بودن به آينهاي است كه ميل و محاسبه را كنار هم مينشاند و نشان ميدهد زبان بازار چگونه در حريم خصوصي جا خوش كرده است. اگر بخواهيم درسي عملي از اين تصوير بيرون بكشيم به تمريني ميرسيم درباره ترتيب دادن وزنها: امنيت به عنوان زمينه قرار ميگيرد و معنا در كانون ميايستد؛ جا براي شگفتي باز گذاشته ميشود تا الگوريتم همه چيز را پيشاپيش تعيين نكند؛ زيرساخت مراقبت به صورت كار هر روزه تعريف و روايت مشترك به منزله دارايي مشترك توليد ميشود. اينها شعار نيستند، تمرينهايي دشوارند كه در زندگي واقعي پيگيري ميطلبند.
«ماديگرايان» ارزشش در اين است كه بيجار و جنجال ما را وادار ميكند لحظهاي عقب بايستيم و با خود صادقانه بسنجيم كه كدام انتخاب در بدترين حالت هم كرامت و امكان رشد را حفظ ميكند. همين مكث آغاز بازچيني نسبت عشق و اقتصاد است و از همين آغاز ميتوان به سهم كوچك سينما در بهتر كردن شيوه زيستن اميدوار بود.