• 1404 چهارشنبه 29 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6121 -
  • 1404 چهارشنبه 29 مرداد

«اعتماد» در گفت‌وگوي اختصاصي با سيد علي منوري بررسي می‌کند

معماري امنيتي اوكراين زير سايه ديپلماسي پنهان

نوشين   محجوب

 نشست روز دوشنبه كاخ سفيد تصوير پيچيده‌اي از تعامل اروپا با دونالد ترامپ، رييس‌جمهور امريكا را ترسيم كرد. ولوديمير زلنسكي، رييس‌جمهور اوكراين با ظاهري رسمي، شوخ‌طبعي و نامه‌اي براي ملانيا ترامپ، از رويكردي حساب‌شده براي جلب‌نظر ترامپ پيروي كرد و از انتقادات پيشين به دليل ظاهر غيررسمي‌اش فاصله گرفت. رهبران بريتانيا، آلمان، فرانسه، ايتاليا، فنلاند، ناتو و اتحاديه اروپا نيز با تمجيد از اقدامات ترامپ، خواستار آتش‌بس فوري و تضمين‌هاي امنيتي براي اوكراين شدند. هر چند اصرار صدراعظم آلمان بر آتش‌بس، تنشي لحظه‌اي ايجاد كرد، اما حالا واكنش‌ها بر گام‌هاي بعدي اين مذاكرات متمركز است؛ رايزني‌هايي كه رهبران قاره سبز آن را سازنده خواندند. ترامپ در نشست اخير بر هماهنگي ديدار رو در روي زلنسكي و پوتين تاكيد كرده و همزمان رهبران اروپايي مي‌گويند در ميانه چنين ديدارهايي دستيابي به «تضمين‌هاي امنيتي» براي اوكراين بسيار مهم خواهد بود، 

هر چند آنها به كرملين و در راس آن حسن‌نيت پوتين «خوش‌بين»  نيستند. 
به اين بهانه روزنامه اعتماد با هدف بررسي تحولات ديپلماتيك اخير و تاثير آن بر روابط بين‌الملل، با دكتر سيد علي منوري، دانشيار روابط بين‌الملل دانشگاه خوارزمي گفت‌وگوي اختصاصي داشته است. منوري ضمن تاكيد بر اين گزاره كه مهم‌ترين امتياز دريافتي اوكراين در برابر واگذاري سرزميني، تضمين امنيتي پايدار و عضويت تدريجي در اتحاديه اروپا و ناتو خواهد بود، بر اين نكته تاكيد دارد كه واكنش روسيه به خيز اوكراين براي عضويت در ناتو را مي‌بايست در قالب يك چالش تمدني و تداوم جنگ سرد جديد تبيين كرد.  او در ادامه اين گفت‌وگو به متغيرهايي چون كنترل روسيه بر بنادر كليدي و انرژي و تلاش اروپا براي تنوع‌بخشي به منابعش اشاره كرد و همزمان نقش‌آفريني تركيه را از قلم نينداخت.

 درباره نتايج نشست آلاسكا و همچنين ديدار رهبران اروپا و اوكراين با رييس‌جمهوري امريكا تحليل‌هاي متفاوتي مطرح شده كه نقطه مشترك‌شان توافق پنهان مسكو و واشنگتن درباره انضمام مناطق شرقي اوكراين به خاك روسيه است؛ در صورتي كه اين سناريو به واقعيت نزديك باشد، فارغ از تضمين‌هاي امنيتي كه امريكا دراختيار اوكراين قرار خواهد داد، افزايش نفوذ مسكو در شرق اوكراين چگونه مي‌تواند معادلات اروپا و روسيه را تحت تاثير قرار دهد؟
بايد گفت كه ديپلماسي پنهان همواره بخشي جدايي‌ناپذير از تاريخ روابط بين‌الملل بوده است. مرور جنگ‌هايي كه پس از عصر وستفاليا در دوران مدرن رخ داده، نشان مي‌دهد قدرت‌هاي بزرگ همواره از طريق توافقات محرمانه، حوزه‌هاي نفوذ خود را تعيين كرده‌اند. اين توافق‌ها گاه حتي نانوشته بوده و در عمل به تقسيم جهان ميان قدرت‌ها منجر شده است. براي نمونه، مي‌توان به توافق شوروي و آلمان در دوران استالين و هيتلر در دهه ۱۹۳۰ اشاره كرد؛ توافقي كه براساس آن، دو كشور لهستان را ميان خود تقسيم كردند و اين كشور ظرف چند روز از نقشه جغرافيا حذف شد. همچنين، جابه‌جايي‌هاي سرزميني پس از جنگ جهاني دوم با ابتكار چرچيل، به‌گونه‌اي انجام گرفت كه منافع شوروي تامين شود و زمينه مديريت نظم بين‌المللي پس از جنگ فراهم گردد. با توجه به اين سوابق، احتمال بروز توافق‌هاي مشابه در شرايط كنوني نيز وجود دارد. البته تحليلگران روابط بين‌الملل از جزييات چنين توافق‌هايي آگاه نيستند و صرفا براساس شواهد مي‌توانند درباره آنها اظهارنظر كنند.
   به باور شما آيا نشست آلاسكا را مي‌توان ذيل توافق‌هايي كه در بالا بدان‌ها اشاره كرديد، تبيين كرد؟
بله. ديدار اخير در آلاسكا نمونه‌اي قابل توجه بود كه مي‌توان آن را در همين چارچوب تحليل كرد. اين ديدار ابعادي خاص داشت و بخشي از آن به روان‌شناسي فردي دونالد ترامپ به عنوان رهبر يك ابرقدرت بازمي‌گردد. از نمايش قدرت نظامي ايالات‌متحده در سرزميني كه پيش‌تر متعلق به روسيه بود، تا اسكورت هوايي رييس‌جمهور روسيه در پايان سفر، همگي نشان‌دهنده تمايل ترامپ به قدرت‌نمايي در عرصه بين‌المللي است. ترامپ خود نيز بارها تاكيد كرده است كه در دوران رياست‌جمهوري‌اش چندين توافق صلح حاصل شده است. با اين حال، به نظر مي‌رسد صلح براي او نه به عنوان هدف ذاتي، بلكه به‌مثابه ابزاري براي نمايش قدرت اهميت دارد، بنابراين متغيرهاي فردي ترامپ در تحليل اين روند نقش تعيين‌كننده ايفا مي‌كنند. نكته اساسي در شرايط كنوني آن است كه طرفين چه خواسته‌هايي دارند. آنچه ترامپ به عنوان «صلح» مطرح مي‌كند، بيشتر به يك توافق ترك مخاصمه شبيه است تا يك آتش‌بس پايدار. هدف او اين است كه دستاورد مذكور به نامش ثبت شود و به عنوان ميراث سياسي‌اش باقي بماند، حتي اگر به دولت بعدي منتقل شود. از ديد ترامپ، وظيفه اصلي انجام شده و اكنون تصميم‌گيري برعهده اروپايي‌ها و دولت اوكراين است كه آيا اين توافق را بپذيرند يا خير.
   نقش روسيه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
 در اين ميان، نقش روسيه همچنان كليدي و تعيين‌كننده خواهد بود. در معادله كنوني، روسيه، اتحاديه اروپا، ناتو و به‌ويژه خود اوكراين و رهبري آن نقش تعيين‌كننده‌اي دارند. اگر با رويكردي تاريخي به اين مساله بنگريم، درمي‌يابيم كه توسعه ارضي همواره بخشي از ذهنيت استراتژيك و روان‌شناسي رهبران روسيه بوده است. نمونه‌هاي متعدد تاريخي مويد اين واقعيت‌اند؛ از دوران «بازي بزرگ» در قرن نوزدهم، زماني كه بريتانيا براي جلوگيري از دسترسي روس‌ها به هندوستان و آب‌هاي جنوبي آسيا، افغانستان را به عنوان دولت حائل ايجاد كرد تا الحاق سرزمين‌هايي از قفقاز براساس معاهدات گلستان و تركمانچاي و همچنين قرارداد «آخال» كه به روسيه امكان نفوذ در آسياي ميانه را داد. اين گرايش در دوره‌هاي بعد نيز ادامه يافت؛ از‌جمله در جنگ جهاني دوم و حمله به فنلاند، سپس در منازعات مربوط به اوستياي شمالي و جنوبي در گرجستان، الحاق كريمه و نهايتا در جنگ اوكراين. بر اين اساس مي‌توان گفت كه امروز نيز طمع سرزميني روسيه معطوف به چهار استان دونتسك، لوهانسك، زاپوريژيا و خرسون است. چه‌بسا روسيه تلاش كند با تثبيت اشغال اين مناطق، عمليات خود را در اوكراين به پايان برساند.
