نگاهي به نمايشگاه نقاشي «تصرف به شرط تمليك»
تجربيات ادراكي
پژمان دادخواه
نمايشگاه نقاشيهاي نسترن كمالي با عنوان «تصرف به شرط تمليك» به كيوريتوري سروش ميلانيزاده در گالري دنا برگزار شد. محوريت اين آثار كه با تركيب مواد بر روي مقوا، پارچه بوم و پارچه خام پديد آمدهاند، انسان و بدن در موقعيتهاي مختلف است و نقاش در اين مجموعه تلاش كرده است كه بر مقوله بدنمندي تاكيد كند. اين نقاشيها كه ميتوان آنها را در زمره آثار اكسپرسيونيسم انتزاعي در نظر گرفت، فرمهاي بدني مختلفي را به نمايش گذاشته كه به تناوب تغيير كرده و فرمهايي از پيچيدگي تا رهايي را نشان ميدهد. پالتهاي رنگي در طول 12 سال كار هنرمند تغيير كرده و رنگهاي طيف قرمز، نارنجي، زرد و اخرايي بيشترين حضور را دارند كه تصويري شبيه زنگار را تداعي ميكند و ميتوان از اين تصوير نهايي نوعي فرسودگي را دريافت كرد. در نگاه اول چيزي كه به چشم ميآيد نوعي پيچيدگي و رنجوري است كه در موقعيتهاي گوناگون به نمايش درآمده است. با تمام اختلافاتي كه وجود دارد اين آثار به لحاظ نگاه مفهومي به نقاشيهاي لوسين فرويد و از نگاه تكنيكي به نقاشيهاي فرانسيس بيكن نزديك است.
نحوه رنگگذاري و ضربقلم در نقاشيها، فرمهاي ويژه و خاصي ايجاد كرده كه بر بعد دلالتگرانه تصاوير افزوده و آنها را واجد معنا ساخته است. به بياني ديگر تغيير فرمهاي بدني در اين آثار دلالتمند و واجد معنا است و هر كدام را ميتوان دلالتگر تجربههاي ادراكي دانست. يعني بدني كه درگير كنش و واكنش است و نقش مهمي در توليد معنا دارد. در آثار نسترن كمالي بدن ابژه صرف نيست و به عنوان سوژه در آگاهي و دريافت و ادراك نقش دارد. حضور در جهان پيرامون حضوري بدنمند است و اساسا بدن موجب ارتباط ما با جهان ميشود و از اين حيث ادراك پديداري بدني است و نقش بدن در ادارك مهماست. به زعم مرلوپونتي شرط در عالم بودن بدنمندي است و بدن ديگر به عنوان يك ابژه و مقوله فيزيكي و مادي صرف مطرح نيست و ميتواند به عنوان سوژه هم نقش داشته باشد و در چنين شرايطي بدن در ادراك نقش مهمي دارد؛ پس بدن هم ابژه است و هم سوژه. تاكيد هنرمند بر سوژه و ابژه بودن در كارهايش به چشم ميآيد. به همين واسطه بدن در تجربيات هنرمند نقش مهمي ايفا كرده و در شناسايي موقعيتها و مفهومسازي مقولات نقش بسزايي دارد. به عنوان مثال درد، رنج، خوشي، ناخوشي، ترس، تفكر، تامل، دفاع، حمله، عمق و بعد، رهايي، گرفتگي و... در فرم بدني ما نمايان ميشود و از اين طريق با جهان پيرامون و مخاطب وارد گفتوگو شده و در زنجيره ارتباطي داراي پيام و معني است. نكته ديگر در خصوص آثار نسترن كمالي، بداهگي در آفرينش هنري است. نقاشيها بر پايه طرح از پيشانديشيدهشده نيست و گويي بداههپردازي برآمده از تجربه حسي نقاش در پديد آمدن اين آثار تاثيرگذار بوده است و همين مساله تاكيد بر بعد حسي آثار دارد كه با مقوله بدن سوژهمحور و درككننده هم ارتباط دارد. يعني تجربيات حسي و ادراكي هنرمند در شكلگيري آثار نقش داشته است.
شيوه چيدمان آثار در گالري بياندازه هوشمندانه و تاثيرگذار بوده و به گونهاي است كه تجربه ديداري و حسي خاصي را براي مخاطب رقم ميزند و اساسا فضاسازي در اين نمايشگاه به صورتي است كه با ايده اصلي نقاشيها همخوان و داراي قرابت است. در قسمتي از گالري، آثار قابشده به صورت متراكم و فشرده روي ديوار نصب شده و در سالني ديگر، نقاشيها روي پارچه و بوم بر ديوار گالري نصب شده و سقف گالري با دو نقاشي دو متر در ده متر به شكل خیمهوار و بهطور كامل با همان سبك و سياق پوشانده شده كه فرمي متفاوت و تاثيرگذار را ايجاد كرده است. اين نوع طراحي در سقف، فضايي چندبعدي براي مخاطب فراهم ميآورد كه با ايدههاي نقاش همجهت است و به لحاظ چند بعدي بودن تاثير زيادي بر مخاطب دارد. در چنين وضعيتي مخاطب نيز درگير تجربه احساسي شده و اين اتفاق شايد به نوعي با تجربه نقاش شبيه باشد. اين نوع طراحي خاص و مفهومي به تجربه چندينساله سروش ميلانيزاده در حوزه هنر و كيوريتوري برميگردد و چنين حضور آگاهانهاي، نقش واقعي و اصيل كيوريتوري را در رخدادهاي هنري به عنوان يك بنياد مهم يادآوري ميكند.