• 1404 چهارشنبه 5 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6125 -
  • 1404 چهارشنبه 5 شهريور

روايتي از تختي بودن كه از 5 شهريور 1309 شروع شد

اميد سلحشوري

غلامرضا تختي نامور به جهان پهلوان و قهرمان ملي ايران در روز چهارشنبه پنجم شهريورماه 1309 خورشيدي در محله خاني‌آباد تهران چشم به جهان گشود. وي از سال 1330 تا 1345 هموند تيم ملي كشتي ايران بود و توانست در مجموع هشت مدال طلا و نقره آسيايي، جهاني و المپيك كسب كند. جوانمردي‌هاي تختي زبانزد عام و خاص گرديده بود، زيرا منش پهلواني وي ‌تنها در ميدان كشتي نبود، بلكه كمك به زلزله‌زدگان بویين‌زهرا در سال 1341 او را به نماد پهلواني تبديل كرده بود. تختي در پاييز 1345 در سن سي‌وشش سالگي با شهلا توكلي بيست ساله كه از خانواده متوسط جامعه و همچنين دانشجوي مقطع كارشناسي دانشگاه تهران بود ازدواج نمود، ولي اين ازدواج حدود چهارده ماه (دي‌ماه 1346) بيشتر به درازا نكشيد؛ زيرا سرانجام جهان پهلوان تختي به دليل اختلافات خانوادگي كه با همسر خود داشت در سن سي‌وهفت سالگي در هتل آتلانتيك تهران و در اتاق شماره بيست‌وسه براي هميشه به زندگي خود پايان داد. محمدعلي فردين از دوستان صميمي تختي در كتاب سينماي فردين در صفحات 50 و 51 مي‌نويسد: «دايره معاشرت‌هاي او را تنگ‌تر كردن. مقداري هم ناراحتي‌هاي خانوادگي داشت... خيلي وقت بود كه تصميم داشت خودكشي كند... روزي هم كه خودش را كشت جمعه بود و ما خارج از تهران بوديم. شب كه ساعت هشت و نيم رسيديم خانه، زني كه در خانه ما كار مي‌كرد، گفت: آقاي تختي بيش از ده بار زنگ زد. ظاهرا لحظاتي بود كه گير كرده بود و كسي را مي‌خواست كه با او صحبت كند. تا نه‌ونيم، ده شب هرجا كه به فكرمان مي‌رسيد زنگ زديم، همه اظهار بي‌اطلاعي كردند. ساعت شش يا شش‌ونيم صبح روز بعد كه شنبه بود يك آقايي به نام نقره‌چي كه بغل هتلي كه تختي خودش را كشت گل‌فروشي داشت و رفيق مشترك ما بود، تلفن كرد و خبر را داد. موقعي كه من رسيدم ماموران آگاهي آنجا بودند. تختي تو اتاقي بود كه در را از پشت روي خودش قفل كرده بود. از روي تختش افتاده بود پايين و سينه خودش را چنگ زده بود. گوشي تلفن هم روي زمين افتاده بود. سيانور و ترياك را قاطي كرده بود و خورده بود. در دفترچه‌اي هم نوشته بود كه مرگ من به هيچ‌كس ارتباطي ندارد».

شعبان جعفري نامور به شعبان بي‌مخ نيز در كتاب خاطرات خود در صفحات 182 و 183 مي‌نويسد: «خودكشي كرد... شب به حبيب بلور زنگ مي‌زنه، بلور نبوده. به امامعلي حبيبي زنگ مي‌زنه، حبيبي كه زنده است ديگه برين از اون بپرسين. زنگ مي‌زنه كه پاشو بيا من كارت دارم! ميگه من مي‌دونم واسه كود باغچه‌ات كه تو چالوسه با من كار داري! صبح ميام. ميگه نه، من يه كار ديگه باهات دارم. ميگه: ميگم فردا ميام ديگه! اونوقت نميره. اگه حبيبي رفته بود اون خودشو نمي‌كشت... اينو بعدها از بلور شنيدم، چون بلور هميشه با تختي بود. اونم تشريح خوبي كرد، گفت: والا، زنش يكي از اين دانشگاهياست، از اين دانشگاهياي زرنگ. خودشم كه بچه خاني‌آباد و اينا. به همديگه نمي‌خوردن! پدر زنشم توكلي بود، مدير هتل دربند... تختي مشكلات شخصي و خانوادگي داشت». روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه هجدهم دي‌ماه 1346، در صفحه نخست خود در اين‌باره نوشت: «خودكشي يك قهرمان... پيش از ظهر امروز تختي خودكشي كرد... خودكشي تختي با خوردن سم صورت گرفته است... تختي در نامه‌اي كه از خود باقي گذارده، كسي را مسوول مرگ خود ندانسته است». روزنامه كيهان نيز در روز دوشنبه هجدهم دي‌ماه 1346، در صفحات نخست و پانزدهم مي‌نويسد: «غلامرضا تختي خود را كشت... علت خودكشي تختي بر اثر اختلافات خانوادگي بود... روي صندلي كنار تختش دسته‌اي از يادداشت‌هاي هتل قرار داشت. تختي روي يكي از اين يادداشت‌ها نوشته بود: نمي‌دانيد خودكشي چقدر سخت است. خداحافظ... از قول من از مادر عزيزم خداحافظي كنيد. ساعت يازده‌وسي دقيقه 16-10-46». روزنامه كيهان در روز سه‌شنبه نوزدهم دي‌ماه 1346 به اختلافات خانوادگي تختي و يادداشت‌هايش از تصميم تا مرگ در صفحات نخست، چهاردهم و پانزدهم اشاره مي‌كند: «همسر تختي: خانواده‌هاي ما به دو طبقه كاملا متمايز تعلق داشتند و اين اختلاف طبقاتي با اختلاف فكري همراه بود... خواهر تختي: آنها سليقه‌شان با هم جور نبود، به دو دنياي جداگانه تعلق داشتند... من در روي تشك كشتي يك برنده بودم، اما در عرصه زندگي يك بازنده. چه خوب بود در زندگي قهرمان مي‌شدم... تقويم بغلي‌اش را باز مي‌كنيم خط آشناي تختي را مي‌بينيم، نوشته است: 10 روز بعد: بين من و شهلا بگو مگو شد. او حرف‌هايي زد كه من توقع شنيدنش را نداشتم... 4 روز بعد: شهلا در حضور اقوامش به من ناسزا مي‌گويد چون مادر فرزند منست، ملاحظه‌اش را مي‌كنم... 13 روز بعد: امروز باز دعوا كرديم. پدر شهلا با صداي بلند فرياد زد: تو اصلا وصله ناجوري در خانواده ما هستي. از شنيدن اين حرف سخت ناراحت شدم... چند روز بعد: باز هم با شهلا دعوايم شد. براي شكايت پيش مادرش رفتم. او در جواب من عوض اينكه ميانه را بگيرد، گفت برو تو يك گدازاده بيسوادي، ما از روز اول هم ترا دوست نداشتيم... 20 مرداد [1346]: هيچ مبارزه‌اي مرا خسته نكرد جز از موقعي كه به فكر ازدواج افتادم. 27 مرداد: در اين ازدواج خوشبختانه يا بدبختانه هيچ يك از اقوام و آشنايان دخالتي نداشتند... جمعه 15 دي: از خانه بيرونم كرد، به برادرش گفت اين مرديكه. 16 دي: يهودي سرگردان. 17 دي: همه‌چيز تمام شد». روزنامه اطلاعات روز چهارشنبه بيستم دي‌ماه 1346، مقاله‌اي را تحت عنوان «راز خودكشي يك قهرمان» در صفحه چهارم منتشر كرد. محمد شاهكار دكتراي حقوق و وكيل دادگستري نه‌تنها خودكشي را مذموم و نكوهيده مي‌داند، بلكه آن را در قاموس يلان و پهلوانان نمي‌داند: «خودكشي كار مذموم و نكوهيده‌ايست مخصوصا در قاموس يلان و پهلوانان راهي ندارد. بدن ورزيده و تواناي پهلوان فكر سالم كه بدن سالم لازمه آن است با خودكشي سازش ندارد. به‌خصوص كه در يك لحظه عصبانيت و ناخودآگاهي اين كار صورت نگرفته تختي سه روز تمام دنبال اجراي نقشه خود بوده وسايل كار را با خونسردي كامل تهيه كرده بود و كاملا مي‌دانست كه خودكشي كاري زشت و به قول خودش خيلي مشكل است. پس با محاسباتي كه كرده بود كفه مرگ بر كفه زندگي غلبه كرد و جام زهر را با آرامش كامل سر كشيد و