مشخصا در ارتباط با اوكراين اين سوال برجسته است كه كي‌يف در برابر خواسته‌هاي سرزميني روسيه چه امتيازي طلب خواهد كرد؟
مهم‌ترين امتيازي كه اوكراين مي‌تواند با همراهي متحدان اروپايي خود به دست آورد، تضمين امنيتي دفاعي پايدار است. به باور من، بهترين سناريو براي كي‌يف آن است كه بخش غربي اين كشور -آنچه مي‌توان از آن به عنوان «اوكراين غربي» ياد كرد- مسير عضويت در اتحاديه اروپا و سپس ناتو را در پيش گيرد. چنين روندي، هر چند اندوه از دست دادن سرزمين‌هاي شرقي را به ‌طور كامل جبران نمي‌كند، اما مي‌تواند تا حد زيادي به بازسازي موقعيت دفاعي و امنيتي اوكراين ياري رساند.الگوي تاريخي آلمان پس از جنگ جهاني دوم مي‌تواند در اين زمينه راهگشا باشد. آلمان غربي از طريق اروپاي غربي به ناتو پيوست و پس از فروپاشي ديوار برلين و وحدت دو آلمان، جايگاه آلمان متحد در ناتو به ‌صورت خودكار تثبيت شد. مشابه همين مسير شايد در آينده براي اوكراين نيز قابل تصور باشد؛ به‌ ويژه در دوره‌اي كه روسيه پس از پوتين با روند افول قدرت  (Declining Power) مواجه خواهد بود، درحالي كه چين به عنوان يك قدرت در حال صعود  (Rising Power) جايگاه خود را در نظام بين‌الملل تقويت مي‌كند. در چنين شرايطي، ممكن است «اوكراين غربي» درنهايت به ناتو بپيوندد و مسير اوكراين واحد، هر چند با تاخيري تاريخي، همچنان به سمت غرب و ادغام در ساختارهاي امنيتي اروپا ادامه يابد. به نظر من مهم‌ترين مساله در شرايط كنوني، چگونگي ارايه تضمين‌هاي امنيتي است. متحدان اروپايي نمي‌توانند نسبت به تعهدات ارايه‌شده از سوي دونالد ترامپ اطمينان داشته باشند؛ چرا كه شخصيت سياسي ترامپ متزلزل و غيرقابل پيش‌بيني است. افزون بر اين، باتوجه به احتمال وجود توافق‌هاي پنهاني ميان پوتين و ترامپ، اروپايي‌ها ترجيح مي‌دهند كه تضمين‌هاي امنيتي نه بر پايه توافق‌هاي فردي و موردي، بلكه در قالب سازوكارهاي نهادي و براساس اصل دفاع دسته‌جمعي در چارچوب پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) شكل گيرد. چنين رويكردي مي‌تواند جايگزين حمايت‌هاي پراكنده و موقت باشد و در عين حال امنيتي پايدارتر براي اروپا فراهم آورد.
   به باور شما در صورت خيز اوكراين براي عضويت در ناتو، روسيه چه واكنشي نشان خواهد داد؟ 
در صورت قدرت‌يابي جريان‌هاي غرب‌گرا، شايد دوباره نقش تاريخي سن‌پترزبورگ به عنوان «دروازه ورود به غرب» احيا شود و اين كشور تصميم بگيرد درهاي خود را به روي ارزش‌هاي غربي بگشايد. البته اين چشم‌انداز بيشتر مورد توجه ليبرال‌هاي بين‌الملل‌گراست. شخصا اين مساله را بيش از آنكه در چارچوب واقع‌گرايي يا نظريه‌هاي نوواقع‌گرايانه ائتلاف‌ها بررسي كنم، يك موضوع تمدني مي‌دانم. از اين منظر، روسيه كنوني در قالب تمدني كه حول ايده آتلانتيك شكل گرفته، سازش‌ناپذير است و اين سازش‌ناپذيري در عمل به تحكيم جايگاه نهادي ناتو و افزايش اهميت آن در معادلات امنيتي اروپا و جهان منجر خواهد شد. حتي اگر در ايالات‌متحده امريكا جريان‌هاي انزواطلب -اعم از جكسونيست‌ها يا ترامپيست‌ها- قدرت را در دست گيرند و مناسبات فراآتلانتيكي را تضعيف كنند، موجوديت ناتو همچنان اهميت بنيادين خود را حفظ خواهد كرد. از نگاه من، آنچه امروز شاهد آن هستيم، چيزي جز تداوم يك «جنگ سرد جديد» نيست؛ جنگي كه آغاز آن را بايد از سال‌هاي ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ و الحاق كريمه به روسيه دانست. روندهاي سه سال و نيم اخير نيز نشان داده كه اين وضعيت به‌تدريج ابعاد آشكارتر و عميق‌تري به خود گرفته است.
   به باور شما كنترل روسيه بر بنادر كليدي مانند نووروسيسك و مسيرهاي انتقال انرژي به اروپا، به ويژه در زمينه صادرات غلات و نفت، اقتصاد و امنيت منطقه را چگونه متاثر خواهد كرد؟
بحراني كه اتحاديه اروپا در حال حاضر با آن مواجه است، به بندر استراتژيك نووروسيسك و تداوم صادرات انرژي، غلات و نفت از اين مسير مرتبط است. اتحاديه اروپا ناگزير است به دنبال راهي براي تنوع‌بخشي به منابع انرژي خود باشد. 
اين رويكرد در دوره صدراعظمي آنگلا مركل آغاز شد و به عنوان يك پروژه كليدي دنبال گرديد. در دوره اول رياست‌جمهوري دونالد ترامپ (2016 تا 2020)، كه روابط فراآتلانتيكي با چالش‌هايي مواجه شد و چند سالي از بحران كريمه گذشته بود، اين موضوع به‌ طور جدي در محافل اروپايي مطرح شد. 
در آن زمان، چين با بهره‌گيري از فرصت پيش‌آمده و از طريق ابتكار «كمربند و جاده»، به كشورهاي اروپاي شرقي كه از نحوه توزيع منابع در اتحاديه اروپا ناراضي بودند، نزديك شد. اين اقدام، كشورهاي اروپايي را به تأمل در‌خصوص امكان همكاري تجاري با چين به عنوان يك شريك جديد در آينده‌اي دور واداشت. يكي از گزينه‌هاي كليدي كه اتحاديه اروپا مي‌تواند در راستاي تنوع‌بخشي به منابع انرژي خود مدنظر قرار دهد، كشور تركيه است. تركيه به دليل موقعيت ژئوپليتيكي ممتاز خود، عضويت در ناتو و نقش تاثيرگذارش در بحران قفقاز جنوبي، از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. اين كشور، به ويژه در سايه تضعيف نقش منطقه‌اي روسيه و ايران، فرصت مناسبي براي تقويت جايگاه خود در منطقه يافته است. تركيه با احياي تفكر نو عثماني‌گرايي، تلاش دارد خود را به عنوان يك بازيگر قدرتمند به كشورهاي اروپايي معرفي كند.
   تركيه پتانسيل چنين نقش‌آفريني را دارد؟
اگرچه در گذشته، به‌ويژه در كنگره وين، تركيه به دليل هويت غيرمسيحي خود از مشاركت كامل در ساختارهاي اروپايي محروم ماند و اين روند در موانع پيوستن به اتحاديه اروپا نيز ادامه يافت، اما امروزه با رشد جريان نو عثماني‌گرايي، اين كشور مي‌كوشد جايگاه خود را به عنوان يك قدرت منطقه‌اي تثبيت نمايد. تركيه با حفظ روابط متعادل با اسراييل، به عنوان يكي از طرف‌هاي درگير در مناقشه طولاني‌مدت اعراب و اسراييل و همچنين با روسيه، توانايي ايفاي نقشي كليدي در راهبرد تنوع‌بخشي به منابع انرژي اتحاديه اروپا را داراست. اين موضوع، بدون ترديد، از اهميت بسزايي برخوردار است.
 طبيعتا نفوذ روسيه در شرق اوكراين، قدرت مانور اين بازيگر در درياي سياه را افزايش خواهد داد، حال باتوجه به موقعيت ژئوپليتيك درياي سياه، مسكو چگونه مي‌تواند نفوذ منطقه‌اي‌اش را افزايش داده و همزمان تهديدهاي غربي را مديريت كند؟
درخصوص توسعه نقش منطقه‌اي روسيه در درياي سياه، شمال و جنوب آن، روسيه پيش‌تر اقداماتي انجام داده و بخشي از تجهيزات و توانمندي‌هاي موشكي خود را در بلاروس مستقر كرده است. بلاروس سرزميني است كه پوتين، باتوجه به روابط راهبردي موجود، هر زمان كه اراده كند، مي‌تواند از آن بهره‌برداري نمايد. ازسوي ديگر، بايد توجه داشت كه روسيه در حوزه درياي سياه و مناطق مجاور آن، دست خالي نيست. مساله گرجستان، اوستياي شمالي و جنوبي، همچنان حل‌نشده باقي مانده و مي‌تواند بحران جديدي را به دنبال داشته باشد. همچنين، مساله مولداوي و روس‌تباران آن مطرح است؛ آنان پس از جنگ اوكراين، از پوتين درخواست كردند تا وارد مولداوي شود و همان روندي كه در اوكراين طي شده، در مولداوي نيز تكرار گردد. اين موضوع، معضل مهمي به شمار مي‌رود، هر چند مولداوي كشوري كوچك با مساحتي كمتر از ۳۱ هزار كيلومتر مربع است؛ اما اين امر پيامي براي اروپايي‌هاست كه انگيزه بحران‌سازي و مداخله روسيه همچنان پابرجاست. علاوه بر اين، روس‌تباران همواره ابزاري در خدمت سياست خارجي روسيه بوده‌اند. دياسپوراي روسي و روس‌تباراني كه پس از فروپاشي شوروي در اين كشورها باقي مانده‌اند، نمونه‌هاي بارزي هستند. براي مثال، در قزاقستان، غالب افسران قزاق روس‌تبار بودند؛ يا در جمهوري‌هاي بالتيك، مانند استوني، بيش از ۲۰درصد جمعيت روس‌تبار هستند (هر چند آمارها ممكن است به دليل مسائل سياسي متفاوت باشند). جمهوري‌هاي بالتيك با عضويت در ناتو، ديگر با اين خطر مواجه نيستند، اما همان‌طور كه اشاره شد، روس‌تباران در شرق اوكراين و كريمه به بحران و جنگ اوكراين دامن زدند و اين مساله در مولداوي نيز به فراخور وجود دارد. مساله اوستياي شمالي و جنوبي در گرجستان نيز از اهميت بالايي برخوردار است.
   پس به باور شما روسيه تهديدي بالقوه خواهد شد؟
شخصا احساس مي‌كنم روسيه همان مسيري را طي مي‌كند كه شوروي در جنگ جهاني دوم پيمود؛ يعني هنگامي كه بحران تخليه ايران مطرح شد و نيروهاي شوروي از آذربايجان ايران خارج شدند، اين اقدام نه صرفا به دليل اولتيماتوم ترومن به استالين، بلكه به دليل اولويت استالين براي منطقه شرق اروپا بود كه توان عملياتي خود را در آنجا متمركز كرد. 
حال، با نگاهي جديد و در شرايط تاريخي متفاوت، نقش روسيه در قفقاز جنوبي كم‌رنگ‌تر شده -حتي ارامنه روسيه را به خيانت متهم كرده‌اند- و اولويت آن به حوزه درياي سياه و مناطق مجاور، از‌جمله اوستياي شمالي و جنوبي در گرجستان و خود اوكراين، منتقل شده است. شايد اين ترتيب اولويت‌هايي باشد كه به واسطه‌اش پوتين تمام تمركز خود را بر آن معطوف كرده، حتي مهم‌تر از سوريه و مساله قفقاز جنوبي، يعني مناقشه بين ارمنستان و آذربايجان.با نگاهي تمدني و تاريخي به موضوع، مي‌توان گفت كه مساله اوكراين براي روسيه، به‌ ويژه در چارچوب روابط با ناتو، از منظري حيثيتي اهميت دارد.
   چرا روسيه بيش از هر بازيگري بر اوكراين متمركز شده و حتي بسياري از منافع خود را به‌واسطه آن از اولويت خارج كرده است؟
 ولاديمير اول، كه به نوعي بنيان‌گذار امپراتوري روسيه محسوب مي‌شود و مقر حكومتي او در كي‌يف قرار داشت، بخشي از تاريخ، ميراث و فرهنگ ملت روس را شكل داده است. بسياري از شخصيت‌هاي برجسته فرهنگي، ادبي و هنري كه به عنوان روس شناخته مي‌شوند،‌زاده كي‌يف هستند. ‌اين پيوند تاريخي و فرهنگي عميق، احتمالا يكي از دلايل رويكردي است كه مي‌توان آن را «اوكراين‌زدايي» ناميد. اين رويكرد، كه با شدت گرفتن عمليات نظامي و حجم بالاي آتشباري عليه اوكراين همراه بوده، ممكن است به نوعي تلاش براي تنبيه اين سرزمين يا بازتعريف جايگاه آن در نگاه تمدني و فرهنگي روسيه باشد. از اين منظر، به نظر مي‌رسد كه پوتين ترجيح مي‌دهد اين هويت تاريخي و فرهنگي را به شيوه‌اي خاص بازسازي كند يا تحت كنترل خود درآورد، به‌جاي آنكه آن را از دست بدهد، بنابراين‌ به نظر مي‌رسد كه روسيه اولويت‌ها و تمركز نظامي و استراتژيك خود را در حوزه درياي سياه متمركز كرده تا جايگاه حيثيتي و تاريخي خود را حفظ نمايد. الحاق چهار استان اوكراين به خاك روسيه و نمايش قدرت از سوي پوتين در سفري تبليغاتي و رسانه‌اي به اين مناطق، هدفي است كه احتمالا با رضايت و بدون چالش‌هاي عمده براي او دنبال مي‌شود. اين ديدگاه، بازتابي از اولويت‌هاي استراتژيك و تمدني روسيه در شرايط كنوني است.
   در اين ميان نقش بازدارنده تركيه و ديگر كشورهاي حاشيه درياي سياه در پروژه‌هاي بلندمدت مسكو را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
نقش تركيه در منطقه، بيش از آنكه بازدارنده باشد، به عنوان يك عامل موازنه‌گر تعريف مي‌شود. تركيه به دنبال ايفاي نقش متعادل‌كننده است و تمايل دارد جايگاه خود را به عنوان يك قدرت برتر منطقه‌اي تثبيت كند. اين كشور از طريق مداخلات خود در مناطق مختلف، از‌جمله شمال آفريقا، سوريه، عراق و همچنين بحران قره‌باغ، نشان داده كه به دنبال تقويت جايگاه خود به عنوان يك بازيگر كليدي و موازنه‌گر در منطقه است. تاكنون، عملكرد تركيه در اين راستا موفق ارزيابي مي‌شود. 
با اين حال يكي از مهم‌ترين چالش‌هايي كه روسيه در اين منطقه با آن مواجه است، به فعاليت‌هاي سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) بازمي‌گردد. ناتو در دهه ۱۹۹۰، پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، طرح‌هايي نظير «مشاركت براي صلح» (Partnership for Peace) و شوراي مشاركت اروپا-آتلانتيك را اجرا كرد كه كشورهاي غيرعضو ناتو را در ماموريت‌ها و مانورهاي مشترك درگير مي‌ساخت. اين ابتكارات مي‌توانند بار ديگر، به‌ويژه پس از حمله روسيه به اوكراين، احيا شوند. طرح‌هايي مانند گفت‌وگوهاي مديترانه‌اي و ابتكار استانبول كه پيش‌تر وجود داشته‌اند، قابليت فعال‌سازي مجدد دارند. اين اقدامات مي‌توانند به ‌صورت نهادي و عملياتي ازسوي ناتو تعريف شوند و كشورهايي نظير گرجستان، ارمنستان (كه اكنون به سمت غرب متمايل شده است) و حتي آذربايجان را درگير سازند.اين تلاش‌ها به ‌ويژه در تقويت جناح شرقي ناتو (Eastern Flank)، شامل كشورهايي مانند لهستان، لتوني، ليتواني و استوني، نقش مهمي ايفا مي‌كنند. ناتو مي‌تواند از طريق مشاركت‌هاي جديد، پيامي روشن به روسيه ارسال كند كه اين سازمان نه‌تنها در برابر اقدامات روسيه منفعل نخواهد ماند، بلكه روسيه را به عنوان يك تهديد جدي تلقي مي‌كند. در اين ميان، نقش موازنه‌گرانه تركيه، همان‌گونه كه پيش‌تر اشاره شد، در شكل‌دهي به تحولات منطقه‌اي و تعاملات با ناتو از اهميت بسزايي برخوردار است.
از منظري ديگر روسيه چگونه از اهرم‌هاي اقتصادي، نظامي و اطلاعاتي براي كاهش تاثير تحريم‌هاي احتمالي در صورت عدم تحقق توافق و تقويت نفوذ خود در همسايگي شرقي و جنوبي اروپا استفاده خواهد كرد.
روسيه ابزارهاي متنوعي براي اعمال فشار بر اتحاديه اروپا، متحدان ناتو و به ويژه كشورهاي شرق و جنوب شرق اروپا دراختيار دارد. يكي از اين ابزارها، اقليت‌هاي روس‌تبار ساكن در اين كشورها است كه مي‌تواند عامل ناآرامي و بي‌ثباتي شود. از منظر اقتصادي، روسيه عمدتا بر كنترل مسيرهاي انرژي و غلات تكيه دارد؛ هر چند، همان‌طور كه پيش‌تر اشاره شد، اروپايي‌ها مي‌توانند با اتخاذ استراتژي‌هاي تنوع‌بخشي به منابع، اين وابستگي را از طريق همكاري با كشورهايي مانند تركيه و حتي چين جبران كنند. 
با اين حال، مهم‌ترين ابزارهايي كه روسيه مي‌تواند بر آنها حساب باز كند، عبارتند از: اقليت‌هاي روس‌تبار در كشورهاي سابق اتحاد جماهير شوروي و بحران پناهجويان. روسيه گاه از پناهجويان به عنوان ابزاري براي اعمال فشار استفاده مي‌كند. براي مثال، بلاروس بسياري از پناهندگان را در مرزهاي لهستان رها كرد تا فشار بر اروپا وارد شود. اين پناهندگان مي‌توانند خود به عنوان عوامل ناامن‌كننده عمل كنند. روسيه نيز مي‌تواند اين رويكرد را تكرار نمايد.
 يكي از استراتژي‌هاي اخير روسيه، رويكرد تكه‌تكه و گزينشي نسبت به كشورهاي اروپايي است؛ همان‌گونه كه صلح مي‌تواند به صورت تكه‌تكه حاصل شود، امنيت نيز مي‌تواند به همين شيوه مورد تهديد قرار گيرد. روابط نزديك پوتين با ويكتور اوربان و مجارستان تحت رهبري او، نمونه بارزي از اين استراتژي است كه شكافي در ميان متحدان اروپايي و ناتو ايجاد كرده است. اين رويكرد مي‌تواند مقدمه‌اي براي گسترش به ساير كشورها باشد، هر چند در مورد جمهوري‌هاي بالتيك (لتوني، ليتواني و استوني) و لهستان، به دليل نفرت عميق تاريخي، تمدني و فرهنگي نسبت به روسيه -كه ريشه در درگيري‌هاي گذشته دارد- اين امر بعيد به نظر مي‌رسد. 
براي نمونه، مردم لهستان شديدترين واكنش‌هاي فرهنگي و تبليغاتي را نسبت به حمله روسيه به اوكراين نشان دادند، به گونه‌اي كه رهبران ناتو نگران بودند مبادا لهستان وارد درگيري مستقيم با روسيه شود و پاي ناتو را به جنگ باز كند.اين استراتژي تكه‌تكه‌سازي كه پوتين از طريق نزديك شدن به رهبران خاص پيگيري مي‌كند -مانند مورد مجارستان- يكي از مهم‌ترين رويكردهاي روسيه است و در كنار ابزارهاي اقتصادي، مساله پناهندگان و موارد مشابه، نقش كليدي ايفا مي‌نمايد. اين نكته از اهميت بسزايي برخوردار است.
حملات روسيه به اوكراين در بازه زماني امنيت انرژي و كشاورزي منطقه را به خطر انداخت، حال به باور شما در صورت عدم دستيابي طرفين به توافق يا فشارها براي صلح اجباري با شرايط كرملين، تحولات منطقه را براساس استراتژي كلان مسكو چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
درخصوص اين پرسش، اعتقاد ندارم كه محور لندن-برلين-پاريس، محوري ضعيف باشد. نمي‌دانم اين ذهنيت از كجا نشأت گرفته است كه در ميان بسياري از تحليلگران ايراني مشاهده مي‌شود. البته، اين مساله آزموني بسيار دشوار براي اين سه كشور بزرگ اروپايي به شمار مي‌رود؛ اما آنها در طول تاريخ، از دوران كنسرت اروپا پس از كنگره وين، نقش تعيين‌كننده‌اي در تحولات قاره اروپا ايفا كرده‌اند، حتي اگر ايالات‌متحده امريكا در شرايط فعلي در كنارشان نباشد. اين اراده را به ويژه در نخست‌وزير انگلستان مشاهده مي‌كنم؛ همچنين، صدراعظم جديد آلمان كه در اين زمينه بسيار راديكال‌تر عمل مي‌كند و امانوئل مكرون نيز موضع راديكال خود را كاملا حفظ كرده است. بنابراين، تصور نمي‌كنم كه آنها تضعيف شده باشند يا در برابر روسيه كوتاه بيايند. ممكن است شرايط براي تامين هزينه‌هاي جنگ دشوارتر شود، اما فكر مي‌كنم آمادگي لازم در آنها وجود دارد. طرح جايگزين يا پلن B نيز در دسترس است؛ اگر توافقي حاصل نشود يا شرايطي پيش‌ آيد كه احساس كنند روسيه دست بالا را در منطقه دارد، همواره نگاه اروپايي‌ها به ويژه فرانسوي‌ها و آلماني‌ها به كرملين به عنوان يك قدرت مشكوك بوده است. هرچند اين آزمون بسيار سختي است، اما بعيد مي‌دانم كه كوتاه بيايند يا تضعيف شوند. شايد حتي به سمت ايجاد ترتيباتي حركت كنند كه البته پيش‌تر نيز چنين كرده‌اند اما اين‌بار، هر چه بيشتر در چارچوب سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو)، با محوريت اروپا و رويكردي استقلال‌طلبانه‌تر نسبت به امريكا تا پيامي به كرملين و پوتين ارسال كنند كه اروپايي‌ها دست روي دست نخواهند گذاشت و اجازه نمي‌دهند روسيه هر اقدامي كه مي‌خواهد، انجام دهد. اروپايي‌ها خاطره تزار الكساندر را دارند؛ خاطره توسعه‌طلبي روسيه در شرق اروپا، منطقه عثماني و در مورد لهستان، در ذهن آنها زنده است و به هيچ عنوان اجازه نخواهند داد كه پوتين نقش رهبراني مانند تزار الكساندر را به شكلي ديگر احيا كند. مساله آنها، پوتينيسم است و مقابله با تفكر پوتين و نگاه اكسپانسيونيستي يا توسعه‌طلبانه او، كه از منظر توسعه ارضي ناشي مي‌شود. تصور نمي‌كنم سياست appeasement يا مماشاتي كه زماني در برابر هيتلر يا تهديدات مشابه اتخاذ كردند را بخواهند تكرار كنند. بعيد است سياست مماشات يا حتي دلجويي نسبت به پوتين را تكرار نمايند، هر چند پوتين يك قدرت بزرگ هسته‌اي است و تهديداتش مستقيما متوجه اروپايي‌هاست. اين آزمون بسيار مهمي است؛ اگر در اين برهه حساس تاريخي، نه تنها به خاطر اوكراين بلكه به خاطر اروپا، مقاومت نشان ندهند، قطعا روسيه از آن به عنوان فرصتي در آينده بهره‌برداري خواهد كرد.
در اين ميان نقش ايالات‌متحده را چگونه ارزيابي مي‌كنيد، بالاخص آنكه ترامپ تلاش دارد صرفا نقش چهره‌اي صلح‌ساز را ايفا كند.
در اين باره لازم است توجه به تصوير كلان نظام بين‌الملل جلب شود. نظام بين‌الملل به سمت يك ساختار دو يا چندقطبي در حال حركت است. در اين نظام، بازيگران اصلي و ابرقدرت‌هاي كليدي، ايالات‌متحده امريكا و چين خواهند بود. بارها تاكيد كرده‌ام كه چين بزرگ‌ترين برنده جنگ سه‌ونيم‌ساله ميان روسيه و غرب كه منظور از غرب، نه تنها اروپا بلكه شامل ايالات‌متحده نيز مي‌شود، خواهد بود. چين بي‌سر و صدا جايگاه خود را در موضوعاتي نظير تايوان، تجارت جهاني و درياي چين جنوبي تثبيت كرده و نقش خود را در خاورميانه، با كشورهاي حاشيه جنوبي خليج‌فارس، افغانستان، پاكستان، كره‌شمالي و البته ايران، تقويت كرده است. هر‌چند تبليغات گسترده‌اي درباره روابط راهبردي ايران و چين وجود دارد، اما اين مشاركت به اين معنا نيست كه ايران براي چين از اهميت بيشتري نسبت به عربستان يا امارات برخوردار است. با اين حال، ايران نيز در چارچوب طرح «كمربند و جاده» چين جاي مي‌گيرد، بنابراين‌ نظام بين‌الملل آينده، يك نظام دو يا چندقطبي خواهد بود كه در آن ايالات‌متحده و چين به عنوان قطب‌هاي اصلي مطرح هستند و روسيه نهايتا به يك قدرت معمولي تبديل خواهد شد.
 حال با لحاظ كردن اين گزاره، استراتژي ايالات‌متحده را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
ايالات‌متحده تمايل دارد بحران اوكراين به سرانجامي مشخص، احتمالا از طريق انعقاد يك توافق‌نامه صلح، برسد؛ هدفي كه به ‌ويژه دونالد ترامپ آن را دنبال مي‌كند. با اين حال، اگر دموكرات‌ها بار ديگر قدرت را در دست گيرند، بدون ترديد فشارها بر پوتين و مسكو، چه از طريق تحريم‌ها و چه از طريق كمك‌هاي استراتژيك به اوكراين، افزايش خواهد يافت، اما حتي در اين سناريو، روسيه به دليل فرسايش ناشي از اين درگيري‌ها، به يك قدرت معمولي تبديل خواهد شد؛ چه اين فرآيند به‌صورت آبرومندانه باشد و چه به شكل فرسايشي و تدريجي. در اين نظم دو يا چندقطبي، روسيه ديگر نمي‌تواند نقش يك بازيگر فرصت‌طلب يا به‌اصطلاح «شغال‌گونه» را ايفا كند. شايد پوتين تصور مي‌كرد كه با يك حمله سريع و گازانبري قادر است منافع خود را تامين كند، اما احتمالا پيش‌بيني چنين پيامدهاي پيچيده‌اي را نداشت. 
به نظر مي‌رسد روسيه در يك روند منطقي، ديگر اين رويكرد را تكرار نكند و مشتاق باشد تا درگيري را در همين مرحله متوقف كرده و سرزمين‌هاي شرقي اوكراين را تحت كنترل خود نگه دارد. اين احتمالا هدف اصلي رهبران كرملين، به‌ ويژه پوتين، است كه به ‌صورت آبرومندانه دنبال مي‌شود. در اين نظم جهاني دو يا چندقطبي، روسيه چاره‌اي جز قرار گرفتن در كنار چين نخواهد داشت و نقش خود را در اين محور تعريف خواهد كرد. حلقه‌اي كه از كره‌شمالي، چين، پاكستان و افغانستان شكل گرفته، در مقابل ايالات‌متحده، كشورهاي ناتو و متحدان غربي امريكا در خاورميانه قرار دارد. 
به نظر مي‌رسد ايران نيز در آينده، به هر شكلي، در پازل متحدان غرب جاي خواهد گرفت. شايد يكي از مرزهاي جديد جنگ سرد نوين، در منطقه خاورميانه و آسياي ميانه، به‌ ويژه در مرز ايران و افغانستان، شكل گيرد. ايران و افغانستان ممكن است نقشي مشابه كشورهاي بلوك شرق و غرب در همسايگي يكديگر در اروپا، در دوران جنگ سرد، ايفا كنند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون