• 1404 دوشنبه 27 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6119 -
  • 1404 دوشنبه 27 مرداد

نقشه دو دخترخاله براي سرقت طلاهاي فاميل با آبميوه مسموم

دو دختر جوان كه با آبميوه‌ مسموم يكي از اقوام خود را بي‌هوش كرده و دست به سرقت طلا زده بودند، توسط پليس دستگير شدند. چندي قبل زن جواني به دادسراي ناحيه سرقت مراجعه كرد و هنگامي كه مقابل بازپرس پرونده قرار گرفت، گفت: «با درخواست دو نفر از افراد فاميل كه با يكديگر دخترخاله هستند به يكي از پارك‌هاي غرب تهران رفتم. ابتدا مشغول حرف زدن شديم، اما در ادامه آنها يك آبميوه به من دادند كه پس از نوشيدن بي‌هوش شدم و هنگامي كه چشمانم را در بيمارستان باز كردم پي بردم طلاهايم سرقت شده است. با اين دو دختر جوان نسبتا فاميل دور هستم و از آنها شكايت دارم.» پس از ثبت شكايت و تشكيل پرونده، تحقيقات آغاز و تيم تحقيق با اقدامات اطلاعاتي گسترده پي بردند كه اين سرقت با نقشه قبلي انجام شده و اين دو دختر جوان قصد داشتند پس از ارتكاب جرم تهران را با اتوبوس به يكي از شهرهاي غربي كشور ترك كنند. تيم پليسي پس از دريافت اين اطلاعات با بهره‌گيري از شيوه‌هاي كشف نوين جرم مخفيگاه دو متهم را شناسايي و پس از هماهنگي‌هاي لازم با مرجع قضايي آنها را در يك عمليات منسجم دستگير كردند، اما در بازرسي از محل موردنظر طلاهاي مالباخته نيز كشف شد. در ادامه تحقيقات مشخص شد متهمان، طلاهاي مسروقه را به يك مالخر در مركز تهران فروخته‌اند كه ماموران به دنبال كشف اين سرنخ مهم او را دستگير و طلا را كشف كردند. آنها به سوالات خبرنگاران در مورد پرونده‌شان پاسخ مي‌دهند.

چرا چنين كاري كرديد؟

چند وقت بود در شهرستان وضع مالي‌مان خيلي خراب شده بود. من و دخترخاله‌ام فكر كرديم اگر يك پول خوب دستمان بيايد، مي‌توانيم برگرديم شهرستان و يك مغازه كوچك بزنيم.

چطور اين نقشه را طراحي كرديد؟

هيچ قصدي نداشتيم. براي ديدن چند نفر از فاميل‌هاي دور به تهران آمده بوديم، اما وقتي رسيديم، با هم فكر كرديم و تصميم گرفتيم كه اگر بتوانيم از كسي پول يا طلا بگيريم، مشكل‌مان حل مي‌شود. ياد اين خانم افتاديم كه مي‌دانستيم طلا زياد دارد.

نقشه را چگونه اجرا كرديد؟

چند عدد قرص مسكن قوي تهيه كرديم. قرص‌ها را پودر كرديم و در آبميوه‌اي كه براي اين خانم تهيه كرده بوديم، ريختيم. وقتي در پارك نشستيم و صحبت كرديم، آبميوه را به او داديم. بعد ديگر يادم نيست. فقط طلاهاي او را برداشتيم و از آنجا رفتيم.

با طلاها چه كرديد؟

در مركز تهران يك نفر را پيدا كرديم كه گفت نصف قيمت طلا را مي‌خرد، چون عجله داشتيم كه بليت اتوبوس بگيريم و از تهران برويم، قبول كرديم.

موقع دستگيري كجا بوديد؟

بليت اتوبوس گرفته بوديم كه توسط پليس دستگير شديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون