بازخواني پرونده برومند نجفي در گفتوگوي «اعتماد» با وكيل محيطبان
پروندهاي كه محيطبانيكشور را تكان داد
نيره خادمي
يكي از روزهاي گرم مرداد سال 1401، جلسه دادگاه كه در مجتمع قضايي كرمانشاه تمام شد سرباز، محيطبان را با دست و پاي بسته از طبقات، پايين آورد و از در دادگاه خارج كرد تا سوار ماشين زندان شود. دقايقي بعد اما آمبولانس آمد و پيكر آن محيطبان كه همه او را با نام برومند نجفي ميشناسند با خود برد. محيطبان همانجا و در كمتر از ۱۵ ثانيه با كلاشينكف تيرباران شده بود.برومند را غرق در خون، روي برانكارد خواباندند و وكيل پرونده در تمام آن لحظات صحنهاي را از پنجره دادگاه ميديد كه هيچوقت آن را فراموش نميكند. دست برومند در حالتي بيجان از برانكارد بيرون افتاده بود و انگار شعر فروغ فرخزاد بار ديگر اينطور نوشته شد؛ «به مادرم بگوييد؛ ديگر تمام شد، هميشه پيش از آنكه فكر كني اتفاق ميافتد، بايد براي روزنامه تسليتي بفرستيد.» محيطباني كه چند ماه قبل از حادثه مرداد سال ۹۹ با دست خالي به مبارزه با آتش زاگرس رفته بود، دو سال بعد در بيست و دومين روز مرداد توسط پدر مقتول و همدستانش جلوي مجتمع قضايي كرمانشاه به رگبار بسته شد. در آغاز راه بررسي اين پرونده بايد پنج سال به عقب برگرديم؛ ۱۴ مرداد سال ۹۹ زماني كه شيفت برومند در منطقه حفاظت شده بيستون كرمانشاه تمام شده بود و او در خانه در حال استراحت بود. مخبري در همان ساعتها گزارش يك گروه متخلف شكارچي سوار بر خودروي پرايد را به محيطباني داده بود بنابراين با برومند تماس گرفتند تا همراه چند نفر ديگر به منطقه برود. آنها به منطقه رفتند و در حالي كه دو نفر از آنها لباس محيطباني به تن داشتند با خودروي متخلفان مواجه شدند. متخلفان اما تمايلي به تفتيش ماشين نداشتند بنابراين حركت كردند و اين كار باعث صدمه به مسوول منطقه حفاظت شده بيستون شد. هوا تاريك بود و برومند در آن لحظات تنها قصد داشت با زدن لاستيك عقب پرايد، آنها را متوقف كند اما تيرش به خطا رفت و يوسف فلاحي يكي از سرنشينان خودرو كشته شد. پس از پروسه چندين ماهه در آبان ۱۴۰۰ حكم اعدام برومند نجفي صادر شد و حدود ۶ ماه بعد يعني ارديبهشت سال ۱۴۰۱ اين حكم با پذيرفته شدن درخواست اعاده دادرسي او توسط ديوان عالي كشور، متوقف شد. پدر مقتول اما تحمل توقف حكم را نداشت، او پيش از آن برومند را تهديد به قتل كرده بود، مثلا گفته بود؛ خون ريختيد و بايد خون بريزيم. در نهايت، ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ نقشه خود را پس از برگزاري جلسه دادگاه رسيدگي به اعاده دادرسي، عملي كرد و برومند را هدف شليكهاي مداوم خود قرار داد. پس از آن هم اگر چه هويت قاتل مشخص بود حتي يك روز هم بازداشت نشد تا در نهايت خانواده مقتول، اسفند همان سال به شكل عجيب و مرموزي برگه رضايت قاتل را امضا كردند. با گذشت دو سال از قتل برومند نجفي و در حالي كه محيط زيست كشور از ابتداي سال تا همين حالا با از دست دادن سه محيطبان، ماههاي سختي را پشت سر گذاشته است اعتماد در گفتوگو با وكيل برومند نجفي به بازخواني اين پرونده مهم پرداخته است. سيده نوشا ميرجعفري معتقد است كه يكي از مهمترين خطاها در اين پرونده اعلام غير عمد بودن آن در بررسيهاي اوليه بود؛ بررسيهايي كه بدون استعلام از سازمان مربوطه درباره مكان درگيري، صورت گرفته بود و اين مكان را خارج از منطقه حفاظت شده در نظر گرفته بودند در حالي كه طبق استعلامهاي بعدي مشخص شد كه محل وقوع حادثه، داخل منطقه حفاظت شده بيستون بوده است.«مجموعه اين اتفاقات ضربه بسيار بزرگي به بدنه محيطباني كشور وارد كرد آن هم با شرايطي كه پرونده به اتمام رسيد و موضوع در نهايت پيگيري نشد. در تمام آن مدت همه به دنبال قاتل برومند نجفي ميگشتند و ميگفتند كه نتيجه چه ميشود اما زماني كه اعلام شد كه خانواده رضايت دادهاند همه دچار شوك شدند. البته من ميدانستم كه ماجرا چيست... بنابراين از بعد اجتماعي ضربه سنگيني بود و مساله طور ديگهاي مطرح شد اينكه ممكن است هر اتفاقي بيفتد و در نهايت تصميماتي گرفته شود و همهچيز تمام شود.» او ميگويد؛ آنچه پرونده برومند نجفي را از ابتدا سخت كرده بود، كيفرخواست نامطلوب بود. چنين كيفرخواستي از ابتدا منجر شد تا خانواده مقتول يوسف فلاحي، قصاص را به قدري حق خود بدانند كه حتي شكست پرونده بر اساس شواهد و ادله بعدي هم نتواند آتش آنها را سرد كند. مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
شما حدود يك سال و نيم پرونده برومند نجفي، محيطبان كرمانشاهي را در دست داشتيد و حتي پس از كشته شدن برومند و اينكه خانوادهاش تحت چه شرايطي مجبور به رضايت شدند، پيگير آن بوديد. با توجه به اينكه ميدانيم برخي اطلاعات درباره سرگذشت اين پرونده و نحوه رضايت گرفتن از اين خانواده به دليل مصلحت انديشي يا هر چه كه قرار است به آن لقب بدهيم امكان بازگويي ندارد، از برخي جزييات مهم پرونده بگوييد؟
ميتوانم بگويم كه هيچ مامور مسلحي همراه او نبود ضمن اينكه در اين پرونده وضعیت خاصی وجود داشت. خانواده شكارچي يعني در واقع خانواده فرد اصلي پرونده از خانوادههاي بانفوذ و قدرتمند در كرمانشاه به شمار ميروند. به نظر ميرسد اين خانواده، از جايگاه و نفوذ قابل توجهي برخوردار است.
در ابتدا چه چيزي باعث شد تا اين پرونده را در دست بگيريد؟
پرونده برومند نجفي براي من ابعاد بسيار مختلفي داشت. فارغ از اينكه من وكيل هستم اين آدم، آدم بيگناهي بود. چيزي كه من را به اين سمت سوق داد كه شبانه روز كنار اين آدم باشم و براي زنده ماندن او بجنگم همين بود كه به نظرم اين آدم بيگناه بود. چيزي كه من از اين آدم ديده بودم و ميشنيدم اين بود كه اتفاق مرداد ۹۹ بزرگترين اتفاقي بوده است كه در طول زندگي او افتاده، اينكه بهطور ناخواسته يك نفر را كشته بود و خود نيز هر لحظه در حال مرگ بود و زجر كشيد. بارها و بارها و بارها... در جلسات مختلف دادگاه شاهد بودم كه پدر يوسف فلاحي بدترين حرفا را به او نسبت داد اما برومند حتي سرش را بالا نميآورد. خيلي آدم محجوب و نجيبي بود و اين پرونده به خاطر پايان واقعا عجيب آن بهشدت پرونده خاصي بود ضمن اينكه من ايمان داشتم كه اين آدم بيگناه بود و مظلومانه حكم اعدام به او داده بودند و دست آخر هم مظلومانه كشته شد.