از خود نامه و وصيت‌نامه به جاي گذاشت تا پاي كسي در اين ماجرا كشيده نشود... عمل تختي قابل تأييد و تصويب نيست در آن بدن توانا روحيه ضعيف و ناتوان شده بود به‌عنوان سرزنش و ايراد نمي‌گويم كار تختي راه‌حل داشت. او يهودي سرگردان نبود. او مردي محبوب، خوشنام و افتخارآميز بود. راز و مشكل خود را مي‌توانست با مردمان بصير دانا در ميان بگذارد و پاسخ معماي خود را بگيرد هر مشكلي راه‌حلي دارد و هر دردي علاجي. تختي اگر مشورت مي‌كرد مي‌توانست از اين نابساماني جلوگيري كند و بعد هم كه گرفتار شده بود مي‌توانست راه‌حل براي آن پيدا كند». البته حبيب‌الله بلور مربي كشتي در گفت‌وگويي با تلويزيون ملي ايران در روز بيست‌وپنجم دي‌ماه و در ساعت نوزده نه‌تنها به خصوصيات اخلاقي تختي پرداخت، بلكه از منوچهر قراگوزلو رييس تربيت‌بدني درخواست كرد كه خودكشي تختي را از جنبه‌هاي مختلف مورد ارزيابي قرار دهد. روزنامه اطلاعات در روز چهارشنبه بيست‌وهفتم دي‌ماه 1346 در صفحه چهارم مي‌نويسد: «من از آقاي قراگوزلو رياست محترم تربيت‌بدني خواهش مي‌كنم كه خودكشي تختي را از جنبه‌هاي مختلف زير نظر يك هيات روانكاو رسيدگي كنند. براي اينكه تنها اگر ما بخواهيم همسر او را محكوم بكنيم كه شايد يك اختلاف سنخي داشته‌اند (در واقع يك خانم تحصيلكرده‌اي زندگي‌اش با يك خانواده فناتيك [متعصب] مشكله) اين به تنهايي نمي‌تواند يك مرد آهنين را از پاي در بياورد، بلكه بايد از زمان كودكي و مصيبت‌هايي كه به او رسيده و بعد دوران كارگري و رنج‌هايي كه در اين موقع ديده و بالاخره قضاوت‌هاي ناجوانمردانه‌اي كه در مسابقات بين‌المللي مثلا در ورشو و المپيك رم و توليدو نسبت به كار او كردند همه را مورد توجه قرار داد. اينها خود يك عقده‌هايي بود براي اين مرد و از طرفي بعد از اينكه توفيق چنداني در مسابقات بين‌المللي به دست نياورد و بعد ناچار شد كه از زندگي ورزشي خود كنار برود؛ يعني آنچه كه حيات و هستي‌اش در آن بود، اين نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. تختي حكم يك شاهين را داشت كه اگر بال و پرش را مي‌زدند و ولش مي‌كردند توي كوچه و بازار، خواهي‌نخواهي از بين مي‌رفت... تختي اغلب در كشتي‌هايي كه با هراس توأم بود بعد از پايان كشتي يك حال غير طبيعي به خودش مي‌گرفت، بعضي وقت‌ها هم غش مي‌كرد. مثلا در كشتي با آلبول در مسكو بعد از اينكه تختي را يكي-دو بار روي پل برد و بعد از جنجالي تختي موفق شد كه آلبول را ضربه فني بكند با يك حال جنون راه سيرك را گرفت و از راه زيرزميني رفت طرف خيابان و هيچكس نمي‌توانست با او حرف بزند. من گرمكن را برداشتم و رفتم دنبالش با فاصله هشت- نه متر. همه مردم خيابان مسكو هم اين را تماشا مي‌كردند. تختي در حدود شايد 200 متر راه رفت و در كنار خيابان نشست و كمي به حال خواب رفت. من گرمكن‌ها را انداختم رويش. بعد پا شد آمديم... ولي روي هم رفته تختي عقيده‌اش اين بود كه چون زندگي من كشتي است و هر وقتي در عين موفقيت مي‌بينم كه مي‌خواد از من سوا بشه اين حالت جنون به من دست مي‌دهد». سرانجام پس از چند روز آزمايش، پزشكي قانوني علت مرگ تختي را اعلام كرد. وي با خوردن ترياك و قرص‌هاي خواب‌آور به زندگي خودش پايان داد. آقاي حكمت معاون دادسراي تهران كه به پرونده خودكشي مرحوم تختي رسيدگي مي‌كند امروز گفت با تعيين نوع سم، ديگر مفتوح بودن پرونده لزومي ندارد و با توجه به اينكه مرحوم تختي در نامه‌هايي كه از خود به جاي گذارده، خود را مسوول مرگ خويش معرفي نموده و تأكيد كرده است كه احدي مسوول مرگ او نيست، پرونده‌اش بسته و بايگاني خواهد شد». به ‌هر حال، با شايعاتي كه جلال آل‌احمد براي مرگ تختي بر سر زبان‌ها انداخته بود، خودكشي وي را كم‌رنگ كرده بود. اما غلامرضا تختي با همه خوبي‌ها و بدي‌هايش فرجامي تلخ داشت و نه‌تنها دوستدارانش را تنها گذاشت، بلكه جامعه ورزش نيز از نبود وي تهي ماند.

كارشناس ارشد تاريخ و دبير آموزش و پرورش

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون