گفتوگو با ميلاد بنيطبا، كارگردان فيلم «مرجان»
رسالت سينما، آگاهي است
فرزانه متين
فيلم مرجان به نويسندگي، كارگرداني و تهيهكنندگي ميلاد بنيطبا، يكي از آثار اجتماعي به نمايش درآمده در گروه هنر و تجربه است كه دست روي يكي از موضوعات ملتهب جامعه - قتلهاي ناموسي - گذاشته و به كالبدشكافي زخمهاي آن پرداخته تا به دست فراموشي سپرده نشود. كارگردان فيلم در مورد شرايط مجوز و سانسور در پخش فيلمش ميگويد: «از همان ابتدا كه داستان رومينا اشرفي را شنيدم كه به دست پدرش كشته شده، جرقه ساخت فيلمي در مورد اين موضوع در ذهنم زده و مهمترين دغدغهام ساخت فيلم مرجان شد. تقريبا حدود يك سال روي فيلمنامه آن كار كردم و در دولت قبلي به سختي مجوز گرفتم و حتي سناريو در چندين مرحله بازنويسي شد و براي پخش هم نيز چندين مورد ايراد گرفتند. برخي از آنها را با صحبت كردن حل و فصل كرديم، اما برخي سكانسها سانسور شدند و سرانجام در دولت آقاي پزشكيان به همين شكل، فيلم را اكران كردم.»
او افزود: «اگر ميخواستم فيلمم را خارج از گروه هنر و تجربه به نمايش بگذارم حداقل دو سال بايد صبر ميكردم، اما از آنجا كه اين موضوع براي من تبديل به يك دغدغه جدي شده بود، سرانجام براي پخش سريعتر در گروه هنر و تجربه اكران كردم، اما متاسفانه با عدم حمايتهاي دولتي روبهرو شدم و از سوي NGOهايي كه در حوزه زنان فعاليت ميكردند و در ابتداي صحبت، پذيراي فيلم بودند، اما هنگام عمل، حمايت خود را از فيلم دريغ كردند. حالا اين گونه شده كه فيلم به صورت چهره به چهره بايد به گوش مخاطب برسد تا اثر را تماشا كند. براي من فيلمساز كه تمام سرمايه زندگيام را پاي اين فيلم گذاشتم كه دغدغه و معضل كشورم هست، اين گونه تبليغ كردن، سخت است.»
بنيطبا كه از ابتدا كارش را در تلويزيون آغاز كرده و بعد فعاليتش را در سينما ادامه داده، دلايلش را اين گونه بر ميشمرد: «من 10 سال براي تلويزيون، سريالسازي كردهام، اما به دو دليل عمده از تلويزيون سراغ سينما آمدهام؛ اول آنكه احساس من بر اين بود دغدغههايي كه من سراغش ميرفتم در تلويزيون جايي نداشت و اينكه تلويزيون با ريزش مخاطب روبهرو بود پس سال ۱۳۹۸ تصميم گرفتم، از تلويزيون جدا شوم و دليل دوم آن بود كه مخاطبان سينما جديتر هستند و براي تماشاي يك اثر ارزش قائل ميشوند چرا كه وظيفه سينما، آگاهي دادن است. رسالت تلويزيون بيشتر سرگرم كردن است تا اينكه باعث انديشيدن باشد.»
اما قصه مرجان درباره دختري است كه براي تن ندادن به ازدواج اجباري از خانه فرار ميكند كه از سوي مردان خانوادهاش به او انگ بيآبرويي زده ميشود. اين كارگردان جوان در مورد داستان فيلمش ميگويد: «فيلم مرجان قهرمان ندارد. ما با خانوادهاي روبهرو هستيم كه شش فرزند دارند. برادر بزرگتر كه در گذشته خردهخلافهايي كرده و حالا سرش به سنگ خورده، اما كماكان زير نظر نگاه پدري به شدت سنتي و متعصب كه حداقل براي دهه 30 است، قرار دارد. برادر ديگر درگير اعتياد و تاثير گرفته از پدرش است كه در بحث سنتها، چنگ به دامن مسائل غيرفرهنگي ميزند و در مقابل با پسر كوچكتر رو به رو هستيم كه از نسل z به شمار ميرود و متفاوت از دو برادر ديگر است. قصه ما سه دختر دارد؛ خواهر بزرگتر با بازي نسيم ادبي تن به ازدواج سنتي داده ما در هيچ جاي فيلم ارتباطي از او با همسرش را مشاهده نميكنيم. در واقع ميتوان گفت نمايندهاي از نسل مادران ما هستند. خواهر وسطي قرباني انتخاب پدرش و مجبور به ازدواج ناخواسته شده و اثري از شوهرش نيست. از ميان ديالوگها متوجه ميشويم كه او را بلاتكليف رها كرده است و سرانجام به خواهر كوچكتر، مرجان ميرسيم كه در تضاد با ساير اعضاي خانوادهاش است. دختر امروزي كه شجاعت بيشتري دارد و از نسل دختران دهه ۸۰ هستند كه ميخواهند به دفاع از حق و حقوقشان بپردازند و خودشان براي زندگيشان تصميم بگيرند در واقع كاري كه خواهر بزرگتر انجام نداد تا راه را براي او هموار كند كه با تصميمش، جانش را از دست ميدهد. چيزي كه ما در اين خانواده، حضورش را غایب كردهايم، مادر است تا از همگسيختگي خانواده را بيشتر نشان بدهيم، چرا كه وجود خود مادر باعث ميشود جلوي فاجعه گرفته شود. اين دغدغه هنوز براي من تمام نشده، چرا كه همچنان در كشورمان اين قضايا را ميشنويم يا ميبينيم. ما ايرانيها داراي تمدن، فرهنگ و اصالت هستيم زماني كه ديگران، دختران خود را زنده به گور ميكردند ما به زنان ارج و تقدس ميداديم، چرا كه زنان بنيان خانواده هستند.»
اين فيلمساز مشكل عمده سلسله اتفاقاتي كه در فيلم رخ داد را دوست پدر مرجان ميداند كه با ديدن مرجان و دوستش، آرامش را از خانواده آنها ميگيرد، وي معتقد است: اگر هر فردي سرش به كار خودش باشد و به زندگي ديگران سرك نكشد، ما شاهد يك سري اتفاقات نخواهيم بود اما متاسفانه در جامعهمان از دست افراد زيادند و بحث ديگر آبرو است كه در خانواده مرجان بسيار مهم است تا حدي كه تمامي مسائل را تحت شعاع قرار ميدهد.»
اين فيلمساز كه يك سال و نيم براي ساخت اين فيلم وقت گذاشته بود از آشفتگي روحي و روانياش ميگويد: «زمان نوشتن قصه، شما با تكتك كاراكترها زندگي ميكنيد تا بتوانيد شخصيتپردازي دقيقي انجام بدهيد. از آنجا كه كاراكترهاي مرجان همه دچار نابهنجارياند و شش ماه زمان صرف ساخت فيلم شد از لحاظ روح و رواني به شدت پريشان شدم و با استرس و دلشوره دست و پنجه نرم ميكردم و به دليل نبود انگيزه سراغ مشاور رفتم كه مسبب اصلي حالم را در فيلمم كنكاش كرد. من هيچگاه نميگويم فيلم شاهكاري ساختم، اما فيلمي ساختهام كه صداي آن به گوش بقيه برسد. من به عنوان كارگردان بيشتر در خدمت قصهام بودهام تا زرق و برقها و المانهاي مفهومي. مدتها با مشاوران، جامعهشناسان و افراد درگير خشونت خانگي براي داستانم زيست كردهام و نيامدهام با تغيير پلانها و دكوپاژي عجيب فيلمم را بسازم. مرجان فيلم سادهاي است و رسالتش آن است كه مباحث مهم را گوشزد كند و قصه قرار نيست در خدمت ما باشد.»