بهطور كلي چرا به كار بر روي چنين پروندههايي در حوزه محيط زيست و محيطبانها تمايل پيدا كرديد؟
ماجرا از اينجا آغاز شد كه من پيشتر در حوزه محيط زيست فعاليت ميكردم، اما تاكنون و تا پيش از آن به خلأ حقوقي مربوط به محيطبانان توجه نكرده بودم. يك روز يكي از دوستان مشتركم، با من تماس گرفت و اطلاع داد كه علياكبر ايماني يكي از بهترين محيطبانان آن منطقه، مرتكب تيراندازي شده و فردي كشته شده است. او از من خواست فورا به محل بروم.من به آنجا رفتم و نخستين فردي بودم كه توانستم با آن محيطبان، پس از بازداشت، ملاقات و گفتوگو كنم. او به من گفت كه در آن روزها بزرگترين دلگرمياش حضور من بوده است، چرا كه هيچكس به او اهميتي نميداد و در نهايت قرار بود صرفا يكي از كارشناسان حقوقي سازمان از او دفاع كند.در همان زمان متوجه شدم وضعيت بسيار پيچيدهتر از آن چيزي است كه تصور ميكردم. سازمان حفاظت محيط زيست كشور در پروندههاي مربوط به محيطبانان، وكيل اختصاص نميدهد و تنها كارشناسان حقوقي خود را معرفي ميكند؛ افرادي كه نهايت تواناييشان محاسبه خسارت شكار غيرقانوني است، نه دفاع از پروندههاي سنگين قتل. از سوي ديگر، اغلب محيطبانان از خانوادههاي ضعيف و كمبرخوردار هستند و توانايي مالي براي گرفتن وكيل ندارند. حتي در پرونده همان محيطبان كه پيشتر از آن نام بردم هم تا روزي كه رضايت اولياي دم اخذ شد، هيچ وكيلي براي او تعيين نشد و همان كارشناسان سازمان در پرونده حضور داشتند.پس از بازگشت، به اين مساله بيشتر فكر كردم و تصميم گرفتم موضوع را با سازمان در ميان بگذارم. صادقانه با مسوولان وقت صحبت كردم و گفتم كه اين خلأ حقوقي وجود دارد و مايل هستم داوطلبانه وكالت پروندههايي را كه محيطبانان كشته ميشوند يا در آن متهم به قتل ميشوند برعهده بگيرم. پيش از آن تجربه وكالت در پروندههاي قتل را داشتم، اما پرونده علياكبر ايماني نخستين تجربه من در زمينه محيطبانان بود.در نهايت، با توجه به شرايط وخيم پرونده ــ شليك چند گلوله، اصابت به سر و خطر جدي صدور حكم اعدام ــ پذيرفتم كه وكالت او را برعهده بگيرم. تنها يك ماه تا جلسه دادگاه باقي مانده بود كه رسما وكالت گرفتم و پرونده را خواندم و كار را دنبال كردم.
زماني كه اين پرونده را بر عهده گرفتيد، تصويري كه از روند آن داشتيد چه بود؟ با توجه به شواهد و اتفاقات، آيا تصور ميكرديد بتوانيد حكم مطلوب را بگيريد؟
پرونده بسيار دشوار بود و روند آن به شكلي نامطلوب پيش رفته بود. كيفرخواست نيز بهگونهاي تنظيم شده بود كه شرايط را براي دفاع سختتر ميكرد. ابتدا حدود ۷۲ ساعت پرونده را خواندم و نخستين لايحهاي كه به دادگاه ارايه دادم، ۱۶ صفحه ايرادات پرونده را شامل ميشد. نخستين ايراد اين بود كه حادثه در محدوده منطقه حفاظتشده رخ داده بود، اما كارشناس پرونده اعلام كرده بود كه خارج از محدوده بوده است. اين نظريه حتي بهطور رسمي ابلاغ نشده بود تا امكان اعتراض به آن فراهم شود. ايرادات فراوان ديگري نيز وجود داشت كه شرح همه آنها نيازمند بررسي جزو به جزو لوايح است.من كل پرونده را كپي گرفتم و به مدت يك ماه شبانهروز در دفتر كارم مشغول مطالعه و تنظيم دفاعيات بودم؛ حتي شبها همانجا ميخوابيدم تا پرونده را از همه جهات بررسي كنم. فكر ميكنم حدود يك سال و نيم قبل پرونده را در دست داشتم. وقتي ايرادات پرونده را ديدم، ميدانستم پرونده بسيار سختي است ولي باورم اين بود كه اين آدم بيگناه است. رفتم او را ديدم، با او صحبت كردم و حتي رزومهاش را هم بررسي كردم. ديدم در طول 10 سال خدمت هيچ صداي بلندي از او در نيامده است و هيچكس هم نگفته است كه اين آدم خشن است يا رفتار تندي داشته است.
نخستينبار كه برومند نجفي را ملاقات كرديد، چه صحبتهايي ميان شما رد و بدل شد؟ و او چه توضيحي درباره اتفاقات روز حادثه ارايه داد؟
فقط همين را گفت كه «من از قصد نزدم ». ميگفت فرماندهاي كه كنار دستش بود به او گفته است كه لاستيك ماشين را بزند. ميگفت: «خانم جان، من واقعا اون شب نميدونستم توي ماشين كيه. فقط تلاش كردم چون تنها آدم مسلح اونجا من بودم، ميخواستم لاستيك ماشين رو بزنم. از كجا ميدونستم كي توي ماشينه كه بخوام عمدا بزنمش؟» شما تصور كنيد داخل يك پرايد پنج تا مرد قدبلند و درشتهيكل نشسته باشند، ماشين هم كلا در سنگلاخ جاده خاكي به سمت پايين خوابيده بود. فقط ميخواست لاستيك ماشين را بزند. دو تا تير زد، اما يكي از پشت به يكي از سرنشينها خورد و همان باعث شد كه يوسف فلاحي كشته شود.
اين افراد شكارچي كه همراه مقتول يعني يوسف فلاحي بودند، قبلا شكار كرده بودند يا تازه قصد داشتند به شكار بروند؟ آيا ادوات جرم همراهشان بود؟
لاشهاي از ماشين آنها كشف نشد، زيرا ماموران پس از اين اتفاق، عملا نتوانستند خودروي آنها را بررسي كنند. پس از حادثه، افراد حاضر كولهها و وسايل موجود در خودرو را برداشتند و فرار كردند. در واقع يوسف و يك نفر به عنوان راننده از آنها همراه او مانده بود. از اين طرف هم بقيه يوسف فلاحي را به بيمارستان منتقل ميكنند و پس از انتقال، متوجه شدند كه فرد موردنظر جان خود را از دست داده است.
همراهان يوسف فلاحي در نهايت دستگير شدند يا خير؟
خير.
مشخص شد كه چه كساني بودند؟آيا همگي شكارچي بودند؟
همه شكارچي بودند.بزرگترين سئوال ما هم اين بود كه چرا باقي سرنشينان پرايد كه از اقوام نزديك يوسف فلاحي بودند وقتي زخمي شد فرار كردند و چه چيزي در دستشان بود كه فرار كردند.
در مورد خانواده برومند، مادرشان و اينكه در واقع چطور خانوادهاي بودند توضيح بدهيد. بعد از رضايت چه شد و الان خانواده در چه حالي هستند؟
در مورد خانواده برومند، بهويژه مادر ايشان، ميتوان گفت كه آنها با دشواريهاي بسياري روبهرو بودند. پس از بازداشت برومند، خانواده مدتي با مشكلات معيشتي مواجه شدند و مستمرياي كه انتظار ميرفت از طريق سازمان پرداخت شود، به آنها تعلق نگرفت و حقوق برومند هم بلافاصله قطع شد. اين وضعيت فشار مالي زيادي بر خانواده وارد كرد.در اين ميان، برخي نهادهاي مردمنهاد و اشخاص مستقل كه با او آشنايي داشتند، بهطور داوطلبانه مبلغي را به عنوان مستمري براي خانوادهاش واريز ميكردند تا بخشي از نيازهاي آنان تأمين شود. با اين حال، سازمان مربوطه هيچگونه حمايت مالي رسمي حتي در حد يك ريال هم از آنها نداشت. مادر برومند بهتنهايي زندگي ميكرد؛ او همراه با عروس خود، همسر برومند، در يك خانه سكونت داشت. همچنين يكي از برادران برومند پيگير جدي امور خانواده بود و ارتباطها و هماهنگيهاي اصلي بيشتر از طريق او انجام ميشد. من نيز عمدتا با برادر ايشان در تماس بودم. واقعيت اينكه از وضعيت دقيق محل درآمد خانواده اطلاع روشني در دست نيست اما مسلم اين است كه پس از قطع حقوق برومند، خانواده از هرگونه پشتوانه مالي رسمي محروم شدند. خانواده برومند بعد از آن اتفاق (قتل برومند و پروسهاي كه منتهي به رضايت خانواده شد) خيلي منزوي شدند و ديگر حتي به سختي جواب ميدهند. من خيلي تلاش كردم كه آنها را ببينم و با آنها صحبت كنم البته برادرش تا مدتي با من تماس ميگرفت و پاي تلفن گريه ميكرد. اولين كسي هم كه روز قتل برومند جلوي دادگاه به آنجا آمد، برادرش بود البته آن موقع برومند را از آنجا برده بودند. من از پنجره طبقات بالاي مجتمع قضايي ميديدم كه دو زانو جلوي در دادگاه نشست و سرش را روي زمين گذاشت و شروع كرد به فرياد زدن و گريه كردن. مادرش را صدا ميزد كه مادرم را چه كار كنم؟ بعد از آن هم تا مدتي در تماس بوديم ولي ظاهرا خيلي تحت فشار بودند. به هر حال اراده ما بر اين بود كه قاتل برومند را دستگير كنند اما حتي يك روز هم بازداشت نشد.
پرونده برومند نجفي يكي از تلخترين پروندههايي بود كه درباره يك محيطبان ميتوانست وجود داشته باشد. پروندهاي كه دو بخش دارد بخش اول ماجراي درگيري، قتل در محدوده حفاظت شده، حكم اعدام و توقف آن و فرصت دوباره براي بررسي پرونده و بخش دوم هم كه بعد از قتل عجيب و پر حاشيه برومند نجفي جلوي دادگاه، فرار قاتل و در نهايت اتفاقات متمركز بر رضايت خانواده برومند بوده است اما از ميان اين موارد، چه چيزي بيشتر از همه براي شما عجيب و تلخ بود؟
از تلخترين جنبههاي اين دوران آن بود كه در دو سال بازداشت موقت برومند، مادرش امكان ملاقات با او را نداشت و طي اين مدت نتوانست فرزندش را ببيند. اين محروميت، فشار روحي سنگيني بر مادر وارد كرد و وضعيت خانواده را بيش از پيش دشوار ساخت.تا جايي كه اطلاع دارم، كسي در آن دوران دوساله اجازه ورود براي ملاقات حضوري نداشت حتي برادرش را هم راه نميدادند و تنها امكان تماس تلفني فراهم بود. به همين دليل، مادر او به مدت دو سال نتوانست فرزندش را ببيند.بهخاطر دارم كه يك روز پيش از جلسه دادگاه، همراه با سرهنگ محبتخاني (فرمانده پيشين يگان حفاظت سازمان حفاظت محيط زيست كشور) به منزل خانواده برومند رفتيم. خانوادهاي بهغايت مظلوم بودند؛ برومند تازه يك سال از ازدواجش ميگذشت و همسري جوان داشت. مادر سالخوردهاش كه زني بسيار رنجكشيده و مظلوم بود، مرا در آغوش گرفت و با گريه بسيار از نگرانيهايش گفت. من هم خيلي اميدوار بودم كه با توجه به شكسته شدن رأي قبلي، فرداي جلسه رسيدگي همهچيز بهخوبي پايان خواهد يافت و به او گفتم: «مطمئن باشيد بار ديگر پسرتان را در آغوش خواهيد گرفت.»اما متأسفانه فرداي آن روز حادثه تلخ رخ داد و برومند به قتل رسيد.
در آن دو سالي كه برومند نجفي در زندان بازداشت موقت بود آيا درباره مادر يا نامزدش با شما صحبتي كرده بود؟و چه نگرانيهايي در اين باره داشت؟
خيلي بيتاب مادرش بود و ميگفت كه مدام غصه مادرم را ميخورم، مادرم از اين غصه ميميرد، پير ميشود. ميگفت مادرم به قدري گريه كرده كه آخر كور ميشود. من هميشه به او ميگفتم كه اين روزها تمام ميشود و بالاخره بيرون ميآيي و مادرت هم اين را ميداند. خيلي درباره مادرش صحبت ميكرد و نگران بود.
فكر ميكنيد اين پرونده از بعد اجتماعي چه تاثيراتي داشت؟
مجموعه اين اتفاقات ضربه خيلي بزرگي به بدنه محيطباني كشور وارد كرد آن هم با شرايطي كه پرونده به اتمام رسيد و موضوع در نهايت پيگيري نشد. در تمام آن مدت همه به دنبال قاتل برومند نجفي ميگشتند و ميگفتند كه نتيجه چه ميشود اما زماني كه اعلام شد كه خانواده رضايت دادهاند همه دچار شوك شدند. البته من ميدانستم كه ماجرا چيست... بنابراين از بعد اجتماعي ضربه سنگيني بود و مساله طور ديگهاي مطرح شد اينكه ممكن است هر اتفاقي بيفتد و در نهايت تصميماتي گرفته شود و همهچيز تمام شود يعني يك نفر به همين راحتي و با دست و پاي بسته و بدون نيروي مسلح كشته شود. اين چيزي است كه متاسفانه خيلي ضربه زننده است و يكي از ابعاد پنهاني ماجرا است كه شايد هيچوقت ديده نميشود بنابراين طرف تهديد ميكند، ميكشد و همزمان باز هم تهديد ميكند چون قوميتهاي مختلف در ايران شرايط مختلفي دارد اما زماني اين ابعاد تاريك بيشتر از هميشه خود را نشان ميدهد و بيرون ميافتد كه ميبينيم ما در اين زمينه قانون درستي براي اجرا نداريم.
اگر ما قانون درستي براي اجرا داشتيم تفاسيري كه قاضيها از مسائل داشتند تا اين اندازه نميتوانست متفاوت باشد وقتي كه من روز اول حقي را به خانواده طرف ميدهم و ميگويم قتل عمد است. اين آدم از همان ابتدا در ذهنش چيزي را پرورش ميدهد كه ديگر نميتوانيد آن را از او بگيريد. مخصوصا در شهرستانهاي مختلف كه شرايط متفاوتتر ميشود و اين افراد براي خودشان حقي را قائل ميشوندكه اين ديگرحق من است- من بعد از برومند هم چهار تا پنج پرونده مشابه در شهرهاي مختلف داشتم. ما قانوني نداريم كه بخواهيم راجع به اين بندههاي خدا به آن استناد كنيم و نهايت آن هم ميخواهيم سراغ قانون مجازات اسلامي برويم كه مال همه است و در اين صورت انگار در حال دفاع از يك قاتل هستيم نه دفاع از كسي كه طبق وظيفهاش عمل كرده و در آن حين چنين اتفاقي برايش رقم خورده است. من پروندهاي داشتم كه ما حتي فيلم داشتيم كه ابتدا شكارچي شروع به تيراندازي كرده است اما بازپرس پرونده براي محيطبان، كيفرخواست قتل عمد زده است. چرا؟مثلا ميگويند به خاطر اينكه اگر غير عمد ميزدم پرونده به دادگاه ميرفت و در اين صورت حداقل به خانواده ديه تعلق بگيرد. يعني چه؟ اصلا من چنين چيزي را نميفهمم ولي اين اتفاق را با چشم خودم ديدم. مظلوميتي كه محيطبانها در نهان دارند در واقع عدم حمايت است كه نه نهاد بالادستي خودشان كه سازمان است حامي هستند و در لايههاي بعدي و بالاتر هم براي قاضي مهم نيستند. وقتي چنين اتفاقي رخ ميدهد اصلا آن محيطبان از سيستم طرد ميشود و او را رها ميكنند.
در پرونده برومند نجفي از همان زمان مواجهه، دستگيري، حكم اعدام و توقف آن چه اتفاقي بايد ميافتاد كه اين سرگذشت براي او رقم نخورد؟
اگر از همان ابتدا دادرسي درستي بود دو سال كينه جمع نميشد. پدر يوسف فلاحي خود را آماده كرده بود كه چهار پايه را از زير پاي برومند نجفي بكشد. من اين را در او ميديدم. هميشه هم حرفش اين بود مخصوصا وقتي به او ميگفتند كه رضايت بده، ميگفت طنابدار را دور گردن او بندازيد من همانجا رضايت ميدهم. من هميشه ميگفتم اين آدمي است كه او را ميكشد (منتظر اعدام او است) اصلا حرفش را هم نزنيد. بارها به ما ميگفت چرا اعتراض ميكنيد؟ دقيقا روزي كه اين اتفاق افتاد هم قبل از جلسه دادرسي آمد جلوي من و شروع كرد به فرياد زدن سر من. گفت: كار تو بوده، تو كردي تو حكم اعدام را شكستي و معلوم نيست كه چه غلطي كردي.
شما را هم تهديد كرد؟
هميشه من را تهديد ميكرد و اصلا اون روز هم تا آخر جلسه ايستاد كه من را هم بزند چون در واقع من را مقصر ميدانست و آن روز كه با هم رفتيم بالا شروع كرد فحاشي به من. ميدانست بعد از جلسه من و برومند با هم به پايين مجتمع ميآييم و از آنجا خارج ميشويم منتها تنها اتفاقي كه افتاد اين بود كه قاضي به من گفت؛ شما بمان براي اينكه ميخواست در مورد رضايت صحبت كند و اينكه اگر رضايت دادند شما به جاي آن چه كاري ميتوانيد انجام بدهيد.يك دقيقه هم نشد كه صداي تير و رگبارآمد. من ديده بودم كه پدر مقتول با عجله به پايين رفت و ميدانست كه سوار ماشين زندان ميشود و ديگر نميتواند منتظر من باشد بنابراين رفت.
خيلي عجيب است كه ما همواره در مناسبات قضايي يك جنبه عمومي جرم هم داريم. به هر حال محيطبان مامور دولت است كه اينطور به شهادت رسيده است و گويا بعد از رضايت حتي جنبه عمومي جرم هم هيچ موضوعيتي نداشته است مخصوصا كه به قول شما اين اتفاق، ضربه بزرگي به سازمان محيط زيست و به كل ساز و كار محيطباني كشور زده است.
اصلا به ما اجازه ندادند نزديك شويم. شكايت هم نوشته بودم كه اصلا قتل را كنار بگذاريد اما اين تيراندازي به هر حال اخلال در نظم عمومي كشور است چرا كه فرد درست مقابل دادگاه كشور چنين اقدامي را انجام داده است اما اجازه اين كار داده نشد و گفتند چنين كاري فشار بر خانواده محيطبان را بيشتر خواهد كرد.
روز دادگاه رسيدگي به اعاده دادرسي پرونده و درآخرين لحظات چه چيزهايي را از برومند نجفي و قاتل او مشاهده كرديد؟ قاتل در چه حالتي اين كار را انجام داد؟
زماني كه قاتل داشت برومند را تيرباران ميكرد در حال نظاره او بودم. ببخشيد من را. حدود ۱۵ ثانيه به صورت رگبار بود و پشت سر هم تيراندازي ميكرد. تير خوردن برومند را در همان لحظه اول ديدم همينطور مستقيم ميزد. برومند افتاد و بعد برانكارد آوردند و من همينطور از پشت پنجره در حال نگاه كردن بودم، وقتي دست برومند از گوشه برانكارد پايين افتاد فهميدم كه ديگر تمام كرده است.